مجموعه ۳۳ جلدی ((ستارگان حرم))، شرح حال فقیهان، راویان، نویسندگان و محدثان شهر مقدس قم است که طی آن به تالیفات و مراتب علمی، معنوی و سیاسی آنان اشاره شده است .هر جلد شامل سرگذشت دوازده تا ۱۵نفر از افراد یاد شده است که گاه تصاویری از آنان به چشم میخورد .پایان هر فصل به کتابشناسی اختصای دارد.
جلد یکم
این کتاب شرح حال و سیره و شخصیت تعدادی از محدثان، فقیهان و شخصیتهای شیعی است که در آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) مدفون شده اند. این شخصیتها متعلق به زمانهای مختلف و هر کدام دارای افکار و آثار ماندگاری در حوزه علوم اسلامی هستند. نویسنده بیشتر ویژگیهای اخلاقی، فعالیتها، مبارزات و آثار فرهنگی این عالمان را معرفی کرده است.
این کتاب با تلاش گروهی ازنویسندگان ماهنامه کوثر تالیف شده است.
صفحه ۹
زكريا بن آدم
امين معصومين(ع)
سيد سيف الله نحوي
مقدمه
راويان نور از آن نظر كه انسانهايي غير معصوم ، ولي بلند مرتبه اند و از آن رو كه در محضر ائمه (ع) تربيت يافته و اعمال و رفتارشان در ديدگاه امامان مورد نقد و بررسي قرار مي گرفته است ، مي توانند معلماني نيكو براي ره جويان حقيقت باشند و راه و رسم «مسلمان زيستن» را نشان دهند.
از سوي ديگر زنده نگهداشتن ياد ونام «راويان حديث » وظيفه اي بزرگ و رسالتي مذهبي است كه هر فرد دينداري خود را وامدار آنان مي داند، مطالب فوق ، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندك خويش به ترسيم زندگي يكي از چهره هاي درخشان قرن دوم هجري نشيند و سيماي تابناك «زكريا بن آدم اشعري» قمي را در برابر ديدگان نسل جوان قرار دهد.
خاندان اشعري
مالك بن عامر ، نياي بزرگ خاندان اشعري از بزرگان كشور يمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدينه شتافت و در محضر پيامبر اسلام ايمان آورد.(۱)
صفحه ۱۰
رفته رفته با راهنماييهاي مالك ، ديگر بستگان او و طوايف يمن اسلام آورده ،با پيامبر (ص) بيعت كردند. خدمات مالك بن عامر به پيامبر به گونه اي بود كه مورد لطف پيامبر رحمت قرار گرفته و آن بزرگوار درباره مالك دعا كرده فرمود: اللهم اغفر للاشعريين: خدايا اشعريان را مورد رحمت خود قرار ده.
مالك در جنگها ياور پيامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مي كرد. در يكي از جنگها هنگامي كه مالك بن عامر غنيمتي را به دست آورده بود، رسول گرامي از وي خواست تا مقداري از آن غنيمت را براي مصرف در راه خدا قرار دهد. مالك نيز پذيرفت و خمس (يك پنجم) آن را بدان منظور كنار نهاد. پس از اين واقعه خداوند به شيوه تقسيم مالك رضايت داده و آيه خمس بر پيامبر اكرم نازل گرديد.(۲)
اشعريان همواره مورد توجه پيامبر(ص) بودند . از اين رو پيامبر درباره آنان دعا كرده فرمود: خدايا فرزندان اشعريان را افزايش ده.(۳)
پس از آن فرزندان بي شمار و خداجوئي از اين خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشيع درخششي ديگر گرفت و حدود ۳۷۰ سال پس از دعاي پيامبر جمعيت اين عده به حدي افزايش يافت كه نوادگان و فرزندان يكي از آنان بالغ بر شش هزار نفر گرديد.(۴)
كوچ سبز
عبدالله و احوص فرزندان سعد بن مالك بن عامر اشعري ، اولين افرادي بودند كه در سال ۹۴ ق از اين خاندان مهاجرت كرده و از كوفه به قم مهاجرت كردند.(۵) درباره علت مهاجرت آنان آمده است:
صفحه ۱۱
سائب بن مالك ، عموي عبدالله و احوص كه از بازوان پرتوان مختار ثقفي بوده و در قيام مختار ، به خونخواهي شهيدان عاشورا قيام كرده بود، به دست حجاج بن يوسف به شهادت رسيد. پس از او فرزندش ، محمد بن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسيد. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعريان كوفه سختگيري كرده، آنان را به قتل تهديد كرد. عبدالله و احوص با ديدن رفتار ددمنشانه حجاج با شيعيان به ويژه اشعريان، بر آن شدند تا براي نجات جان خود و خاندان خويش از كوفه مهاجرت كنند.
به دنبال اين تصميم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خويش كه حدود هفتاد نفر بودند به سوي قم حركت كردند . آنان پس از رسيدن به اين منطقه ، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شكست دادند. ساكنان بومي قم ، با ديدن شجاعت و دلاوري اين عده، از آنان
صفحه ۱۲
درخواست كردند تا حتما در اين منطقه سكونت گزينند.(۶)
پس از سكونت، آنان به ساخت و تهيه خانه پرداخته و با استقرار كامل در قم به فعاليتهاي مذهبي و عمراني مشغول شدند و از اين رهگذر دستاورد سياسي ثمر بخشي نصيبشان شد.
پيشرفت هاي مذهبي اشعريان بر عده اي از بوميان گران آمده ، بناي ناسازگاري با اعراب اشعري نهادند. اين ناسازگاريها به درگيري هاي نظامي تبديل شده و اشعريان توانستند با شكست غير مسلمانان حاكميت سياسي خود را بر آن شهر محكمتر نمايند.(۷)
اولين گامها
احوص فرزند سعد بن مالك در ابتداي حضورتش در قم ، آتشكده اي را ويران كرده ، به جاي آن مسجدي بنا نهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعاليت هاي مذهبي پرداخت.(۸)
پس از چندي عبدالله و احوص با نوشتن نامه اي ، ديگر بستگان و خاندان خويش را به قم دعوت كردند. در پي اين درخواست جمعي ديگر از اشعريان از جمله آدم بن عبدالله (پدر زكرياي اشعري ) و ديگر برادران وي از كوفه به جمع شيعيان قم پيوستند.
حضور اين عده موجب شد تا برخي از شهر هاي ديگر تحت حاكميت اين عده از اشعريان كوفي قرار گيرد.(۹)
مهاجرت اشعريان به قم ديباچه افتخاراتي عظيمي براي آنان بود از جمله اين كه:
الف – مذهب شيعه ، اولين بار از سوي موسي بن عبدالله (عموي زكريا بن
صفحه ۱۳
آدم) در قم بطور علني اظهار شد.
ب – اشعريان املاك بسياري را وقف ائمه كرده و خراج آن را براي آنان مي فرستادند.
ج – برخي از اينان از جمله زكريا بن آدم و زكريا بن ادريس از سوي امامان (ع) مورد اكرام قرار گرفته ، هدايايي براي اشعريان از طرف ائمه فرستاده شد.
د – از بزرگترين افتخارات اين خاندان ، آنكه بيش از صد نفر از آنان ، افتخار حضور در پيشگاه امامان معصوم يافته، در زمره محدثان و راويان حديث قرار گرفتند.(۱۰)
خانواده و برادران
زكريا بن آدم بن عبدالله اشعري قمي در خانداني پرورش يافت كه نور ولايت و عطر دل انگيز هدايت فضاي آن را فرا گرفته بود.
آدم بن عبدالله، از راويان سرشناس و اصحاب امام صادق(ع) بود.(۱۱) علامه شوشتري پس از معرفي آن شخصيت بزرگ، وي را پدر بزرگوار زكريابن آدم معرفي كرده است(۱۲)
از تاريخ تولد آدم بن عبدالله ، چيزي به دست نيامده است اما با توجه به سابقه سكونت اين عده در كوفه و مهاجرت آدم بن عبدالله از كوفه ، مي توان زادگاهش را شهر كوفه دانست. او در قم وفات كرده و در قبرستان قديمي قم (معرف به بابلان ) به خاك سپرده شده است.(۱۳)
آدم بن عبدالله از طريق فرزندش زكريا ، حديث زير را نقل كرده است:
«امام رضا (ع) فرمود: نماز داراي چهار هزار باب است.»(۱۴)
صفحه ۱۴
زكريا بن آدم چندين برادر به شرح زير داشته است.
الف – اسحاق بن آدم(۱۵)، از اصحاب امام رضا(ع)
ب – اسماعيل بن آدم(۱۶)، از راويان مورد اعتماد حديث
ج – علي بن آدم(۱۷).
با راويان نور
زكريا بن آدم يكي از هزار پروانة عاشقي بود كه نامش در شمار ياران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مي خورد. شيخ طوسي ضمن شمردن حدود ۳۳۰۰ نفر از راويان و اصحاب آن امام همام، از زكرياي اشعري نام برده ، ايشان را معرفي مي كند.(۱۸) گرچه در متون حديث، روايتي بدون واسطه از صادق آل محمد، و از طريق زكريا بن آدم يافت نشده است اما وي احاديثي را از زبان نزديكترين ياران آن حضرت همچون داوود رقي ، عبدالله كاهلي و اسحاق بن عبدالله اشعري نقل كرده است.
پس از امام صادق(ع) ، هفتمين پيشواي شيعيان – امام موسي بن جعفر(ع)- جانشين پدر گرامي گرديد و حدود سي و پنج سال امامت و رهبري مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشيب امامت خويش رنج بسيار كشيد . گرچه دسيسه هاي شيطاني و فتنه هاي عباسيان موجب گرديد تا آن سرچشمه نور مدت بسياري را در زندان سپري كند اما آن حضرت در بوستان ولايت غنچه هاي بسياري را پرورش داد و راويان بيشماري در محضر نوراني اش دانش دين آموختند.
ابن شهر آشوب مازندراني ، پس از معرفي زكريا بن آدم اشعري ، وي را از اصحاب امام كاظم(ع) بر شمرده ، مي نويسد: او داراي كتاب در حديث است و
صفحه ۱۵
مسائلي را از آن امام سؤال كرده است.(۱۹)
علامه شوشتري نيز مي گويد: شيخ طوسي زكريا بن آدم را از اصحاب امام صادق ، امام كاظم و امام رضا(عليهم السلام) مي داند.(۲۰) يكي از پژوهشگران در كتاب خويش ، روايات نقل شده از سوي زكرياي اشعري به نقل از امام كاظم(ع) را گردآوري كرده و ايشان را از اصحاب آن حضرت بر شمرده است.(۲۱) البته در هيچ يكي از آن روايات ، نامي با صراحت از امام كاظم (ع) نيامده و تنها با كنيه «ابوالحسن»(۲۲) ذكر شده است. البته زكرياي اشعري از طريق برخي از ياران نزديك آن حضرت همچون علي بن عبدالله هاشمي، رواياتي را از آن امام نقل كرده است كه در آن نام امام كاظم(ع) به صراحت برده شده است.(۲۳)
دوران زرين
در سال ۱۸۳ ق ، امام رضا(ع) سكاندار كشتي هدايت و ولايت گرديد، دوران امامت بيست ساله آن سلاله پاك مصادف با مشكلات فراواني بود. در همين دوران بود كه توفانهاي شديدي گلستان با صفاي شيعيان را در معرض آسيبهاي خطرناكي قرار داد. پيدايش فرقه هايي از قبيل «غلات» و «مفوضه» بخشي از اين توفانها بود. «واقفيه» نام گروهي ديگربود كه چون ابر سياه در آسمان تشيع پديدار گشت و با زمزمه هاي شوم خود، جمعي از ساده دلان را با خود همراه ساخت . واقفيان چنين مي پنداشتند كه امام كاظم(ع) رحلت نكرده بلكه همانند عيسي بن مريم زنده است ولي از نظرها پنهان شده است. آنان مي گفتند آخرين امام ما، موسي بن جعفر است و پس از وي امامي ديگر نخواهيم داشت.(۲۴)
صفحه ۱۶
آنان از اين طريق امامت «علي بن موسي الرضا(ع)» را منكر شده و با پراكندن غبار، موجي از شك و دودلي در ميان شيعيان ايجاد كردند . در اين اوضاع و احوال بحراني تنها كساني استوار و ثابت قدم ايستادند كه ايماني عاشقانه به ائمه معصومين(ع) داشتند. زكرياي اشعري در اين دوران توانست در منطقه قم ، با هر گونه كجروي و انحراف اعتقادي مبارزه كرده و جامعه را از آن بلاي خانمان سوز در امان نگهدارد، زكريا بن آدم به نقل از استادش ـ داوود رقي ـ حديثي را درباره امامت امام رضا(ع) نقل كرده است(۲۵) كه خود بهترين دليل بر موضعگيري سياسي و اعتقادي آن ستاره اشعري است.
پرچمدار وكالت
گسترش مناطق شيعه نشين و لزوم تغذيه فكري و فرهنگي آنان از يك سو و سامان بخشيدن و ايجاد انسجام ميان عاشقان امامت از سوي ديگر ، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتيب دادن برنامه منسجمي ، جوابگوي نيازهاي شيعيان در همه مناطق و شهرها و كشورها گردد.كنترل شديد و ايجاد فضاي اختناق از سوي عباسيان نسبت به ارتباطات و فعاليت هاي فرهنگي و سياسي امامان شيعه، نياز به آن برنامه را دوچندان مي كرد. برنامه اي كه تامين كننده اين نياز حياتي بود . شبكه ارتباطي «وكالت» بود.
وكلاء و نمايندگان كساني بودند كه از سوي امام رضا(ع) و سپس امام جواد (ع) و امام هادي(ع) برگزيده شده وظيفه بسيار حساس وكالت را بر عهده داشتند. پاسخگويي به سؤالات مذهبي و فقهي ، توضيح و بيان مسائل
صفحه ۱۷
اعتقادي ، انجام امور مالي از قبيل دريافت حقوق شرعي از شيعيان و رساندن آن به امام (ع) براي تثبيت موقعيت سياسي ، فرهنگي و اجتماعي شيعيان از عمده ترين وظايف اين رادمردان بود.(۲۶)
صفحات تاريخ تشيع، نام بسياري از آن رهروان نور را به خاطر سپرده كه اين نوشتار در پي معرفي يكي از آنهاست.
فقيه ژرف انديش تشيع – شيخ طوسي – در كتاب خويش پس از معرفي و تمجيد فراوان از زكرياي قمي درباره اش مي نويسد:
«كان زكريا بن آدم ممن تولي(۲۷) لهم(ع)» (۲۸)
يعني : زكريابن آدم در زمره كساني بود كه متولي و عهده دار امور ائمه معصومين(ع) بودند. به يقين كساني توان رسيدن به قله رفيع وكالت را داشته اند كه از يك سو توشه علمي و معنوي لازم و از سوي ديگر محبوبيت عمومي و اجتماعي نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمينان و اعتماد امام عصر خويش قرار گرفته باشند. و بدين سان زكريا نماينده امام رضا و امام جواد(ع) در قم بود.(۲۹)
زيباترين لقب
علي بن مسيب همداني از اصحاب و ياران امام رضا(ع) شناخته شده فردي مورد اطمينان و اعتماد راوي شناسان تيزبين است.(۳۰) او درباره استادش – زكرياي اشعري – و چگونگي ارتباطش با زكريا داستان زير را نقل كرده است:
روزي به آستان رضاي آل محمد(ص) علي بن موسي الرضا ، رفته عرض كردم: من راهم دور است و به علت دوري مسافت نمي توانم هميشه به
صفحه ۱۸
حضورتان برسم و مسائل ديني خود را از شما دريافت كنم. بنابراين مسائل فقهي و مباني و ديني خود را از چه كسي سؤال كنم؟
امام رضا(ع) در جواب فرمود:
«من زكريا بن آدم القمي، المأمون علي الدين و الدنيا».(۳۱)
يعني: راهنمايي هاي ديني را از زكريا بن آدم بياموز كه در امور دين و دنيا امين و مورد اعتماد است. اين فرمايش پرارج يكي از بهترين اسناد افتخار و عظمت ستاره تابناك اشعريان است . امام رضا(ع) در اين كلام ارزشمند، وكيل امين خويش را به بهترين شيوه ستوده و نه تنها در امور مذهبي و ديني، بلكه در مسائل دنيوي و اجتماعي مردمان آن عصر ، به وي درجه و اعتباري ويژه بخشيده است چه اينكه امين بودن در اين گونه امور، لباسي است كه تنها بر قامت پارسايان و بندگان صالح خداوند ، راست مي آيد. علي بن مسيب همداني در ادامه داستانش مي افزايد:
پس از آنكه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم ، به قم رفته ، در سراي بي رياي زكريا حاضر شده و راهنماييهاي لازم را از او فرا گرفتم.
دفع كننده عذاب
فرزانه نيك انديش و كارگزار امين رضوي همواره در راه ارشاد و هدايت مردم تلاشي مستمر داشت . موقعيت اجتماعي و مقام معنوي وي، زكريا را بر آن مي داشت تا نسبت به روابط و مسائل روزمره زندگي مردمان جامعه خويش ، نگاهي حساستر داشته باشد . همين حساسيت ويژه و نيز لطافت معنوي و روحي او موجب گرديد تا نسبت به برخي مسائل اندوهناك
صفحه ۱۹
شده و آزار بيند.
زكرياي اشعري كه گويا از وجود برخي مسائل در ميان مردم اندوهگين شده بود، روزي براي كسب اجازه خدمت امام رضا(ع) رسيده عرض مي كند:
«اني اريد الخروج عن اهل بيتي فقد كثر السفهاء فيهم» من قصد دارم از ميان خاندان و اهل قم بيرون رفته، آنان را ترك گويم چه اينكه نادانها در ميان ايشان زياد شده اند.
امام رضا(ع) در پاسخ يار باوفاي خويش فرمود:
«لاتفعل فان اهل قم يدفع عنهم بك كما يدفع عن اهل بغداد بابي الحسن الكاظم عليه السلام»(۳۲) يعني : اي زكريا اين كار را نكن و از قم مهاجرت ننما، زيرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفع مي كند چنانچه به وجود پدرم امام كاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساخته است.
امام رضا(ع) در اين حديث گهربار، زكرياي اشعري را با پدر بزرگوار خويش – امام كاظم(ع) – مقايسه كرده است و او را از بندگان صالح خداوند برشمرده است. ازديدگاه آن امام بزرگ، زكريا بن آدم موجب خير و بركت فراوان در شهر قم بوده است زيرا آن فقيه امين ، پناهگاه محرومان و نيازمندان بوده و شمع درخشان پويندگان دانش و فضيلت در شهر قم گشته است. سرانجام پس از اين ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سر تسليم فرود آورد و به قم بازگشت.
به راستي كه اگر براي زكريا بن آدم هيچ فضيلتي جز اين نبود ، براي عظمت و شكوه معنوي وي بس بود. بنابراين آيا شايسته نيست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاي هر درد بدانيم؟
صفحه ۲۰
يك ماه ، يك ستاره
علي بن مسيب همداني در روايتي ديگر درباره زكريا بن آدم مي گويد:
«در يكي از سالها، امام رضا(ع) به قصد زيارت خانه خدا، از مدينه به سوي مكه حركت كرد، در اين سفر معنوي ، زكريا بن آدم افتخار پيدا كرد تا با امام شيعيان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهره برگيرد.»(۳۳)
شيخ عباس قمي در اين باره گفته است: از جمله سعادت هايي كه نصيب زكريا بن آدم شد آن بود كه يك سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدينه به مكه براي حج مشرف شد و رفيق آن حضرت بود.(۳۴)
زكريا بن آدم در عصر امام جواد(ع)
در سال ۲۰۳ ق پس از آنكه هشتمين اختر تابناك امامت به دست دشمنان مسموم شده ، شهيد گرديد، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سكاندار كشتي هدايت گرديد.
امام جواد(ع) كه در اين هنگام هفت يا هشت بهار از عمرش مي گذشت ، با مسائلي چند رو برو گرديد. عده اي از پيروان امام رضا(ع) با دستاويز قرار دادن سن آن حضرت، بناي مخالفت با امامت وي نهادند. گرچه نابالع بودن امام(ع) بهانه اي نبود كه بتوان بدان تمسك جست و امام رضا(ع) قبل از شهادت خود، در اين باره سخناني بيان فرموده بود. يكي از راويان مي گويد: نزد علي بن موسي الرضا(ع) بودم شخصي از امام (ع) سؤال كرد پس از شما به چه كسي مراجعه كنيم؟ امام (ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
امام از آنجا كه سؤال كننده نسبت به پايين بودن سن امام جواد(ع) تصوري
صفحه ۲۱
ديگر داشت حضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عيسي را به نبوت مبعوث كرد و او را صاحب شريعت گردانيد، در حالي كه سن وي در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) كمتر بود.(۳۵)
شدت اين بحران عقيدتي و اجتماعي به حدي بود كه درك آن حتي براي برخي از راويان پرآوازه تشيع چون يونس بن عبدالرحمن و صفوان بن يحيي دشوار مي نمود.(۳۶)
در چنين موقعيتي ، گرايش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت كامل از جواد الائمه(ع) نشاني از سلامت فكري و عقيدتي داشته و بيان گر اعتقادي اصيل همراه با عقلي سليم مي باشد.
ماجراي زير، موضع و عملكرد زكريا بن آدم را بازگو مي كند:
احمد بن محمد بن عيسي مي گويد: روزي يكي از غلامان امام جواد(ع) بر من وارد شد و نامه اي از سوي آن حضرت به من داد كه به دستور آن امام مي بايست به خدمتش مي رسيدم . به مدينه رفته و در محضرحضرت وارد شدم نزد خود گفتم خوب است نام زكريا را ببرم تا حضرت از او دلجويي كرده ،برايش دعا كند. پس از آن به خود آمده گفتم. من چه كسي هستم كه چنين جسارتي نمايم او خود به آنچه مي كند داناتر است.
آنگاه ديدم امام جواد(ع) رو به من كرد و فرمود:
«اي ابوعلي، درباره فردي مثل ابويحيي (زكرياي قمي) شكي به دل خود راه مده و به تندي بر خورد نكن ، او در پيشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاي بسياري كرده و مقام و منزلتي والا نزد پدرم و من داشته است ولي من به اموالي كه نزد اوست احتياج دارم و او آنها را نفرستاده است.»
صفحه ۲۲
به امام(ع) عرض كردم:
فدايت شوم، زكريا اموال را براي شما خواهد فرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسيدي ، ايشان را آگاه كن كه آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بين «ميمون و مسافر» است.
سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زكريا برسان و به او سفارش كن تا آن اموال را براي من بفرستد. من نامه حضرت را به زكريا بن آدم رساندم و او نيز مال را فرستاد.(۳۷)
… اين سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بيانگر عظمت و بزرگي زكريابن آدم است و چندان نيازي به توضيح ندارد اما آنچه قابل توضيح است اينكه منظور از «اختلاف ميمون و مسافر» همان اختلافاتي است كه درباره امامت آن حضرت بين شيعيان بوجود آمده بود.(۳۸)
البته احتمال دارد اين تعبير اشاره به درگيري هاي طرفداران امين و مأمون باشد كه سبب ناامني راهها بوده است.
اين حديث بخوبي نشان مي دهد كه زكريا پس از امام رضا(ع) نماينده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالي از قبل نزد وي بوده است. اما از آنجا كه اختلاف بر سر امامت امامت جواد الائمه(ع) نيز در قم رسوخ پيدا كرده بود زكريا نمي توانست آن اموال را براي امام خويش ارسال كند، زيرا فرستادن اموال ارتباط مستقيم با آن اختلافات داشت و بيم آن مي رفت كه اينگونه اختلافها، موجب از بين رفتن اموال در بين راه شود.
البته قسمت پاياني ماجرا نشانگر آن است كه سرانجام زكريا بن آدم با تلاش خود توانست بار ديگر آرامش هميشگي را به قم برگرداند و در پي آن
صفحه ۲۳
اموال امام جواد(ع) را به مدينه بفرستد.
روايت راويان
شقايق بوستان رضوي، زكريا بن آدم قمي، علاوه بر بهره مندي از وجود تابناك امامان(ع) نزد تني چند از ياران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جسته است . اين افراد عبارت اند از : داود بن كثير رقي، عبدالله بن يحيي كاهلي و اسحاق بن عبدالله اشعري ، علي بن عبدالله هاشمي.
همچنين شماري از راويان و پروانه هاي عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زكرياي قمي احاديثي را از وي نقل كرده اند. اسامي اين عده عبارت است از:
احمد بن ابي نصر بزنطي، عبدالله بن مغيره، احمد بن اسحاق اشعري، اسماعيل بن مهران ، محمد بن سهل اشعري ، حسين بن مبارك ، فضل بن حسان دالاني، جعفر جوهري ، عبدالله بن محمد حجال ، محمد بن خالد برقي، حمزة بن يسع اشعري، سعد بن سعد اشعري، احمد بن حمزه قمي، علي بن اسحاق اشعري.(۳۹)
مجموع رواياتي كه از زكريا بن آدم قمي در متون حديث به ثبت رسيده است حدود چهل روايت مي باشد.(۴۰) اين روايات اغلب در موضوعات فقهي و نيز معرفي امامت ائمه مسلمين مي باشد.
حديث هجران
زكرياي اشعري و وكيل امين رضوي ، پس از عمري تلاش و خدمت به
صفحه ۲۴
اسلام و مسلمين و حمايت از شاهراه اصيل امامت و تعاليم آسماني تشيع، سرانجام دعوت حق را لبيك گفته ، به سوي حق شتافت.
از تاريخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقيقي نيست اما بيقين رحلت او در فاصله سالهاي ۲۰۴ الي ۲۲۰ ق و همزمان با دوران امامت جواد الائمه(ع) بوده است .
جسم پاك آن فرزانه دوران ، با اشك چشم عاشقان غسل داده شد و در آرامگاه ابدي اش ( در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه(س)) كه بعدها به «قبرستان شيخان» معروف شده ، به خاك سپرده شد.
در اين قبرستان قديمي ، علاوه بر مرقد مبارك زكريا بن آدم ، مقبره مقدس زكريا بن ادريس پسر عموي زكريا و از ياران با وفاي ائمه – و نيز مرقد آدم بن اسحاق بن آدم – برادر زاده زكريا قرار گرفته است و بعدها بسياري از عالمان و شهيدان در جوار آنان دفن شدند.
فرجام آسماني
زكريا بن آدم قبل از وفات خويش، حسن بن محمد بن عمران اشعري را وصي خود گردانيد و امور وكالت را به وي واگذار كرد . پس از رحلت زكريا، محمد بن اسحاق بن عبدالله اشعري، ضمن نامه اي به امام جواد(ع)، خبر رحلت زكريا و نيز موضوع جانشين زكريا را به اطلاع وي رسانده ، نظر امام جواد(ع) را در اين باره جويا شد.
امام جواد(ع) در نامه اي خطاب به محمد بن اسحاق چنين فرمود:
«مطالبي را درباره زكريا اشعري كه به رحمت الهي پيوسته است يادآوري كرده اي . سلام و رحمت خداوند بر او باد روزي كه به دنيا آمد و روزي
صفحه ۲۵
كه از اين دنيا رخت بر بست و روزي كه مبعوث خواهد شد. او روزهاي زندگي خود را در حالي سپري كرد كه حق را مي شناخت و آن را بر زبان جاري مي كرد و همواره خدا را ياد مي كرد. او در راه خدا شكيبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند ، انجام مي داد.
خداوند او را بيامرزد. در حالي از دنيا رفت كه ايمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پيمان را نشكست. خداوند پاداش نيت او را بدهد و او به بهترين آرزوهايش برساند.
تو درباره شخصي [حسن بن محمد] كه به او وصيت شده از من سؤال كرده اي، ما او را بهتر از خود شما مي شناسيم. [زكريا در انتخاب وي اشتباهي نكرده و او مورد تأييد ماست.]»(۴۱)
پي نوشت ها:
۱ – ترجمه تاريخ قم، حسن قمي، ص ۲۷۸.
۲ – همان.
۳ – همان ، ص ۲۶۸.
۴ – همان، ص ۲۴۰.
۵ -همان ، ص ۲۴۲.
۶ – دائره المعارف الاسلامي الشيعه، سيد محسن امين ، ج ۲، ص ۸.
۷ – قهرمانان اسلام، علي اكبر تشيد، ج ۲، ص ۱۰۲.
۸ – ترجمه تاريخ قم، ص ۳۷ و ۲۵۱.
۹ – همان، ص ۲۵۳، ۲۵۷، ۲۶۳.
۱۰ -همان ، ص ۲۷۷، ۲۷۸، ۲۷۹.
۱۱ -رجال الطوسي، ص ۱۴۳.
۱۲ -قاموس الرجال، ج ۱ ، ص ۸۹.
۱۳ – گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي ، ج ۱ ، ص ۶۳.
۱۴ – الخصال ، شيخ صدوق ، ص ۸۳۹.
۱۵ – رجال النجاشي، ص ۷۳.
۱۶ – همان، ص ۲۷.
۱۷ – ترجمه تاريخ قم، ص ۳۷.
۱۸ – رجال الطوسي، ص ۲۰۰.
۱۹ – معالم العلماء، ص ۵۳، رقم ۳۴۹.
۲۰ – قاموس الرجال، ج ۴ ، ص ۴۵۶.
۲۱ – مسند الامام الكاظم(ع) ، عزيز الله عطاردي ، ج ۳ ، ص ۳۹۲.
۲۲ – برخي بر آنند كه منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است.
۲۳ – اثبات الهداه، ج ۶ ، ص ۱۶.
۲۴ – فرق الشعيه ، حسن بن موسي نوبختي، ص ۸۰.
۲۵ -عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ص ۳۳.
۲۶ -حيات فكري و سياسي امامان شيعه ، رسول جعفريان ، ج ۲ ، ص ۱۵۳ و ۱۵۴.
۲۷ – ولي توليه (فلانا الامر)= فلاني را متولي آن كار كردند. (المنجد ، حرف «و»)
۲۸ – الغيبه ، شيخ طوسي ، ص ۲۱۱ ، جامع الرواه، ج ۱ ، ص ۳۳۰.
۲۹ – اصول علم الرجال ، شيخ مسلم داوري، ص ۴۷۸.
۳۰ – قاموس الرجال ، ج ۷ ، ص ۵۷۸.
۳۱ – الاختصاص ، شيخ مفيد، ص ۲۵۱، رجال الكشي، ج ۲، ص ۸۵۸، بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۸۸، وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي ، ج ۲۷ ، روايت ۳۳۴۴۲، سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج ۳ ، ص ۲۷۰.
۳۲ – رجال الكشي، ج ۲ ، ص ۸۵۸، الاختصاص ، ص ۸۷، بحارالانوار ، ج ۴۹، ص ۲۷۸ و ج ۶۰، ص ۲۲۱، سفينه البحار، ج ۱ ، ص ۴۱۷.
۳۳ -جامع الرواه ، ج ۱ ، ص ۳۳۰.
۳۴ -منتهي الامال ، ج ۲ ، ص ۳۶۲.
۳۵ -بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۴.
۳۶ – حيات سياسي امام جواد(ع) ، جعفر مرتضي عاملي ، ص ۳۰.
۳۷ -رجال الكشي . ج ۲ ، ص ۸۵۹، بحارالانوار ، ج ۵۰ ، ص ۶۷، الاختصاص ، ص ۸۷، بصائر الدرجات ، ص ۲۳۷، حديث ۹.
۳۸ – اعيان الشيعه ، سيد محسن امين ، ج ۷ ، ص ۶۳.
۳۹ – معجم رجال الحديث ، ج ۷، ص ۲۷۴، قاموس الرجال ، ج ۴ ، ص ۴۶۱.
۴۰ – معجم رجال الحديث ، ج ۷ ، ص ۲۷۴.
۴۱ -رجال الكشي، ج ۲ ، ص ۸۵۸، الغيبه، ص ۲۱۱، الاختصاص ، ص ۸۷، بحارالانوار ، ج ۴۹، ص ۲۷۴.
صفحه ۲۷
محدث برقي
راوي دو هزار حديث
سيد جعفر رباني
راوي بزرگ قم احمد بن محمد بن خالد برقي
قم شهر روايت و راويان بزرگي است كه تاريخ نظير آنان را كمتر سراغ دارد. راوياني كه حقي بزرگ بر تمامي پيروان اهل بيت(ع) دارند و كلام نور و امر رشد(۱) را براي امت نقل كرده اند. از جمله ناقلان حديث در قم احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن علي است كه در قرن سوم مي زيست و از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادي(ع) به شمار مي رود.
از او و پدرش (محمد) به عنوان برقي ياد مي شود ولي معمولا مقصود از برقي همان احمد است. اصل وي كوفي، كنيه اش ابو جعفر است و محمد بن علي بن جد سومش به وسيله يوسف(۲) بن عمر ثقفي در ماجراي قيام زيد (سال ۱۲۲ه.ق) به شهادت رسيد. پس از شهادت محمد بن علي(ع) عبدالرحمان فرزند خردسال خالد به برقه رفت و از آنجا به قم گريخت.(۳)
صفحه ۲۸
احمد در منطقه برقه چشم به دنيا گشود، اندك اندك بزرگ شد و آن سامان را با عطر حديث معطر ساخت. درباره سال تولد وي در متون رجالي و تاريخي چيزي به چشم نمي خورد، اما با توجه به تاريخ وفاتش مي توان گفت كه در حدود سال ۲۰۰ ه.ق پاي به گيتي نهاد.
حيات طيبه
برقي از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادي(ع) است ولي در منابع موجود، حديثي كه بدون واسطه از اين دو بزرگوار نقل كرده باشد به چشم نمي خورد شيخ كليني در كتاب شريف كافي حديثي از احمد، بدون واسطه از امام رضا نقل كرده، ولي اين حديث در اصطلاح اهل رجال مرسل ناميده مي شود؛ يعني واسطه اي بوده كه ذكر نشده است، زيرا چنانچه گذشت احمد متولد سال ۲۰۰ است و شهادت امام رضا(ع) در ۲۰۳ اتفاق افتاد پس به طور طبيعي اين راوي نمي تواند از آن بزرگوار حديث شنيده باشد. شمار استادان او در حديث از صد تن فراتر است. نام برخي از آن بزرگان چنين است:
ابوعلي واسطي، سعد بن سعد، ابو ايوب مدائني، ابوخزرج انصاري، ابوسليمان حذاء جبلي، پدرش، ابن فضال، ابن محبوب، احمد بن محمد ابي نصر، صفوان بن يحيي، عبدالعزيز بن مهتدي و عبدالعظيم حسني.(۴)
صفحه ۲۹
شاگردان
جاي بسي تعجب است كه او شاگردان بسياري ندارد. ابو علي اشعري، احمد بن ادريس، احمد بن عبدالله، احمد بن محمد بن عبدالله، حسن بن متيل دقاق، حسين بن سعيد، سعد بن عبدالله، عبدالله بن جعفر حميري، علي بن ابراهيم، علي بن حسين سعد آبادي، علي بن محمد بندار، علي بن محمد بن عبدالله قمي، علي ماجيلويه، محمد بن ابي القاسم، محمد بن احمد بن يحيي، محمد بن حسن صفار، محمد بن عيسي، محمد بن يحيي، معلي بن محمد(۵) جمعي از شاگردان وي شمارده مي شوند. جوامع روايي از او با عنوانهاي احمد بن محمد بن خالد برقي، احمد بن ابي عبدالله، احمد بن محمد ابي عبدالله برقي و احمد برقي ياد كرده اند.
صفحه ۳۰
ولي تذكر اين مطلب شايسته است كه، همانگونه كه آيت الله خوئي در معجم ذكر كرده اند، عنوان احمد بن محمد بن ابي عبدالله براي اين راوي اشتباه است؛ زيرا ابو عبدالله كنيه پدرش بود نه جدش. پس در اين موارد احمد بن محمد ابي عبدالله يا احمد بن ابي عبدالله صحيح است.(۶)
در كتب روايي شيعه حدود دو هزار حديث از او نقل شده است. در بسياري از موارد وي را احمد يا احمد ابن محمد خوانده اند كه معمولا با راوياني چون احمد بن محمد بن خالد اشتباه مي شود. محقق آگاه در اين گونه موارد شخص را به وسيله استاد و شاگردانش تشخيص مي دهد.
در زندگي علمي برقي چند مطلب بسيار قابل توجه است:
۱ . تأليف كتابها و جمع آوري روايات بسيار.
نجاشي و ديگر رجال شناسان صد كتاب او را ذكر كرده اند كه متأسفانه تنها كتاب محاسن وي باقيمانده است. داشتن يك كتاب براي دانشوران رجال بسيار مهم است تا چه رسد به اين همه كتاب در ابواب مختلف.
۲ . مهارت در نجوم، تاريخ، شعر، علوم ادبي و روايت. او از ستاره شناسان بود و كتابي در علم نجوم تأليف كرده است. نجاشي و شيخ طوسي بر اين مطلب گواهي داده اند(۷) از جمله علومي كه برقي از آن آگاه بوده، علم تاريخ است. مسعودي مي گويد: از جمله كساني كه در تاريخ، كتاب نوشته اند احمد بن محمد بن خالد برقي است و نام كتابش تبيان مي باشد.(۸)
او استاد دو نحوي معروف احمد بن فارس (صاحب مجمل اللغه) و ابوالفضل علاس بن محمد
است كه استادان صاحب بن عباد شمرده مي شوند.(۹)
صفحه ۳۱
يكي از علماي قم، كه احمد بن محمد بن عيسي نام داشت، در نقل روايت بسيار حساس و
سختگير بود. او برقي را از قم بيرون كرده، سپس از كرده خود پشيمان شد و او را به قم بازگرداند. احمد بن محمد بن عيسي پس از مرگ برقي با سر و پاهاي برهنه در تشييع جنازه اش شركت كرد تا وجدان خود را آرام سازد.(۱۰)
در تبيين علت تبعيد برقي از قم به دو مطلب مي توان اشاره كرد:
الف) اعتماد او بر روايات مرسل(۱۱) و نقل حديث از افراد ضعيف، چنانكه بيشتر دانشمندان رجالي بر اين مطلب تصريح كرده اند.
ب) آنچه علامه مامقاني(۱۲) و گروهي ديگر بدان اشاره كرده اند آن اتهام غلو است.(۱۳) در اين مورد بايد ياد آوري كرد كه، قمي ها در قرن سوم و چهارم قائل به نفي بعضي از فضائل و صفات معصومين(ع) مانند علوم آنها و بعضي از معجزات بوده و قائل به اين صفات را غالي مي دانستند و روايات او را مخدوش مي نمودند. در مقابل قمي ها، متكلمين بغدادي مانند شيخ مفيد ايستادگي نموده و به تخطئه قمي ها در عقايدشان پرداختند و
آنها را مقصر ناميدند.(۱۴)
احمد بن محمدبن عيسي نه تنها برقي، بلكه گروهي ديگر را نيز به همين تهمت از قم بيرون كرد. او چنان بود كه به مجرد شك در غالي بودن فرد، وي را تبعيد مي كرد تا حقايق ديني دستخوش انحراف نشود.(۱۵)
۳ . برقي در علم كمك به مردم ، عبادت و كمك به محرومان سر آمد روزگار، بود. او خود مي گويد:
صفحه ۳۲
به ري رفتم تاطلبي را كه از مادرايي(۱۶) داشتم دريافت كنم؛ زيرا هر سال ده هزار درهم به خاطر زميني كه در اجاره او بود دريافت مي كردم. وقتي در ري بودم، پير مردي بسيار رنجور و خون آلود نزد من آمد و گفت: من و تو هر دو شيعه و علاقه مند به اهل بيت(ع) هستيم، حاجتي دارم. گفتم: بگو.
گفت: به مادرايي گزارش داده اند كه، من نزد خليفه عباسي از وي شكايت كرده ام و او بدين سبب خون و مال مرا حلال دانسته است. به او بگو اين مطلب دروغ است. به پيرمرد گفتم: حاجتت را بر آورده مي سازم. او رفت و من در فكر فرو رفتم، زيرا مي ترسيدم اگر حاجت او را به مادرايي بگويم، خشمگين شود و از دريافت ده هزار درهم باز مانم. همان لحظه به سراغ كتابهايم رفتم؛ كتابي گشودم و با اين سخن امام صادق(ع) روبرو شدم: كسي كه نيت خود را در برآوردن حاجت مؤمن خالص كند خداوند حاجت خود او را نيز بر آورده مي سازد.
برخاستم و سمت اقامتگاه مادرايي شتافتم. عده اي از نگهبانها از ورود من جلوگيري كردند و بعضي اجازه ورود دادند، سپس همگي اجازه دادند و من نزد او رفتم. مادرايي در بالكن نشسته، بر ستون تكيه داده بود و چوبدستي در دست داشت. پس از سلام به اشاره او نشستم و اين آيه را خواندم : و ابتغ فيما آتاك الله و الدار الآخره و لا تنس نصيبك من الدنيا و اّحسن كما اَحسِن الله اليك
صفحه ۳۳
و لا تبغ الفساد في الارض ان الله لا يحب المفسدين.(۱۷) مادرايي گفت: لطف داري، آري خدا نعمتهاي بسيار به من داده؛ ولي اين مقدمه حاجتي است، حاجتت را بگو.
گفتم: فلان مرد را مي شناسي؟
گفت: آري، آيا او شيعه و اهل ولايت ائمه است؟
گفتم: بله.
در اين هنگام چوبدستي اش را بر زمين انداخت، بر روي تخت نشست و به يكي از غلامانش گفت: آن بسته را بياور. غلام بسته اي آورد كه اموال بسيار در آن بود. سپس دستور داد اموال را به پيرمرد بازگردانده، خلعتي نيز به وي بدهند و او را به خانواده اش ملحق كنند. آنگاه رو به من كرد و گفت: نصيحت خوبي كردي و بارم را سبك ساختي. بعد كاغذي برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، ده هزار درهم به احمد بن محمد بن خالد برقي تسليم شود و اين به خاطر نيكي است كه در حق ما كرده است….(۱۸)
برقي در نظر دانشمندان
پرداختن به نظر همه دانشمندان شيعه درباره برقي فرصتي در خور مي طلبد، در اينجا تنها به نظر سه تن از آن بزرگواران بسنده مي كنيم:
صفحه ۳۴
نجاشي (متوفي ۴۵۰) مي گويد: او مورد اعتماد است، گرچه از افراد ضعيف روايت نقل مي كرد و به روايات مرسل اعتماد داشت.(۱۹)
شيخ طوسي (متوفي ۴۶۰) او را از اصحاب امام جواد(ع) شمرده و احمد بن محمد بن خالد خوانده است.(۲۰)علاوه بر اين در اصحاب امام هادي(ع) نيز از او ياد كرده،نامش احمد بن ابي عبدالله البرقي نگاشته است.(۲۱) آن بزرگوار در كتاب فهرست برقي را ستايش كرده، طريق خود به روايت او را ذكر مي كند.(۲۲)
علامه حلي(متوفي ۷۶۲) برقي را در قسمت اول كتاب خود يعني كساني كه مورد اطمينان هستند ذكر كرده، مي گويد: او در نقل روايت قابل اعتماد است.(۲۳)
ديدگاه اهل سنت
احمد بن محمد خالد، علاوه بر اينكه در نظر شيعيان مورد احترام است نزد اهل سنت نيز جايگاهي والا دارد. ابن نديم(متوفي ۳۷۵) درباره او مي نويسد: ابو عبدالله محمد بن خالد برقي از اصحاب رضا(ع) و فرزندش ابو جعفر(ع) است. پسرش احمد بن ابي عبدالله خالد است. كتاب الاحتجاج، كتاب السفر و كتاب البلدان از آثار اوست. اين كتاب، البلدان، از كتاب پدرش بزرگتر است.(۲۴)
ياقوت حموي (متوفي ۶۲۶): برق از آباديهاي قم، از نواحي جبل(۲۵) است. ابو جعفر فقيه شيعه احمد بن ابي عبدالله از آنجاست.
صفحه ۳۵
حموي سپس صد كتاب از برقي بر مي شمرد و از حمزه اصفهاني نقل مي كند كه، احمد از راويان لغت و شعر بود.(۲۶) و اين دانشمند بزرگ در كتاب معجم الادبا نيز برقي را در شمار ادبان و صاحبان كتب ذكر مي كند.(۲۷)
ابن حجر عسقلاني (متوفي ۸۵۲) مي نويسد: اصل وي كوفي است، از بزرگان رافضه است و كتابهاي ادبي دارد؛ كتابهاي اختلاف الحديث، عيافه و قيافه بخشي از آثار اوست. احمد بن ابي عبدالله در زمان معتصم مي زيست.(۲۸)
صاحب كتاب الاعلام مي گويد: احمد بن محمد بن خالد ابوجعفر بن عبدالله بقري از علماي متفكر و اهل بحث شيعه بود و اهل برقه، يكي از آباديهاي قم، به شمار مي آيد. اصلش كوفي است. او حدود صد كتاب دارد. يكي از آنها كتاب محاسن است كه دو جلد دارد و در فقه و آداب شريفه نوشته شده است. كتاب البلدان، اختلاف الحديث و الانساب، اخبار الامم و الرجال از كتابهاي ديگر اوست. اماميه گفته اند كه او در نقل حديث به افراد ضعيف تكيه مي كرد.(۲۹)
عمر رضا كحاله درباره برقي مي گويد: احمد بن محمد بن خالد عبدالرحمن بن محمد بن علي برقي كوفي كنيه اش ابو جعفر است. او عالمي است كه در بسياري از علوم تبحر داشت. بخشي از كتابهاي وي بدين قرار است: التراجم و التعاطف، آداب النفس، ادب المعاشره، كتاب المكاسب، كتاب الرفاهيه.(۳۰)
صفحه ۳۶
كتاب محاسن برقي
تنها كتابي كه از برقي به يادگار مانده محاسن است. كتاب محاسن تنها مجموعه اي روائي نيست، بلكه دائرة المعارفي از علوم مختلف است. توجه به مطالب زير اهميت اين كتاب را آشكار مي سازد: شيخ كليني (متوفي ۳۲۸) در كتاب گرانسنگ كافي، در بسياري از موارد، روايات خود از محاسن نقل مي كند.
شيخ صدوق (متوفي ۳۸۱) در اول كتاب مشهور من لا يحضره الفقيه مي فرمايد: قصد من در اين كتاب جمع آوري همه روايات نيست، بلكه هدف رواياتي است كه آنها را حجت مي دانم و بدآنهاعمل كرده ام. من روايات اين كتاب را از كتب مورد اعتماد مانند كتاب حريز بن عبدالله سجستاني و كتب محاسن احمد بن ابي عبدالله برقي نقل مي كنم.(۳۱)
شهيد قاضي نورالله شوشتري (متوفي ۱۰۹۱) در جواب دشمنان شيعه كه منابع شيعيان را منحصر در چهار كتاب مي شمردند، مي گويد: اين صحيح نيست و كتابهاي شيعيان بيش از اين است. او سپس بخشي از كتابهاي شيعه را بر مي شمرد و ضمن آنها از كتاب محاسن برقي نيز نام مي برد.(۳۲)
علامه محمد تقي مجلسي (متوفي ۱۰۷۰) مي نويسد: كتاب محاسن نزد ما هست و چنانكه مشايخ گفته اند اصل آن بسيار بزرگ و مورد اعتماد بود. آنچه فعلا نزد ماست شايد ثلث نسخه اصلي باشد.(۳۳)
علامه محمد باقر مجلسي صاحب بحار الانوار (متوفي ۱۱۱۰) مي نويسد: از جمله منابع، در كتاب بحار محاسن برقي است كه از اصول معتبر به شمار
صفحه ۳۷
مي رود و كليني و همه مؤلفان بعد از او از آن روايت نقل كرده اند.(۳۴)
شيخ آقا بزرگ تهراني مي نويسد: كتاب محاسن به صورت كم و زياد نقل شده، ولي نام بخشهايي از آن كه در دست شيخ حر عاملي بوده چنين است: كتاب قرائن(ده باب)، كتاب ثواب اعمال(۱۲۳ باب)، كتاب عقاب اعمال(۷۰ باب)، كتاب صفوه و نور و رحمه(۴۱ باب)، كتاب نوادر، كتاب مصابيح الظلم(۴۹ باب )و كتاب مكروهات نيز در همين كتاب است)، كتاب علل، كتاب السفر(۳۹ باب)، كتاب المآكل(۱۳۰ باب)، كتاب الماء(۲۰ باب)، كتاب المنافع و الاستخارات، كتاب المرافق و البنيان و اتخاذ العبيد و الدواب(۱۶ باب) نسخه اي از كتاب العقاب تا آخر مرافق در كتابخانه سيد صدرالدين و سيد محمد مهدي صدر و نسخه اي از اول كتاب قرائن تا آخر مرافق كه به خط مولا عبدالعبي طالقاني در سال ۱۰۵۲ نوشته شده در كتابخانه حاج علي محمد و شيخ علي كاشف الغطاء و مدرسه فاضلخان موجود است.(۳۵)
شيخ طوسي درباره تعداد كتابهاي موجود در مجموعه محاسن مي گويد: احمد بن محمد خالد كتاب محاسن و غير آن را تصنيف كرد. كتاب او به صورت كم و زياد نقل شده و آنچه فعلا در دست ماست، داراي بخشهاي زير است: كتاب الابلاغ، كتاب التبليغ، كتاب التراحم و التعاطف، كتاب آداب النفس، كتاب المنافع، كتاب ادب المعاشره، كتاب المعيشه، كتاب المكاسب، كتاب الرفاهيه، كتاب المعاريض، كتاب السفر، كتاب الامثال، كتاب الشواهد من كتاب الله عزو جل، كتاب النجوم، كتاب المرافق، كتاب الزواجر (دواجن) كتاب الشوم، كتاب الزينه، كتاب الاركان، كتاب الزي، كتاب اختلاف الحديث،
صفحه ۳۸
كتاب الطيب (طب)، كتاب الماكل، كتاب الماء (كتاب المشارب)، كتاب الفهم (العلم)، كتاب الاخوان، كتاب التخويف، كتاب تفسير الاحاديث و احكامه، كتاب العقل، كتاب التخدير، كتاب العلل، كتاب التهذيب، كتاب التسليه، كتاب التاريخ، كتاب اسباب الامم (اخبار الامم)، كتاب الشعر و الشعراء، كتاب العجائب، كتاب الحقائق، كتاب المواهب و الحظوظ، كتاب الحيوة (و اين كتاب نور و رحمة است)، كتاب الزهد و الموعظ، كتاب التبصره، كتاب التفسير، كتاب التأويل، كتاب مذام الافعال، كتاب الفروق، كتاب المعاني و التحريف، كتاب العقاب، كتاب الامتحان، كتاب العقوبات، كتاب العين، كتاب الخصائص، كتاب النحو، كتاب العيافة و القيافة، كتاب الزجر و الفال، كتاب الطيرة، كتاب المراشد، كتاب الافانين، كتاب الغرائب، كتاب الحيل، كتاب الصيانه، كتاب الفراسة، كتاب العويص، كتاب النوادر، كتاب مكارم الاخلاق، كتاب ثواب القرآن، كتاب فضل القرآن، كتاب مصابيح الظلم، كتاب المستحسنات، كتاب الدعابة و المزاح، كتاب الترغيب، كتاب الصفوة، كتاب تعبير الرؤيا، كتاب المحبوبات و المكروهات، كتاب خلق السماء، و الارض، كتاب البلدان و المسافة، كتاب بدء خلق ابليس و الجن، كتاب الدواجن، كتاب مغازي النبي(ص)، كتاب بنات النبي(ص) و ازواجه، كتاب الجناس و الحيوان، كتاب التأويل.
شيخ طوسي آنگاه مي افزايد: محمد بن جعفر بن بطّه كتابهاي زير را نيز از آثار برقي شمرده است: كتاب ملحقات الرجال، كتاب الاوائل، كتاب الطب، كتاب التبيان، كتاب الجمل، كتاب ما خطب به الله خلقه، كتاب جداول
صفحه ۳۹
الحكمة، كتاب الاشكال و القرائن، كتاب الرياضة، كتاب ذكر الكعبة، كتاب التهاني و كتاب التعازي.
تبار پاك
احمد بن محمد از تبار علم و فقاهت برخاست و نسل بعد از خود را بر پاية علم و تقوا تربيت كرد تاريخ نام و ياد بخشي از بستگان اين محدث گرانمايه را چنين ثبت كرده است:
الف) پدرش محمد بن خالد از اصحاب موسي بن جعفر(ع)، امام رضا(ع)، و امام جواد(ع) بود.
به گفته نجاشي او شخصي اديب و آشنا به اخبار و علوم عرب بود. كتاب التنزيل و التعبير، كتاب يوم و ليله، كتاب التفسير بخشي از آثار اوست.(۳۶)
ب) پسرش عبدالله بن احمد در شمار راويان جاي دارد و كليني از او نقل حديث مي كند.(۳۷)
ج) عموهايش حسن بن خالد و ابي القاسم فضل بن خالد ناميده مي شدند. حسن بن خالد مجموعه اي روايي گرد آورده بود.
د) نوه هاي آن محدث برجسته، احمد بن عبدالله بن احمد (نوه پسري) و علي بن محمد ماجيلويه (نوه دختري) از راويان هستند. علي بن محمد ماجيلويه نيز مجموعه اي از سخنان اهل بيت گرد آورده است.
ه)دامادش محمد بن ابي القاسم ماجيلويه بود. جد محمد بن ابي القاسم نيز عمران البرقي از دانشمندان بود.
صفحه ۴۰
و) عموزاده اش علي بن علاء بن فضل بن خالد(۳۸) نام داشت.
ز) نبيره اش علي بن احمد بن عبدالله بن احمد برقي(۳۹) خوانده مي شد.
نقطه ضعفها
برقي با همه عظمتي كه دارد با دو انتقاد عمده رو به رو شده است:
۱ . او از افراد ضعيف حديث نقل مي كرد و بر روايات مرسل اعتماد داشت.(۴۰)
علامه وحيد بهبهاني در پاسخ بدين انتقاد مي فرمايد:
مورد اعتماد بودن برقي قطعي است و آنچه منتقدان گفته اند براي ما ثابت نشده، حتي اگر او بر ضعيفان اعتماد كرده باشد مي توان گفت: روش او در نقل حديث صحيح نبوده است. علاوه بر اين گروهي اين روش را مذموم مي دانند نه همه محدثان و دانشوران به همين جهت علماي قم و غير آنها از احمد بن محمد بسيار حديث نقل مي كردند. اين نشان مي دهد كه آنها روش او را مي پسنديدند.(۴۱)
بايد در تأييد گفتار وحيد(ره) افزود كه بسياري از افراد موثق از افراد ضعيف حديث نقل كرده اند و اين امر هرگز در درستي و راستگويي شان خللي ايجاد نمي كند. علاوه بر اين پذيرش روايات مرسل بحثي اجتهادي است كه در اصول فقه مورد بحث قرار گرفته است.(۴۲) و به قول نويسنده كتاب الجامع في احوال الرجال روايتهاي مرسل برقي از امام صادق(ع) از روايات مسند برتر است.(۴۳)
صفحه ۴۱
بدين جهت ابن غضائري، كه كمتر كسي از انتقاد او سالم مانده، احمد برقي را توثيق مي كند و مي گويد طعن قمييين مربوط به كساني است كه احمد از آنها نقل حديث مي كرد.
۲ . كليني روايتي درباره تعداد ائمه بعد از پيامبر(ص) از احمد بن محمد برقي نقل مي كند.(۴۴) و در حديث ديگر مي گويد: مثل همين روايت را محمد بن يحيي از محمد بن حسن صفار از احمد بن ابي عبدالله(برقي) نقل كرده است. در آن روايت محمد بن يحيي بن محمد بن حسن صفار مي گويد كه: دوست داشتم اين حديث از غير احمد رسيده بود. محمد بن حسن جواب مي دهد: احمد بن ابي عبدالله ده سال قبل از تحير اين حديث را براي من نقل كرد.(۴۵)
از اين روايت نتيجه گرفته اند كه برقي در مورد امامت امام زمان(ع) متحير بود.(۴۶) عالمان رجال به اين انتقاد جوابهاي بسيار داده اند و ما به ذكر سه جواب بسنده مي كنيم:
۱ .محمد بن يحيي دوست داشت اين خبر از غير احمد نيز مي رسيد تا به حد تواتر برسد و مقصود از آن تحير شيعه است. عصر بعد از رحلت امام حسن عسكري(ع)به زمان تحير شهرت يافت؛ زيرا بسياري از شيعيان درباره امام دوازدهم متحير ماندند!
۲ . زمان نقل حديث بعد از رحلت امام حسن عسكري(ع) بود و محمد بن يحيي مي خواست اين حديث از غير برقي باشد تا خبر امامت امام دوازدهم(ع) خبر غيبي باشد و به همين جهت محمد بن حسن صفار جواب
صفحه ۴۲
داد اين خبر برقي مربوط به ده سال قبل از تحير شيعه است يعني معجزه و خبر از آينده است.(۴۷)مقصود از تحير زماني است كه احمد بن خالد در تبعيد به سر مي برد و گروهي گمان مي كردند اعتقاداتش با موازين تشيع مطابقت ندارد.
بنابراين ممكن نيست احمد كه خود ناقل روايات تصريح بر دوازده امام(ع) است،(۴۸) درباره امامت متحير باشد.
رجال برقي(۴۹)
گروهي كتاب رجال برقي را از آن احمد بن محمد بن خالد دانسته اند و گروهي به پدر (محمد) نسبت مي دهند؛ ولي علامه شيخ محمد تقي شوشتري ضمن تحقيق جالبي هر دو را مردود مي داند؛ به دليل اينكه:
۱ . احمد در سال ۲۷۴ يا ۲۸۰ از دنيا رفت و در اين كتاب از سعد بن عبدالله اشعري قمي (متوفي ۳۰۱) حديث نقل شده، پس سعد بن عبدالله استاد احمد بوده و معني ندارد استاد به كلام شاگرد استناد كند.
۲ . در اين كتاب از عبدالله جعفر حميري نيز روايت نقل شده است آنچه درباره سعد بن عبدالله گذشت درباره عبدالله بن جعفر نيز صادق است.
۳ . در اين كتاب احمد بن ابي عبدالله عنوان شده و ذكر نكرده كه مؤلّف همين كتاب است. در حالي كه روش رجال نويسان بر اين است كه وقتي نام خود را مي نويسند بر مؤلف بودن خود تصريح مي كنند. در اين كتاب محمد بن خالد ذكر شد و نگفته پدر من است. پس رجال برقي يا از عبدالله بن برقي است كه كليني از او نقل مي كند و يا
صفحه ۴۳
از نوه او، يعني احمد بن عبدالله بن احمد برقي است كه صدوق از وي نقل حديث مي كند و رأي دوم قوي تر به نظر مي رسد.(۵۰)
وفات برقي
نجاشي سال فوت او را ۲۷۳ مي داند و از علي بن محمد ماجيلويه (نوه دختري اش) نقل مي كند كه سال ۲۸۰ بوده است. قول دوم صحيح تر است به نظر مي رسد؛ زيرا در سال ۲۷۵ مادرايي بر ري مسلط شد و برقي به سخن علي بن محمد ماجيلويه، بدين سبب كه نوه او شمرده مي شد و به زمان پدر بزرگش بوده، بيشتر مي توان اعتماد كرد. به هر حال او در ۸۰ سالگي دنيا را وداع گفت. شيعيان با چهره اي اشك آلود و دلهاي آكنده از حسرت پيكر پاكش را تشييع كردند و احمد بن محمد بن عيسي، عالم بزرگوار شيعه، با سر و پاي برهنه در مصيبت از دست رفتن برقي آه حسرت بر آورد. جسد مطهر آن محدث بزرگ را در حرم حضرت معصومه به خاك سپردند.(۵۱)
حديثي از كتاب محاسن مي تواند بهترين پايان بخش اين نوشته باشد. امام صادق(ع) فرمود: كسي كه ما اهل بيت را دوست بدارد و دوستي در قلبش جاي گيرد. چشمه هاي حكمت (از قلبش) بر زبانش جاري مي شود و عمل هفتاد پيامبر، هفتاد صديق، هفتاد شهيد و هفتاد عابدي كه هفتاد سال خدا را عبادت كرده باشد پي در پي براي او نوشته مي شود.(۵۲) عيد فطر ۱۴۱۷
پي نوشت ها:
۱ – زيارت جامعه (كلامكم نور و امركم رشد)
۲ – يوسف بن عمر ثقفي در سال ۱۲۲ زيد را به شهادت رساند ولي ديري نپاييد (سال ۱۲۶) كه از ترس عباسيان پابه فرار گذاشت و در همان ايام توسط خالد بن عبدالله قسري به هلاكت رسيد (الكامل في التاريخ، ج ۳، ۳۸۰و ۴۱۵).
۳ – رجال النجاشي، ص .۷۶ برقه رود از نواحي اطراف قم است و در شش فرسخي آن واقع شده و محل فعلي آن، رودخانه بيرقان قم است (تاريخ قم، محمد حسين ناصر الشيعه، ص ۱۷۴).
۴ – نام استادان وي بدين شرح است:ابو عبدالله جارموني، ابو عمران ارمني، ابن سنان، ابن ابي بحران، ابس عزرمي، ابان بن عبدالملك، ابراهيم بن محمد ثقفي، ابراهيم بن موسي اسحاق بن ابراهيم بن الكندي، اسماعيل بن مهران، جعفر بن عيسي، جعفر بن محمد، جعفر بن مثني الخطيب، جهم بن حكم مدائني، حسن بن حسين بن لؤلؤ حسن بن زرقان بن انصاري، حسن بن ظريف، حسن بن علي، حسن ابي قتادة، حسن بن علي بن يقطين، حسن بن علي عقيلي، حسين بن منذر، داوود بن ابي داوود، داوود بن اسحاق، زكرياي مؤمن، زياد قندي، سعدان، سليمان بن جعفر جعفري، سليمان بن حفص مروزي، شريف بن سابق، عبد الرحمن بن حماد، عبد الصمد بن بشير، عباس بن معروف، عبيد بن مالك، عبدالله بن محمد نهيكي، عبدالله بن مغيره، عبدوس بن ابراهيم بغدادي، عثمان بن عيسي، علي بن اسبا، علي بن اسحاق بن سعد، علي بن الحديد، علي بن ابي راشد، علي بن حسان، علي بن اسماعيل، علي بن حسين تيمي، علي بن حفص موسي، علي بن حكم، علي بن ريان بن صلت، علي بن سليمان بن رشيد، علي بن محمد بن سليمان، علي بن محمد بن قاساني، عمرو بن ابراهيم، عمرو بن عثمان، قاسم بن اسحاق بن ابراهيم، محمد بن حسن، محمد بن سعيد، محمد بن اسلم بجلي، محمد بن شعيب، محمد بن عبدالحيمد، محمد بن عبدالله بن مهران، محمد بن علي، محمد بن علي بن يوسف، محمد بن علي بن صرفي، محمد بن علي كوفي، محمد بن علي همداني، محمد بن عمر، محمد بن عيسي، محمد بن موسي بن فرات، محمد بن يحيي، منصور بن عباس، موسي بن قاسم، نوح بن شعيب، يحيي بن ابراهيم بن ابي البلاد و يعقوب بن يزيد.
۵ – نام ديگر شاگردان وي بدين شرح است:احمد بن عبدالله حفيده، محمد بن علي بن محبوب، سهل بن زياد، علي بن ابراهيم، زياد القندي، علي بن حسين مؤدب، علي بن محمد و محمدين ابي القاسم.
۶ – معجم رجال الحديث، ج ۲، ص ۲۳۴.
۷ – فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، سيد ابن طاووس، ص ۱۲۳.
۸ – مروج الذهب، مسعودي، ج ۱، ص ۱۴.
۹ – اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج ۳، ص ۱۰۷.
۱۰ – رجال النجاشي، ص ۷۶.
۱۱ – مرسل به روايتي گفته مي شود كه يك با چند نفر از كساني كه در سند آن روايت هستند ذكر نشده باشد.
۱۲ – مقباس الهدايه في علم الدراية، شيخ عبدالله مامقاني، ص ۱۴۹.
۱۳ – غلو عبارت است از اينكه در مورد پيامبر اكرم(ص) يا ائمه به فضائلي بيش از حد آنان معتقد باشيم.
۱۴ – مقايسه اي ميان دو مكتب فكري شيعي در قم و بغداد، يعقوب جعفري، سلسله مقالات فارسي كنگره شيخ مفيد، شماره ۶۹.
۱۵ – رجال الخاقاني، علي خاقاني، ص ۱۴۸.
۱۶ – مادرايي، احمد بن حسن مادرايي است كه در قرن ۱۳ مي زيست. او ابتدا كاتب كوتكين ترك از منصوبين خلفاي عباسي بود و سپس حكومت مستقل اعلام كرد. اهل ري، كه همه اهل سنت بودند، به واسطه حكومت او شيعه شدند.((معجم البلدان) ياقوت حموي، ج ۳، ص ۱۲۱) علت شيعه شدن او نامه اي بود كه امام زمان(عج) خطاب به وي نوشت. ر.ك: اصول كافي، ج ۲، ص ۴۶۲، لازم به ذكر است كه اين مطلب در آنجا (كافي) به پدر غلام احمد نسبت داده شده در حالي كه اين داستان از آن خود احمد است. در اين مورد آقاي محدث ارموي درمقدمه كتاب محاسن، ص ۱۱، توضيحات كامل را آورده است.
۱۷ – قصص/۷۶ (به آخرت ميل كن و بهره خود را از دنيا از ياد نبر و نيكي كن همانگونه كه خداوند به تو احسان كرد و در زمين فساد نكن زيرا خداوند فساد كنند گان را دوست ندارد).
۱۸ – دار السلام، محدث نوري، ج ۳، ص ۳۷۳-۳۷۱.
۱۹ – رجال النجاشي، ص ۷۶.
۲۰ – رجال الطوسي، شيخ طوسي، ص ۳۹۵-۳۹۸.
۲۱ – همان،ص ۴۱۰.
۲۲ – الفهرست، شيخ طوسي، ص ۳۰-۳۲.
۲۳ – رجال العلامة الحلي، ص ۱۴.
۲۴ – الفهرست، محمد بن اسحاق النديم، ص ۴۰۵.
۲۵ – منطقه اي بين بغداد تا آذربايجان (مفاخر اسلام، ج ۱، ص ۳۷۳).
۲۶ – معجم البلدان، ياقوت حموي، ج ۱، ص ۸۳۹.
۲۷ – معجم الادبا، ج ۱، ص ۵۶۴.
۲۸ – لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج ۱، ص ۳۶۸.
۲۹ – الاعلام، خير الدين زركلي، ج ۱، ص ۲۰۵.
۳۰ – معجم المؤلفين، عمر رضا كحاله، ج ۱، ص ۹۷ و ۹۸.
۳۱ – من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۳۵.
۳۲ – مصائب النواصب، قاضي نورالله شوشتري، ص ۲۰۵.
۳۳ – مقدمه محاسن، مرحوم محدث، ص؟
۳۴ – بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۶.
۳۵ – الذريعه الي تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج ۲۰، ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
۳۶ – رجال النجاشي، ص ۳۳۵.
۳۷ – قاموس الرجال، ج ۱، ص ۳۲.
۳۸ – تنقيح المقال، علامه مامقاني، ج ۳، ص ۱۳۲.(خاتمه)
۳۹ – روضات الجنات، محمد باقر موسوي خوانساري اصفهاني، ص ۴۵.
۴۰ – رجال النجاشي، ص ۷۶.
۴۱ – تعليقه رجاليه وحيد بهبهاني (حاشيه بر منهج المقال)، ص ۴۳.
۴۲ – مقدمه محاسن، سيد مهدي رجايي، ص ۱۵ و ۱۶.
۴۳ – الجامع في الرجال، از موسي زنجاني، ص ۱۶۴.
۴۴ – اصول كافي، ج ۲، ص ۴۶۸.
۴۵ – همان، ص ۴۷۰.
۴۶ – منهج المقال في التحقيق احوال الرجال، ميرزا محمد استر آبادي، ص ۴۳.
۴۷ – مقدمه محاسن، محدث، ص ك.
۴۸ – تعليقة بهبهاني، ص ۴۴.
۴۹ – كتاب رجال برقي مثل رجال شيخ است در اينكه اصحاب پيامبر(ص) و ۱۲ امام(ع) را نام برده و به جرح و تعديل آنان نپرداخته است.
۵۰ – قاموس الرجال، علامه تستري، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲.
۵۱ – بسارة المؤمنين در تاريخ قم و قميين، شيخ قوام اسلامي، ص ۴۷.
۵۲ – المحاسن، نشر مجمع جهاني اهل بيت، ج ۱، ص ۱۳۴.
صفحه ۴۷
علي بن ابراهيم
اقيانوس حديث
سيد سيف الله نحوي
شهر قم همواره خاستگاه و پناهگاه اصحاب و راويان امامان مكتب تشيع و بزرگاني چون زكّريا بن ادريس، زكريا بن آدم، ابراهيم ين هاشم و بسياري ديگر از رادمردان مكتب امامت و ولايت بوده است. علي بن ابراهيم، يكي ديگر از فرزانگان نامدار و راويان معروف و پرآوازه جهان تشيع است.اينك به دور دستهاي تاريخ نظر افكنده، به زيارت يكي از نام آوران قرن سوم و چهارم هجري مي رويم و به تماشاي سيماي علي بن ابراهيم مي نشينينم. علي فرزند ابراهيم بن هاشم، از راويان مشهور و قابل اعتماد است و كنيه اش را ابوالحسن دانسته اند.
اثر بسيار معروف و ارزشمند او- تفسير علي بن ابراهيم موجب شده است تا وي را مفسر قمي بنامند. قبل از اينكه به شرح حال او پردازيم، به
صفحه ۴۸
پاس احترام به مقام علمي و معنوي پدرش، ابتدا نگاهي اجمالي به سيماي پدر بزرگوارش -ابراهيم بن هاشم- مي افكنيم تا از منظر او، شناخت بهتري به فرزند پيدا كنيم.
ابراهيم بن هاشم
ابراهيم بن هاشم پدر بزرگوار علي بن ابراهيم كنيه اش ابو اسحاق قمي است وي در اصل از بزرگان شيعيان كوفيان بوده است و سپس به شهر قم مهاجرت كرده است. او از اصحاب امام رضا(ع) و امام جواد(ع) است.
درباره اش گفته اند:
ابراهيم بن هاشم اولين كسي بود كه احاديث ائمه بزرگوار تشيع را كه در ميان كوفي رايج بود، به شهر قم نقل و منتشر كرده است.(۱) و از اينرو مي توان او را پيشگام حديث در قم دانست. شيخ طوسي، او را از شاگردان يونس بن عبدالرحمان -از اصحاب امام رضا(ع)- دانسته است(۲) و مي گويد: ابراهيم بن هاشم به ملاقات امام رضا(ع) رسيده و محضر او را درك كرده است.(۳)
ايشان كتابهاي متعددي دارد كه از جمله آنها النوادر و قضايا امير المؤمنين(۴)است(۵)ابراهيم بن هاشم، از طريق نقل روايات و احاديث ائمه عليهم السلام، خدمت بيشماري به اسلام كرده و عشق و علاقه خويش را به مكتب ائمه معصومين(ع) ابراز كرده است اگر چه ابراهيم بن هاشم را در زمره ياران امام رضا(ع) بشمار آورده اند اما هيچ روايتي از امام رضا(ع) و نيز
صفحه ۴۹
يونس بن عبدالرحمان به نقل از او يافت نشده است(۶) اما روايات متعددي را از امام جواد(ع) نقل كرده است(۷) كه در كتب حديث معروف تشيع به ثبت رسيده است.(۸)
وي از بزرگان بسياري استفاده كرده و نزد آنان حديث شنيده و نقل كرده است كه تعدادشان حدود ۱۶۰ نفر مي باشد.(۹) از جمله آن بزرگان، محمد بن ابي عمير است كه
تعداد ۲۹۲۱ روايت را از وي نقل كرده است.(۱۰)
مجموع رواياتي كه از ابراهيم بن هاشم قمي نقل شده است و در كتابهاي معتبر وجود دارد، ۶۴۱۶ مورد مي باشد.(۱۱)
علامه حلي درباره اعتبار علمي روايات نقل شده از سوي او مي گويد:
صفحه ۵۰
هيچ كس از ياران و اصحاب درباره نفي يا تعديل روايات وي، مطلبي را نگفته اند ولي روايات او بيشمار است و قبول كردن رواياتش نزد من ارجحيت دارد.(۱۲)
اين مسئله در ميان بزرگان علم رجال مورد نقد و بررسي قرار گرفته است و بزرگمرداني چون شهيد ثاني احاديث او را معتبر و صحيح دانسته، آنها را مورد قبول خود مي دانند.(۱۳)
محقق عالي مقام -آيت الله خويي- مي گويد: سزاوار نيست درباره موثق بودن ابراهيم بن هاشم شك و ترديد به خود راه داد.(۱۴)
علي بن ابراهيم
نام اين راوي عاليقدر، در شمار اصحاب حضرت امام هادي(ع) قرار گرفته است. شيخ طوسي به اين مسأله اشاره كرده است.(۱۵) سپس نجاشي به پيروي از شيخ طوسي درباره علي بن ابراهيم مي گويد:
او از افراد مورد وثوق و قابل اعتماد در احاديث و روايات مي باشد و مذهب و افكار اعتقادي او كاملا صحيح است.(۱۶)
علي بن ابراهيم علاوه بر عصر امام هادي(ع)، در دوران حيات پر بركت امام حسن عسكري(ع)(۱۷) و نيز زمان غيبت صغري زندگي مي كرده است. البته در كتابهاي معتبر تشيع هيچ روايتي از امام هادي و نيز ديگر امامان معصوم عليهم السلام به نقل از علي بن ابراهيم يافت نشده است. آيت الله خويي در اين باره مي گويد: نبودن روايت مستقيم از ائمه عليهم السلام منافاتي با اين
صفحه ۵۱
مطلب ندارد كه نامش در زمره اصحاب امام هادي (ع) باشد.(۱۸)
علاقه و دلدادگي او نسبت به سرچشمه هاي زلال امامت، به اندازه اي بود كه نه تنها شيعيان، بلكه دانشمندان اهل سنت نيز به اين مسأله اشاره كرده اند. ابن حجر عسقلاني كه از دانشمندان نامدار اهل سنت در علم رجال است، از علي بن ابراهيم در كتاب خويش نام برده، سپس مي گويد: او از شيعيان سرسخت است.(۱۹) سرسختي و ارادت او نسبت به پيشوايان معصوم، در لابلاي روايتي كه علي بن ابراهيم نقل كرده به خوبي آشكار است.
همچنين تلاش بي وقفه و زحمات طاقت فرساي او در شنيدن، بدست آوردن، يادگيري و منتشر ساختن روايات و احاديث، اين محبت و علاقمندي را شفافتر ساخته است. اين تلاش بي وقفه به حدي بوده است كه علي بن ابراهيم توفيق يافته تا تعداد ۷۱۴۰ روايت را نقل كند.(۲۰)
كتاب كافي تأليف حديث شناس بزرگ ثقة الاسلام كليني، مملو از روايات و احاديث علي بن ابراهيم است به گونه اي كه مي توان آن كتاب را مسند علي بن ابراهيم به شمار آورد.
كليني خود در اين باره مي گويد: تمام احاديثي را كه در كتب خود (كافي) آورده ام به نقل از بزرگاني چون علي بن ابراهيم، محمد بن يحيي، علي بن موسي كميداني، داوود بن
كوره و احمد بن ادريس است.(۲۱)
از اين تعداد (۷۱۴۰) رواياتي كه وي نقل كرده است، تعداد ۶۲۱۴ مورد از آن را از پدرش ابراهيم بن هاشم و او نيز از محمد بن ابي عمير نقل كرده است. تعداد بي شمار روايات
علي بن ابراهيم، ستايش و تمجيد همگان را بار آورده
صفحه ۵۲
است. از اينرو عمر رضا كحاله – از دانشمندان اهل سنت- ضمن معرفي او مي گويد:
علي بن ابراهيم شخصيتي فقيه، مفسر قرآن و اخباري است (كسي كه احاديث بسياري را نقل مي كند) و كليني از او روايت برگرفته است.(۲۲)
به يقين فقيه قمي، براي بدست آوردن و گردآوري اين حجم بسيار زياد از احاديث و سخنان پيشوايان دين، به نقاط مختلفي مسافرت كرده است و در راه رسيدن به اين مهم زحمات زيادي را بر خود هموار كرده است.
او در اين راه علاوه بر استفاده از محضر بزرگان شيعه، نزد حافظان راويان اهل سنت رفته و از آنان احاديثي را ثبت و ضبط كرده است.
ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد: علي بن ابراهيم از برخي علماي اهل سنت چون ابو داود سيستاني، ابن عقده و افراد ديگر، روايت نقل كرده است.(۲۳)
مفسر قمي در اواسط زندگي پرافتخارش، نعمت بينايي خود را از دست داد(۲۴) و تا پايان عمر با دلي روشن و قلبي حق بين به حيات با بركت خويش ادامه داد اما او با اين حالت جسماني خويش، از پاي ننشست و همچنان در درياي عميق روايت و حديث شنا مي كرد تا از اين طريق معارف انسان ساز شريعت را به كمك و ياري امامت گردآورده و آن را به آيندگان بسپارد.
بنابراين بزرگترين امتياز و زرين ترين صفحه زندگي اش را مي بايست، گردآوري، تدوين،تأليف و نقل و نشر روايات امامان معصوم عليهم السلام بر شمرد. از اينرو بر ما سيراب شدگان از زمزم زلال كافي
صفحه ۵۳
وظيفه است تا اين تلاش عظيم و مقدس را ارج نهيم.
آثار و تأليفات
راويان و اصحاب امامان معصوم عليهم السلام، به منظور ثبت و ضبط معارف ناب و مكتب تشيع و انتقال آن به نسلهاي آتي احاديث معتبر را از نزديكترين و مطمئن ترين ياران ائمه دريافت مي كردند و سپس آنها را در موضوعات مختلف دسته بندي و تنظيم كرده و هر موضوعي را در كتابي مستقل با نامي ويژه به نگارش در مي آوردند. علي بن ابراهيم بن هاشم كه از معروفترين راويان تشيع مي باشد و روايات بسيار زيادي (بيش از ۷۰۰۰ حديث) را نقل كرده است، به اين امر مهم (دسته بندي موضوعي روايات) همت گمارده است به گونه اي كه نام ۱۴ كتاب او بدين شرح به ثبت رسيده است. شيخ طوسي پنج كتاب او را چنين نام مي برد: ۱- التفسير ۲-الناسخ و المنسوخ ۳-قرب الاسناد ۴-الشرايع ۵-المغازي.(۲۵)
ابن النديم -دانشمند بزرگ اهل سنت- در كتاب خويش، از علي بن ابراهيم قمي، تحت عنوان فقهاء و محدثان و علماي شيعه، نام برده و علاوه بر قرب الاسناد نام دو كتاب ديگر وي را چنين مي نويسد:
۱-المناقب ۲-اختيار القرآن
دانشمند بزرگ علم رجال ابو العباس نجاشي علاوه بر هفت كتاب نامبرده فوق از ديگر كتابهاي وي چنين نام مي برد: (۲۶)
۱-التوحيد و الشرك ۲-فضائل اميرالمؤمنين(ع) ۳- الانبياء(ع) ۴-المشذر
صفحه ۵۴
۵-الحيض ۶-رساله اي در معناي هشام و يونس ۷-جواب مسائل محمد بن بلال.
اگر چه هر يك از كتابهاي اين فقيه بزرگ اسلام، خود گنجينه اي ارزشمند است اما كتاب تفسير علي بن ابراهيم قمي از امتياز ويژه و موقعيت برجسته اي برخوردار است كه نگاهي به آن كتاب ضروري مي نمايد
تفسير نور با نور
از خدمات ارزنده اين شخصيت نستوه، تأليف كتاب تفسير قرآن است. از آنجا كه كتاب تفسير القمي از مزاياي خاصي برخوردار است، به مطالبي چند از اين تفسير اشاره مي شود تا از آن طريق، گوشه اي ديگر از زندگي اين راوي نور آشكار گردد.علي بن ابراهيم قمي در اين كتاب، براي توضيح و تفسير هر يك از آيات نوراني حق، روايات متعددي از امام صادق(ع) را به نقل از پدرش ذكر كرده است. پدرش نيز آن روايات را از طريق ابن ابي عمير و برخي ديگر از بزرگان بيان نموده است.
اما پس از چندي يكي ار شاگردان علي بن ابراهيم، رواياتي ديگر از امام محمد باقر(ع) را در تفسير و توضيح آيات قرآن، به آن تفسير اضافه مي كند و با اضافه كردن آن روايات، ساختار كتاب تفسير از اوائل سوره آل عمران (و انبأكم بما تأكلون و ما تدخرون في بيوتكم) تا آخر قرآن تغيير مي يابد. در واقع تفسير موجود كه به تفسير قمي معروف است، تفسير امام باقر و امام صادق عليهما السلام مي باشد.
صفحه ۵۵
شيوه اين تفسير بصورتي است كه به مناسبت هر آيه قرآن، حديثي از امام صادق و امام باقر(ع) در ذيل آن بيان شده و از اين طريق شرح و توضيح داده شده است. اين تفسير، از تفسير معروف به عسكري جدا بوده و همچنين تفسيري به نام تفسير كبير و صغير نيز وجود ندارد.
آن دسته از رواياتي كه از سوي امام صادق(ع) در اين تفسير وجود دارد، از طريق علي بن ابراهيم نقل شده و دسته ديگر كه از سوي امام باقر(ع) است از طريق ابي الجارود نقل شده است.(۲۷)
تفسير القمي از منابع بسيار قديمي و معتبر شيعه است به طوري كه منبع تفاسير بعدي قرار گرفته(۲۸) و علامه طبرسي و ديگر مفسران از آن بهره مند شده اند.(۲۹) درباره
اين تفسير علي بن ابراهيم مطالب بسياري از سوي بزرگان و پژوهشگران مختلف نقل شده است كه مشتاقان مي توانند بدانجا مراجعه نمايند.(۳۰)
تفسير القمي در دو جلد به چاپ رسيده است. اين تفسير اولين بار در سال ۱۳۱۳ قمري با چاپ سنگي، در دسترس عموم قرار گرفت.و تا كنون با تصحيح حواشي جديد، چندين بار بصورت مجدد چاپ شده است.
بستگان
به يقين بخشي از هويت مذهبي، علمي و اجتماعي هر شخص، از آيينه شفاف خانواده، بستگان و نزديكان او آشكار مي گردد. اين اصل مهم در مورد
صفحه ۵۶
همگان قابل بررسي و مطالعه است.
از آنجا كه علي بن ابراهيم قمي نيز از اين قاعده مسبثني نبوده است، نگاهي هر چند مختصر به بستگان وي ضروري مي نمايد.
علي بن ابراهيم علاوه بر پدري فرزانه، برادران و فرزنداني داشته است كه همگان از راويان مشهور و معروف شيعه بوده اند.
برادران او عبارتند از:
۱-اسحاق بن ابراهيم-به نظر مي آيد كه وي برادر بزرگ علي بن ابراهيم بوده است زيرا كنيه پدرشان (ابراهيم) ابو اسحاق بوده است. از آنجايي كه كنيه هر شخصي معمولا بر اساس نام فرزند اول آن شخص بوجود مي آمده است بنابراين احتمال مي رود كه اسحاق برادر بزرگ علي بن ابراهيم است. همچنين روايت كردن علي بن ابراهيم از برادرش اسحاق اين ادعا را قوت بخشيد.چنانچه شيخ عباس قمي مي گويد: از برخي روايات معلوم مي شود كه علي بن ابراهيم، برادري به نام اسحاق داشته است و او از برادرش اسحاق رواياتي نقل كرده است.(۳۱) محقق پرتلاش -آيت الله خويي- نيز اين مطلب را يادآوري كرده است.(۳۲)
از ديگر برادران وي چندان اطلاعي در دست نيست.
فرزندان او عبارتند از:
۱-احمد بن علي بن ابراهيم وي از بزرگان شيعه بوده و شيخ صدوق با عبارت رضي الله عنه از او به نيكي نام برده و روايات بسياري از وي نقل
صفحه ۵۷
كرده است.(۳۳)
شأن و مقام والاي او به حدي است كه يكي از دانشمندان اهل سنت در كتاب خود -لسان الميزان- از وي ياد كرده مي گويد: احمد بن علي در ري سكونت داشته است و كنيه اش ابوعلي بوده است. او از پدرش و نيز چند تن ديگر از بزرگان همچون سعد بن عبدالله بن جعفر حميري و احمد بن ادريس، احاديثي شنيده و نقل كرده است.(۳۴)
روايات اين فرزانه قمي، در كتاب بحارالانوار به چشم مي خورد.(۳۵)
۲-محمد بن علي – او از استادان شيخ صدوق به شمار مي آيد به گونه اي كه آن فقيه بزرگ شيعه از محمد بن علي بن ابراهيم قمي رواياتي را نقل كرده است.
محمد كتابهايي را مشتمل بر احاديث ائمه معصومين تنظيم و تهيه كرده است.(۳۶)
علامه مجلسي پس از نام علي بن ابراهيم، آورده است …و كتاب العلل لولده الجليل محمد(۳۷) و بدين طريق از كتاب وي به نام العلل ياد شده است.
۳-ابراهيم بن علي – او از ديگر فرزندان فرزانه مفسر -علي بن ابراهيم- است و رواياتي را به نقل از پدرش بيان و منتشر كرده است.(۳۸)
شيخ عباس قمي مي گويد: از مقدمه كتاب بحارالانوار، چنين بر مي آيد كه ابراهيم بن علي، از محدثاني بوده است كه روايات زيادي را نقل نموده است.(۳۹)
صفحه ۵۸
پرواز به بي كران
از تاريخ وفات علي بن ابراهيم قمي اطلاع دقيقي يافت نشده است اما پژوهشگران براساس روايتي كه شيخ صدوق درباره وي در كتاب عيون اخبار الرضا نقل كرده است، چنين استفاده كرده اند كه علي بن ابراهيم تا سال ۳۰۷ قمري زنده بوده است و وفاتش پس از اين تاريخ واقع شده است.(۴۰)
سرانجام روح ملكوتي آن فرزانه دوران، به بيكرانهاپرواز كرد و پيكر پاكش در شهر قم به خاك سپرده شد و بدان سرزمين مقدس، شرافتي ديگر بخشيد.
هم اكنون مقبره آن فقه بزرگ و مفسر دانشمند در پارك ملي، روبروي مدرسه آيت الله العظمي گلپايگاني، واقع در خيابان ارم(آيت الله العظمي نجفي مرعشي)، زيارتگاه
عاشقان كوثر مي باشد.
پي نوشت ها:
۱ – رجال النجاشي، ص ۱۶، مؤسسه النشر الاسلامي.
۲ – رجال الطوسي، ص ۳۶۹.
۳ – الفهرست، شيخ طوسي، ص ۴.
۴ – علامه تهراني درباره اين كتاب، مطالب قابل توجهي بيان كرده اند.(ر.ك: طبقات اعيان الشيعه، ج ۱، ص ۱۶۹).
۵ – همان -الامام الجواد، السيد محمد قزويني، ص ۱۰۳.
۶ – معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، ج ۱، ص ۳۱۷-۳۱۸.
۷ – معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، ج ۱، ص ۳۱۷-۳۱۸.
۸ – التهذيب، ج ۴، كتاب الزكات، حديث ۳۹۷؛ معجم رجال الحديث، ج ۱، ص ۳۲۱.
۹ – همان، ص ۳۱۷.
۱۰ – همان، ص ۳۱۸.
۱۱ – همان.
۱۲ – رجال العلامة الحلي، ص ۵.
۱۳ – الامام الجواد عليه السلام، ص ۱۰۳.
۱۴ – معجم رجال الحديث، ج ۱، ص ۳۱۷.
۱۵ – الامام الهادي عليه السلام، السيد محمد كاظم القزويني، ص ۳۰۸، مركز نشر آثار شيعه.
۱۶ – رجال النجاشي، ص ۲۶۰.
۱۷ – الذريعة، آقا بزرگ تهراني، ج ۴، ص ۳۰۲.
۱۸ – معجم رجال الحديث، ج ۱۱، ص ۱۸۹.
۱۹ – رسال الميزان، ج ۴، ص ۱۹۱.
۲۰ – معجم رجال الحديث، ج ۱۲، ص ۲۱۳.
۲۱ – رجال النجاشي، ص .۳۷۸
۲۲ – معجم المؤلفين، ج ۷، ص ۹.
۲۳ – لسان الميزان، ج ۴، ص .۱۹۱
۲۴ – رجال النجاشي، ص ۲۶۰.
۲۵ – الفهرست، ص ۸۹.شيخ عباس قمي مي گويد: كتاب قرب الاسناد وي غير قرب الاسناد معروف است كه از كتابهاي عبدالله بن جعفر حميري است. قرب الاسناد مثل امالي از كتابهاي رايج بين محدثان است. زيرا محدثان حديث در زمانهاي گذشته برخي از احاديثي را كه از نظر سلسله سند واسطه كمتري تاامام معصوم داشته و به اصطلاح داراي سند عالي بوده اند، در كتاب ويژه اي جمع آوري كرده و آن را قرب الاسناد مي ناميده اند. آنان به اين نوع كتابها افتخار مي كردند. (فوائد الرضويه، ص ۲۶۴).
۲۶ – الفهرست، محمد بن اسحاق النديم، ص ۳۱۲، دار المعرفة بيروت- معجم الادباء، ياقوت حموي، ج ۱۲، ص ۲۱۵.
۲۷ – رجال النجاشي، ص ۲۶۰.
۲۸ – الذريعه، ج ۴، ص ۳۰۲ الي ۳۰۹ – تفسير القمي، مقدمه، شيخ آقا بزرگ تهراني – ص ۵.
۲۹ – خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص ۴۹.
۳۰ – بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۷.ر. ك: مقدمه سيد طيب موسوي جزائري بر كتاب تفسير القمي – الذريعة، ج ۴، ص ۳۰۲ – تصوف و تشيع، هاشم معروف الحسني، مفاخر اسلام، علي دواني، ج ۲.
۳۱ – فوائد الرضويه، ص ۲۶۴.
۳۲ – معجم الرجال الحديث، ج ۱۲، ص ۲۱۴.
۳۳ – الكني و الالقاب، شيخ عباس قمي، ج ۳، ص ۸۴، مكتب الصدر، تهران – طبقات اعلام الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج ۱، ص ۳۲، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
۳۴ – همان، ص ۸۵.
۳۵ – بحار الانوار، ج ۳، ص ۳۹ – ج ۱۸، ص ۳۱۵ – ج ۲۵، ص ۱۹۳.
۳۶ – طبقات اعلام الشيعة، ج ۱، ص ۱۶۷، ۱۶۸.
۳۷ – بحار الانوار، ج ۱، ص ۸.
۳۸ – بحار الانوار، ج ۸۲، ص ۱۲ و ج ۱۰۸، ص/۶۳
۳۹ – فوائد الرضويه، ص ۲۶۴.
۴۰ – الذريعة، ج ۴، ص ۳۰۲.
صفحه ۶۱
حيدري ايلامي
خروش مقدس
دبيرخانه كنگره بزرگداشت آية الله حيدري ايلامي
در محضر اهل بيت
حاج شيخ عبدالرحمن حيدري ايلامي به سال ۱۳۰۴ ه.ش در شهر ايلام ديده به جهان گشود. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمي به تدريس مشغول شد اما رؤيايي صادق مسير زندگي او را تغيير داد.او در رؤيا، محضر دوازده المام معصوم را در حالي درك مي كند كه ائمه هدي با جمعي از مردم و دانش آموزان بر او وارد مي شود بقچه اي را كه به همراه داشته، باز كرده و قبايي را از آن خارج مي كنند و بر تن او مي پوشانند و عصايي به دستش مي سپارند؛ آنگاه به او امر مي كنند كه اين جمله را به مردم بياموز:
صفحه ۶۲
ولايت علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي.وي از خواب بر مي خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود، زغالي را از بخاري بيرون مي آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مي نگارد؛ جمله اي كه تاريخ هجرتش را رقم مي زند و سر آغاز راه ديگري در زندگيش مي شود. راهي كه هستي به نيم نگاه راهبر و راهنمايش هست است و تلخيها و سختيها بر رهروانش از عسل شيرينتر.
در بارگاه نور
شيخ عبدالرحمن با هجرت به كرلاي معلي چون كبوتري گرد كعبه شش گوشه به طواف مي پردازد و واژه، واژه علم را با توسل و تعبد جهت مي بخشد.
از آنجا كه مرهم شهريه،جراحت فقر خود و خانواده اش را التيام نمي بخشيد، با خريد بيل كارگري، روزها را در باغهاي خارج شهر به آبياري و شبها را در صحن اباعبدالله و حجره ها به تحصيل مي پردازد. عرق روز را به مركب شب تبديل و طي دو سال از ابتداي جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان به نام آنزمان چون آيت الله سعيد تنكابني، آية الله جعفر رشتي، آيت الله محمد حسين مازندراني، آيت الله يوسف بيارجمندي، و والد آية الله محمد هادي معرفت تلمذ مي كند و با رحلت حضرت آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني كربلا را به سوي سامراء ترك، و در مدرسه ميرزاي شيرازي فصلي ديگر از علم و عمل را آغاز مي كند.
صفحه ۶۳
او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام علي النقي(ع) و امام حسن عسكري (ع) ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس خارج فقه و اصول آية الله حاج شيخ مجتبي لنكراني، آيت الله حاج شيخ عبدالرسول اصفهاني، و آيت الله حاج شيخ عبدالله اصفهاني (معروف به حاج شيخ) شركت كرده، از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها بر مي چيند. در اين زمان است كه روح صيقل خورده شيخ عبد الرحمن در فقر و مصيبت فرزند او را به حريم نوراني اين دو امام همام نزديك كرده، مورد توجه و شاهد كرامات اين بارگاه نور مي شود.
پس از چندي عطش سيري ناپذير علم و معرفت وي را به بارگاه امير
صفحه ۶۴
مؤمنان علي (ع) و حوزه نجف اشرف مي كشاند و در درس خارج آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم موسوي خويي، حاج سيد محمود شاهرودي، آقا ميرزا باقر زنجاني و آقا شيخ حسين حلي شركت كرده، در مقابل استادان تفسير، كلام، فلسفه و عرفان نيز زانوي ادب بر زمين مي زند.
آوازه علم و تقواي شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاي برخي از مراجع قرار مي دهد؛ آوازه اي كه در همان روزهاي آغازين ورود به حوزه در كربلاي معلا ورد زبان
عام و خاص بود، آية الله محمد هادي معرفت مي گويد:
عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكي و تعبد مي شناختند و چنان گرم تحصيل بودند كه حتي يك لحظه را تلف نمي كردند.
در محفل انس
با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف، آية الله حيدري گمشده خود را در وجود امام مي يابد و جاذبه روحاني اش او را به مدار و محفل انس او
مي كشاند.
وي ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث ولايت فقيه امام نيز شركت مي كند و همين درس، افقي نو را فراروي او مي گشايد و انديشه سريان فقه در گستره جامعه به عينيت رساندن احكام الهي در متن زندگي مردم را، در باورش بارور مي كند. او كه پس از سالها تلاش و تحصيل به مقام اجتهاد مي رسيد، مي آيد تا رسالت الهي خويش را در جامعه به
صفحه ۶۵
انجام رساند.
در ركاب ولايت
در خواست كردهاي فيلي بغداد از او به سال ۱۳۵۰ ه.ش براي ارشاد و تبليغ در مسجد ابوسيفين، آيةالله حيدري را وارد مرحله تازه اي از حيات پر بارش مي كند و او را به
جرگه آناني پيوند مي زند كه با كوله باري از علم و عصاي تقوا، طلايه دار حركتهاي حماسه و عشق مي شوند.
دستگاه امنيتي عراق بيش از دو سال حضور وي را در پايتخت تحمل نمي كند و پس از دستگيري در مرز بصره، او را به يكي از پاسگاههاي ايراني تحويل ميدهد. آيت الله
حيدري پس از آزادي از اردوگاه، راهي شهر جهاد و اجتهاد مي شود. و نزديك به دو سال بر كرسي تدريس فقه و اصول مي نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در ايلام به زادگاهش باز مي گردد. با ورود آيت الله حيدري در سال ۵۴ به شهر ايلام، انقلاب و نهضت روحانيت در اين منطقه جلوه تازه اي به خود مي گيرد و روحانيت مبارز ايلام شكل مي گيرد. در آغاز ورود به شهر با بيان اين مطلب كه:
من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفي خود به ساواك و يا شهرباني نيستم.
تهديد ساواك و شهرباني را تهديدي تو خالي حساب كرده، اولين ضربه روحانيت را بر پيكر دستگاه حكومت وارد مي كند. آيت الله حيدري در نخستين گام خود در احياي امر به معروف و نهي از منكر با همياري مردم
صفحه ۶۶
خداجو بلندگوهايي را كه در سطح شهر موسيقي هاي مبتذل پخش مي كند را جمع آوري كردند.
خنثي كردن تبليغات بهائيت در استان، دعوت دهها روحاني از حوزه علميه قم چون آية الله محمد رضا طبسي ره، حجة الاسلام كوشكي و…، تأسيس مدرسه علميه باقريه و تربيت طلاب، تأسيس بيش از ۸۰ حسينيه و مسجد در سطح استان، تشكيل كلاسهاي تابستاني قرآن و احكام براي خواهران و برادران در مقاطع مختلف سني و ترغيب و تشويق مردم در هر چه با شكوهتر برگزار كردن ايام الله، خصوصا نيمه شعبان، شهر ايلام را به شهري مذهبي و انقلابي تبديل مي كند و استان را در قلضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدي شهر قرار مي دهد.
ترك شهر از سوي آية الله حيدري به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان مي كند و از همين زمان است كه وي مشي تهاجمي خود را آغاز
مي كند و اين روند ره گونه اي پيش مي رود كه شش ماه قبل از پيروزي انقلاب اداره هاي دولت و دستگاههاي امنيتي نظام ستم شاهي تنها حضوري سمبليك را در منطقه ايلام ايفا مي كردند.
سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيت كه ايلام را ازدست رفته ميديد با نامه اي متظلمانه و عنوان اين مطلب كه اين كشور تنها كشور شيعي است و بايد از آشوب حفظ شود قرآني را به همراه يك ميليون تومان براي او مي فرستند تا او را به سازش بكشاند. آية الله حيدري با عبارتي كوتاه و محتوايي رسانامه سپهبد مقدم را زيرنويس مي كند.
صفحه ۶۷
بعد از سلام كلام الله را بوسيده و بر ديده گذاشتم؛ ولي از قبول اين گونه پول هاي كه از بركت توجهات ولي عصر(عج) فرجه شريف عادت ننموده ام، معذرت مي خواهم. خداوند
متعال ما و شماها را به حق حقيقت و اسلام واقعي راهنمايي و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهداري (و) محافظت فرمايد.حيدري ۵۷/۱/۲۶
آيةالله حيدري نخستين كسي است كه دادگاه عدل اسلامي را به همين نام شش ماه قبل از پيروزي انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگي مي كرد و نيز اولين كسي است كه حدود اسلامي را قبل از پيروزي انقلاب -بدون اعتنا به تهديدهاي ساواك و شهرباني وقت در مسجد ايلام در برابر ديدگان مردم- جاري ساخت.
وي قبل و پس از انقلاب فرماندهي امنيتي و حراستي استان ايلام را بدست گرفت و با تشكيل ستادهاي مقاومت و هسته هاي ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضد انقلابها بست.
در پيش گرفتن روش پدرانه و گفتگوي محرمانه با كارمندان دولت و حتي نيروهاي نظامي و انتظامي براي جذب آنان همزمان با خروش مقدسش بر عليه دستگاه ستم شاهي -نه تنها نشان از هوشمندي سياسي و فردا نگري او داشت بلكه همين برخورد باعث گشت تا با پيروزي انقلاب اسلام، بافت اداري استان با حفظ اسناد و مدارك در خدمت انقلاب باقي بماند.
هشدار او به نيروهاي زرهي كرمانشاه و دستور او مبني بر روشن كردن آتش بر قله ها و تپه ها در شبهاي انقلاب، رعب و وحشت را در دلهاي
صفحه ۶۸
نيروي اعزامي از پادگان كرمانشاه دوچندان ساخت.
فرياد او در مسجد جامع در عكس العمل تهديد ساواك مبني بر دستگيري طلاب اعزامي با اين بيان كه:
اگر طلبه اي را بگيرند كافي است تونل را ببنديم. با همين امكاناتي كه داريم، توان آنرا داريم كه ماهها با طاغوت بجنگيم.
شوري وصف ناپذير در مردم ايجاد كرد و كوره انقلاب را تا روز ۱۲ بهمن شعله ورتر نمود.
سرانجام رشادتهاي مردم و جوانهاي ايلامي با تقديم شهيداني به پيشگاه انقلاب به بار نشست و آية الله حيدري همزمان با ورود امام در روز ۱۲ بهمن با آمدن به خيابان و شليك چند گلوله از فشنگ خود پيروزي انقلاب را اعلام نمود و پس از تشكيل شوراي انقلاب و هماهنگي با شهيد مظلوم بهشتي ماهها، يكه و تنها با تني خسته انقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.
در مجلس خبرگان
آية الله حيدري در سال ۱۳۵۸ ه.ش با ۹۵۰۰۰ رأي از سوي مردم به مجلس خبرگان قانون اساسي راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالي نمايندگي مردم در
مجلس خبرگان را عهده دار بود. نقطه نظرها و ديدگاههاي او در مورد حاكميت ولايت مطلقه فقيه در خبرگان قانون اساسي و موضع گيري او در مقابل تفكر ليبرالي كساني چون
بني صدر، بيانگر ژرف انديشي اين پير فرزانه است. وي مي گويد:
صفحه ۶۹
وقتي اصل ولايت فقيه مطرح شد، بني صدر كه در صندلي جلوي من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت: آقاي حيدري ولايت فقيه ديگر چيست؟
من به او گفتم تو نمي فهمي يعني چه؟
سخنان شجاعانه وي در اين مجلس در مقابل مناديان ولايت طاغوت و برخورد لفظي او با بني صدر آغازگر رويارويي اين دو بود كه نقطه پايان آن را نيز در صالح آباد ايلام توسط جوانان حزب اللهي نهاد.
در ستيز با ليبراليزم
نبرد با التقاط و ابتذال سرلوحه برنامه هاي آيةالله حيدري به شمار مي رفت. او همانگونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهي پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود، در بحبوحه عصر سفسطه گري گروهك هاي الحادي و التقاطي براي گمراهي جوانان موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شيرمردان شهر
را در راستاي رويارويي با التقاط سازماندهي كرد.
از بين بردن جايگاههاي فروش نشريات ضد انقلاب، مبارزه با كتابفروشي ها، كتابخانه ها، نوارخانه ها، و خانه هاي تيمي منافقين و ممانعت از سخنراني سران كومله و دموكرات و خروج مفتضحانه آنان از شهر گامهاي آغازين نيروهاي تحت رهبري او بود. وضعيت شهر به نفع نيروهاي انقلاب به گونه اي ورق خورد كه در زمان دولت موقت بازرگانان، هيئت نهضت آزادي به ايلام با ماشينهاي كذايي حتي جرأت پياده شدن از ماشين را پيدا نكردند.
صفحه ۷۰
اعزام جوانان ايلامي به كردستان در راستاي كمك رساني به شهيد چمران در زماني كه ايلام از سوي منافقين،قلب كردستان ناميده مي شد، از زيباترين حركتهاي سياسي اين فرزانه گمنام است كه تأثيري بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال بر جاي نهاد.
با اين همه فردا نگري، هوشمندي سياسي آيت الله حيدري را بايد در موضع صريح و قاطع او در مقابل بني صدر و حركت ليبراليزم جستجو كرد كه استان ايلام را به كانون تقابل
و رويارويي با بني صدر و خط منحط فكري او تبديل كرد.
آية الله حيدري با شجاعتي وصف ناپذير در انتخابات رياست جمهوري اعلام كرد:
بنده كه حيدري باشم به ايشان رأي نخواهم داد.
و اين سرآغاز حركتي شد كه منجر به ممانعت مردم از ورود بني صدر در هنگام تصدي رياست جمهوري به شهر گشت. بني صدر كه ورود به شهر را به سبب خشم مقدس مردم به صلاح خود نمي ديد تصميم به رفتن به مزار شهداي ايلام در ۴۵ كيلومتري شهر گرفت كه در آنجا نيز با شورش خانواده هاي شهدا و حزب الله ايلام روبرو گشت كه به سمت هلي كوپتر حمله ور شدند و با پاشيدن خاك بر روي او و با سردادن شعار مرگ بر ضد ولايت فقيه، فرمانده كل قوا خيمني روح خدا او را مجبور به فرار كردند.
عزل بني صدر از فر ماندهي كل قوا از سوي امام خميني در شامگاه همان روز بعد از اين واقعه، نقطه عطف و مدالي پر افتخار بر سينه مردمي است كه
صفحه ۷۱
پيرشان را در اين حركت مطيع و فرمانبردار بودند.
عشق آية الله حيدري به آية الله خامنه اي، حجه الاسلام هاشمي رفسنجاني و شهيد مظلوم بهشتي در قاموس واژه ها نمي گنجد و همواره اين سه يار را امين امام و ياوران راستين انقلاب بر مي شمرد و نسبت به تفكر مقابل اين سه رادمرد بزرگ تاريخ انقلاب هشدار مي داد.
آية الله حيدري حاكميت قانون خدا را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مي دانست و سرافرازي در دنيا و آخرت را پيروي از ولايت مي دانست. همانگونه كه در وصيتنامه سياسي الهي خود مي نويسد:
خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قدرت و قوه اي كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشأن -امام خميني بت شكن روحي فداه- باشيد، به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازي دنيا و آخرتتان در اين است.
در نگاه امام
عملكرد قاطعانه و شجاعانه آية الله حيدري در مقابل خطوط انحرافي براي برخي خوشايند نبود آنان با ايجاد جوي ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آية الله حيدري از صحنه سياست بر آمدند اينجا بود كه آيت الله حيدري كه حفظ نظام و وحدت نيروهاي انقلاب را بر دفاع از موضع گيريهاي خود ترجيح مي داد به قم حجرت كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.
شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيريهاي خدا محورانه آيةالله
صفحه ۷۲
حيدري و هم چنين وضعيت حساس منطقه موجب گرديد تا امام با حكمي ديگر او را به استان ايلام بازگرداند تا تمام نقشه هاي ضد انقلاب نقش بر آب شود.
متن حكم حضرت امام چنين است:
جناب مستطاب حجة الاسلام شيخ عبدالرحمان حيدري -دامت افاضاته-
مقتضي است جنابعالي در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشتري به راهنمايي و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكاري و كمك علماء دامت افاضاتهم و اهالي متدين و بالاخص جوانان عزيز جلوي تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگي را به خواست خداي متعال حفظ كنيد. موفقيت و سعادت همگان را از خداي تعالي خواستارم. روح الله الموسوي الخميني
در سنگر جهاد
آيت الله حيدري با پيروزي انقلاب اسلامي، عده اي را مأمور ديدباني و سركشي مرز عراق كرد. وي در چند نوبت بازديد از پاسگاههاي مرزي وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساند و كم كاري و عدم توجه از سوي مسئوولين امنيتي را گزارش داد.
به جرأت مي توان گقت كه آيت الله حيدري اولين مجتهدي است كه با به صدا درآمدن ناقوس جنگ با لباس رزم قامت بست. وي بي درنگ در ساعات آغازين شروع جنگ و پس از سقوط شهر مهران، فرمان تشكيل خط پدافندي در
صفحه ۷۳
تنگه گنجانچم را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخواني مردم، جوانان و عشاير به مسجد جامع با سخنراني پر شور خويش فرمان بسيج مردمي را صادر كرد. و پس از پايان سخنراني به همراه جوانان ايلامي به سمت مهران حركت كرد.
در اين هنگام نيروهاي ارتش كه با خيانت بني صدر و عدم پشتيباني او تا منطقه گلان عقب نشيني كرده بودند با آيت الله حيدري و نيروهاي مردمي روبرو شدند. آيت الله حيدري با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايي در صورت عقب نشيني، خط پدافندي را به منطقه گنجانچم يعني ۲۰ كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند و آنگاه با مأمور كردن برخي در جهت ثبت نام و مسلح كردن عشاير، به جبهه حال و هوايي ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاي مردمي بناي آغازين لشكر مقتدري به نام اميرالمؤمنين(ع) گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هايي درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.
آية الله حيدري نخستين كسي است كه ستاد جذب و هدايت كمك هاي مردمي را شكل داد. او مسئوليت اين امر خطير را از ساعتهاي نخست جنگ تا پايان عمر پربارش بر عهده داشت. در طي سالهاي دفاع مقدس و آوارگي مردم در كوه و دشت با تشكيل ستادي مركزي و تقسيم كردن آن به سه محور، به كمك مردم جنگ زده پرداخت. در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاي اسلام به شمار مي رود و با هماهنگي ارتش و نيروهاي عشايري ايلام صورت گرفت.
صفحه ۷۴
آيت الله حيدري فرماندهي محوري آن را بر عهده داشت. از اين رو مي توان او را يكي از پايه گذاران جنگهاي چريكي دفاع مقدس بر شمرد.
او در همان آغاز انقلاب بارها مي گفت: من بني صدر را خوب مي شناسم و همين شناخت او از بني صدر او ار بر آن داشت تا زماني كه بني صدر در رأس فرماندهي كل قواست، يك لحظه جبهه جنگ را ترك نكند. حمايتهاي مادي و معنوي آيت الله حيدري از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين، بيت المقدس خاطره عالماني را زنده مي كند كه در جنگهاي ضد استعماري در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.
در عينيت جامعه
در زندگي روشي زاهدانه و عارفانه داشت و وقتي از دنيا رفت جز تفنگ، پوستين، عصا، ساعت و تعدادي كتاب از خود چيزي بر جاي ننهاد در وصيتنامه خود نوشت: خانه گلين و تير كلافي قم هم از آن من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتابها و خانه از امام امت و حضرت آيت الله گلپايگاني اجازه گرفت.
همواره در متن جامعه قرار داشت و سوگ و سور مردم شريك بود. او در حقيقت نماد و نماينده يكايك مردم به شمار مي رفت و اين تجلي يك امت در پيكره يك مرد تا آنجا پيش رفت كه هر قشر و صنف او را از خود و خود را از او مي دانستند.
صفحه ۷۵
متواضع بود و كم سخن، ناگفته هايش بيش از گفته هايش بود. كارهايش را خود انجام مي داد، غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روي همه باز بود. اهل تهجد و شب زنده داري بود؛ اما از هرگونه تظاهر و ظاهر سازي دوري مي جست و در عين حالي كه در قله اجتهاد، زهد و عرفان قرار داشت، با زبان ساده و عاميانه با مردم سخن مي گفت. به سادات احترامي ويژه مي گذاشت. اگر احساس مي كرد كه پرداخت كننده وجوهات شرعي نظري دارد، از پذيرفتن آنها خودداري مي كرد.
حلقه وصل ميان او و مسئولين و مردم به شمار مي رفت و اين از ويژگي هاي منحصر به فرد او به شمار مي آمد.هرگاه با عامه مردم خلوت مي كرد، مردم را به پيروي از قانون و احترام به قانون گذاران دعوت مي كرد و مي گفت: اين ها مهمان شما هستند؛ از شهرهاي دور براي كمك به شما آمده اند؛ به آن ها احترام بگذاريد. گاه با سخناني مليح به معترض نسبت به مسئولين مي گفت: بگو ببينم تو برا ي انقلاب چه كرده اي؟ هرگاه با مسئوولين مي نشست، دردمندانه مي گفت: از ياد نبريم؛ اينها ولي نعمتهاي ما هستند؛ اينها ما را به اينجا رسانده اند.
از خود گذشتگي و به خدا پيوستگي، او را به مرزي رسانده بود كه از اهانت به خود مي گذشت اما اهانت به نظام و مسئوولين را تحمل نمي كرد.اجازه نمي داد كسي باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد، با خرافه زدايي و پالايش و پيرايش اعتقادات مردم دردشناسانه و درمانگرانه برخورد مي كرد. بر اين عقيده بود كه بايد نخست زمينه پذيرش آنگاه،
صفحه ۷۶
جايگزيني به فراخور زمان و مكان ايجاد كرد تا فرهنگ پويا و زاويه هاي واقعي در متن جامعه شكلي نهادينه به خود گيرد.
در مسير ناب سازي فرهنگ برخورد فيزيكي را جايز نمي دانست و آن را جزء وظايف و رسالتهاي روحانيت مي دانست، همين نگرش و روش و منش، او را در زمره محييان دين با روش خاص خود قرار داده است كه روشي صد در صد موفق در راستاي اهداف اسلام و انقلاب بود.
امر به معروف،نهي از منكر، اقامه نماز،رسيدگي به اختلافها و شكايتهاي مردم،دستگيري از مستمندان، حمايت از روحانيت و مسؤولين نظام، پشتيباني از حزب الله بر نامه هر روز زندگي او بود.
خاطرات و خطرات اين فصل از زندگي آيت الله حيدري از جذاب ترين و شيرين ترين حكايات مرداني است كه حماسه حضور و در عينيت بودن جامعه را بر كنج عزلت و عافيت ترجيح دادند.
در وادي رحمت
دوستان آيت الله حيدري،زماني او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام(ره) در عكس العمل خبر بيماري ايشان با تأثر فرمودند:
دوستان مايكي يكي مي روند.
سر انجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دي ماه ۱۳۶۵ش.از اين جهان رخت بر داشت و رخ بر بست و استان ايلام،رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.
صفحه ۷۷
اصرار مردم براي انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در مياني حضرت آية الله العظمي گلپايگاني پايان يافت. پيكر پاك و مطهرشان با تشييع باشكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهوري به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع) منتقل و در جوار او به خدا سپرده شد. و او سر انجام با جسم نحيف به ديدار امامان معصومي شتافت
كه يك لحظه ذكر و نامشان از لبش نيفتاد و با تمام فقر و تنگدستي دست نياز را جز بر در خانه آنان -كه واسطه فيض الهي بودند- دراز نكرد. اميد است كتابهاي او كه به گفته خود تنها سرمايه زندگيش به شمار مي رفته است و سالهاي سال با فقر و تنگدستي جمع كرده است در كتابخانه اي كه در سفر رهبر انقلاب حضرت آية الله خامنه اي كلنگ آن توسط نماينده ايشان بر زمين زده شد مورد استفاده نسل فردا قرار گيرد. تا به تنها وصيت او كه شكوفاي علم و فرهنگ در اين استان است جامه عمل پوشيده شود.
عارف بزرگ آية الله بهاء الديني در ملاقات با جمعي از مردم ايلام فرمودند:
بايد او را در قبرستان ايلام دفع مي كرديد تا خدا به يمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مي داشت.
پاينده باد حوزه هاي نور و حجره هاي كوچك مدارس علوم ديني كه در هر زمان خيزشگاه مرداني بزرگ و ژرف انديش بوده و هست و خواهد بود.
حسين ابراهيم زاده -محمد حيدري
صفحه ۷۹
محقق قمي
صاحب قوانين الاصول
محمد رضا آزمون
مقدمه
خداي حكيم پس از انبياء و امامان معصوم(ع) نگهباني از قوانين و احكام الهي را بر عهده عالمان دين قرار داده است. عالمان بزرگ چشم راه امت و مرز بانان خطه سعادتند. از جمله اين ستارگان هدايت، حضرت آية الله ميرزا ابوالقاسم قمي است.پدرش مرحوم آخوند ملا حسن از عالمان سرشناس شفت گيلان بودند در قرن ۱۳ هجري مي زيست.(۱) ايشان براي استفاده بيش تر از علما گيلان را به مقصد ديار عالم پرور اصفهان تر ك نمود و در آنجا محضر ميرزا هدايت الله و ميرزا حبيب الله دو عالم روشن ضمير آن سامان را درك كرد و بهره هاي وافري از درس آنان برد. زمان زيادي نگذشته
صفحه ۸۰
بود كه آن دو استاد بزرگ براي تصدي امور قضاوت و هدايت و ارشاد مردم به چاپلق از توابع بروجرد عازم شدند و ملا حسن نيز به دنبال آنان عزم سفر نمود و سرانجام با دختر استاد خويش ميرزا هدايت الله ازدواج كرد و زندگاني تازه اي را آغاز نمود.
تولد ميرزا
تاريخ سال ۱۱۵۱ ه.ق را نشان مي داد و خانواده ملا حسن را انتظاري دل نشين آكنده ساخته بود. خانواده ايشان منتظر مولودي بودند كه مي رفت تا از عالمان تشيع و آغازگر تحولي عظيم گردد. عاقبت اين انتظار با گريه هاي كودكي سعادتمند به پايان رسيد و خانه كوچك آن عالم رباّني را شادماني فرا گرفت. كودك را ابوالقاسم نام نهادند. وي در دامان پاك مادري دل سوز دوران كودكي را سپري كرد و در زير سايه پدري عالم و متقي به حيات خويش ادامه مي داد، چهره ابوالقاسم آينده اي درخشان را نشان مي داد.
آغاز حيات علمي
ابوالقاسم هوش و استعدادي فراوان و از ديگر همسالان خويش برتري در خور توجه داشت. از همان ابتداي كودكي با استمداد الهي تحصيل علوم ديني را آغاز كرد و اولين درسهاي ديني را در مكتب پدر فرا گرفت و بعد از مدتي درس آموزي از محضر پدر و با اجازه او راهي خوانسار شد و مشتاقانه در درس آية الله حسين خوانساري حاضر شد(۲) و پس از كسب فيض از مجلس درس
صفحه ۸۱
آن بزرگمرد قصد عتبات عاليات را نمود و به مانند پرنده اي عاشق به سوي آن سرزمين علم و فقاهت پرواز نمود و در آنجا توفيق حضور در محفل علمي استاد كل محمد باقر وحيد بهبهاني را نصيب خود ساخت.
باغبانهاي بوستان
باغباني سرزمين پر خير وجود ابوالقاسم را مرداني پاك سرشت بر عهده داشتند كه در ذيل از آنها ياد مي كنيم. آية الله حسين خوانساري (متوفي ۱۱۹۱ه.ق) در اصفهان. محقق خوانساري يكي از فقيهان قرن ۱۲ هجري است كه در شهرستان اصفهان مي زيست. و با قدرت علمي وي بود كه قامت
صفحه ۸۲
علم و حكمت راست ايستاد و علوم مختلف مسير اصلي خويش را بازيافت. فقيهان ژرف انديش وي را فريد عصر، يگانه زمان خويش، سلطان حكما، مربي فقها، برهان متكلمان لقب داده اند.
از شاگردان ايشان مي توان به شيخ حر عاملي(ره)(مؤلف وسائل الشيعه) محمد باقر مجلسي(ره)، ميرزا عبدالله افندي (مؤلف رياض العلماء) اشاره كرد.
از جمله تأليفات وي شرحي بر كتاب اللمعة الدمشقيه شهيد، تفسير سوره حمد و مشارق الشموس است.(۳)
آيت الله محمد باقر وحيد بهبهاني (متوفي ۱۲۰۸ ه.ق)در كربلا وي را محقق بهبهاني و استاد كل لقب داده اند. در سال ۱۱۱۸ ه.ق در اصفهان ديده به جهان گشود. وي از زمره شاگردان پدر عالمش محمد اكمل و ملا ميرزا شيرواني و علامه مازندراني بود كه نزديك به ۶۰ اثر علمي از خود به يادگار گذاشته است. از مهمترين آثار وي: مفاتيح الكلام، مصابيح الظلام، رساله اجتهاد، تقيه در اسلام، تعليقه رجال، حاشيه وافي حاشيه بر مدارك و معالم و مسالك است.
يكي از شاگردان خوش فهم و با استعداد آن بزرگوار آقا ابوالقاسم قمي است كه در كربلا از وي دانش اندوخته است.(۴)
آية الله محمد باقر هزار جريبي(متوفي حدود ۱۱۷۰ ه.ق در نجف) ايشان از فقيهان نامور، عصر خود بود و در زندگاني كمالات اخلاقي و فضائل علمي و عملي زيبا داشت و الگوي اهل كمال به شمار مي رفت.
شاگردان با فضيلت ايشان وحيد بهبهاني، سيد محمد مهدي بحرالعلوم،
صفحه ۸۳
شيخ جعفر كبير، سيد علي طباطبايي و ميرزا ابوالقاسم قمي است.
ايشان براي فراگيري علوم الهي، هزار جريب مازندران را به قصد شهرهاي مقدس عراق ترك كرد و سالياني از زندگاني با بركت خود را در نجف اشرف گذراند.
هجرتها
بعد از اينكه ميرزا در عتبات از فقيهان بزرگ عصر بهره ها جست به قصد ترويج دين و ارشاد مردم به ايران بازگشت و به زادگاهش شفت گيلان آمد ولي چون آنجا را براي انجام وظيفه مناسب نيافت و دچار مشكلاتي شد به اصفهان رفت و در مدرسه كاسه گران به تدريس پرداخت و در آنجا بود كه شاگردان و عالماني توفيق حضور در محفل ايشان را پيدا كردند. با آن حال نتوانست مدت زيادي در آن شهر بماند چرا كه از شر حسودان و مدعيان فضل كه وي را مانع خود مي يافتند در امان نبود و اين امر بسيار آزارش ميداد. از همين رو اصفهان را به قصد شيراز ترك كرد و مدت سه سال در آنجا اقامت گزيد و آنگاه به سوي قم روانه شد. با ورود ايشان به قم در مدتي اندك آوازه او همه جا را فرا گرفت
و الطاف الهي با بركات و ترقي روز افزون خستگي سالهاي پر رنج گذشته را از وي دور ساخت. با ورود ايشان به قم علاوه بر تدريس و پرورش طلاب و ارشاد مردم حاكمان زمان خويش را اندرز مي داد. ايشان بارها فتحعليشاه را نصيحت كرد و وظايف او را يادآور مي شد.
روزي فتحعليشاه به قم آمده و به ديدار ميرزا مشرف گرديده بود، ميرزا
صفحه ۸۴
او را مورد خطاب قرار داده، مي گويد: كاري نكن اين ريشهايت (با اشاره به ريش فتحعليشاه) فرداي قيامت به آتش جهنم بسوزد.(۵)
اگر چه دربار پيوسته ارتباط خود با ميرزا اصرار مي ورزيد ايشان همچون ديگر علماي شيعه كه در نهانشان ظلم ستزي نهفته است هرگز تن به ارتباط با دستگاه وقت نداد.
فرزندان علمي ميرزا
از محضر آيت الله ميرزاي قمي شاگردان فراواني بهره علمي جستند و روح تشنه خود را سيراب ساختند. از جمله:
سيد محمد مهدي خراساني (۱۱۸۲- ۱۲۴۶ ه.ق)
وي فرزند سيد حسن خوانساري، نوه آقا حسين خوانساري و معروف به مؤلف رساله ابوبصير است. از دانشوران مشهور قرن سيزدهم بود. كه در خوانسار متولد شد و بيشتر مراتب علمي را در محضر ميرزاي قمي كسب كرد و جناب ميرزا هم علاقه فراواني به او داشت. وي در علم رجال و بازشناسي راويان همنام مهارت خاص داشت. از آثار وي مي توان به شرح بر مبادي الاصول، شرح تبصره علامه شرح الفيه سيوطي اشاره كرد.(۶)
ميرزا ابوطالب قمي (متوفي ۱۲۴۹ قمري در قم)
فرزند ميرزا ابوالحسن قمي و از فقيهان بزرگ شيعه است كه مورد اعتماد فراوان ميرزاي قمي بود به گونه اي كه بسياري از كارهاي ديني را به ايشان ارجاع مي داد.
صفحه ۸۵
ميرزا ابوطالب ثروت انبوهي داشت ولي به همان ميزان دست بخشش او هميشه به سوي مستمندان گشوده بود و بعد از حيات خود يك سوم از اموال و املاك خويش را در راه كارهاي خير وقف نمود.
اين عالم بزرگوار پس از رحلت در قبرستان شيخان قم دفن گرديد.
سيد عبدالله كاظميني (شبر)(متوفي حدود ۱۲۴۶ قمري)
سيد عبدالله فرزند سيد محمد رضا كاظميني يكي از عالمان بي نظير قرن سيزدهم هجري بود كه سالهاي متمادي از عمر با بركت خويش را در كاظمين سپري كرد و از همان آغاز زندگي علمي خويش در محضر پدر و اساتيدي همچون شيخ جعفر كبير، سيد مهدي شهرستاني، محقق قمي حاضر شده و از آنان بهره هاي وافر برد.
از ايشان آثاري همچون: مصابيح الظلام، جامع المعارف والااحكام، كشف المجمع، زبدة الدليل و دهها كتاب ديگر به جاي مانده است.(۷)
از ديگر شاگردان ميرزاي قمي مي توان به اين بزرگواران اشاره كرد:
حضرات آيات: حاج محمد ابراهيم كرباسي(كلباسي)
-ميرزا عليرضا قمي
-سيد اسماعيل قمي
-سيد باقر شفتي (معروف به حجة الاسلام)
-محمد علي هزار جريبي
-آقا احمد كرمانشاهي
-سيد علي خوانساري
صفحه ۸۶
-شيخ حسين قمي
-حاج ملا اسدالله بروجردي
آيينه صفات برگزيده
زندگاني ميرزا را چنان ياد كرده اند كه اگر صبر و استقامت خود وي نبود هرگز بدين مقام و عظمت نائل نمي گشت. او استوارتر از كوه در مقابل مشكلات ايستاد و هرگز ركود
و يأس بر درياي وجودش غالب نشد.
ايشان در مسير تحصيل با فقر شديد دست و پنجه نرم مي كرد و در اين راه استاد وي آية الله محمد باقر بهبهاني نقش بسزاي در دستگيري از او داشته است به طوري كه در بسياري از اوقات خود نماز و روزه استيجاري مي پذيرفت و پولش را به ميرزا مي بخشيد تا به تحصيلش بپردازد.(۸) با اين همه ميرزا هرگز از راهي كه برگزيده بود دست بر نداشت. از خصوصيات ميرزا جديت ايشان در مسير علم آموزي بود به گونه اي كه محبوبترين كارها نزد او مطالعه و تحقيق بود تا آن اندازه كه ستارگان آسمان كمتر شاهد خواب ميرزا بوده اند. وي بيشتر شبها را تا صبح به مطالعه مي پرداخت.(۹)
او احترام خاصي براي اساتيد خويش قائل بود و حتي بعد از رحلت آنان احترام آنها را حفظ مي كرد. چنانكه نوشته اند، بعد از درگذشت استادش وحيد بهبهاني وقتي به كربلا مشرف مي شد به خانه آقا مي رفت و در خانه او را مي بوسيد و به اين طريق از زحمات چندين ساله استاد قدرداني مي كرد.(۱۰) از سويي ديگر او در حسن معاشرت نمونه بود، هنگامي كه با ديگران سخن
صفحه ۸۷
مي گفت با چهره اي گشاده مواجه مي شد و مردم از همنشيني با وي لذت مي بردند.
مؤلف كتاب روضات الجناّت در شخصّيت ايشان مي گويد:… آن بزرگوار مردي با تقوا و جليل القدر، كامل و باهوش بود. او استادي زبردست، پيشوايي بزرگ، اديبي ماهر، خطيبي توانا بود او خشوعي فراوان، چشمي پر اشك و دلي نالان و ديدگاني گريان داشت….(۱۱)
آثار علمي
۱- قوانين الاصول مهمترين و مشهورترين اثر اوست كه اهميت آن در نزد اهل نظر مخفي نيست. نگارش اين اثر گرا نسنگ در سال ۱۲۰۵ ه.ق پايان يافت و سالها جزء مهمترين كتب درسي طلاب در علم اصول بوده و بسياري از علماء بر اين كتاب پر ارزش حاشيه زده اند. مرحوم شيخ آقا بزرگ طهراني تعداد اين شرح ها را ۴۷ شرح ذكر كرده كه يكي از آنها نوشته شيخ انصاري(ره) است. سيد صدر الدين موسوي عاملي صدر اصفهاني در وصف اين كتاب اينگونه فرمود:
ليت ابن سينا دري اذ جاء مفتخراً | باسم الرئيس بتصنيف القانون |
ان الاشارات و القانون قد جمعاً | مع الشفا في مضامين القوانين |
يعني: اي كاش ابن سينا كه به سبب نگارش كتاب قانون به شيخ الرئيس معروف شد مي دانست، كتاب اشارات و قانون و شفا هر سه در مضامين كتاب قوانين الاصول ميرزاي قمي جمع آوري شده اند(۱۲) اين عالم اصولي، در علم
صفحه ۸۸
اصول داراي نظرات ويژه خود است كه در كتابهاي علم اصول پيرامون آن اظهار نظرها كرده اند.(۱۳)
۲- حاشيه بر زبدة الاصول شيخ بهائي.
۳- مرشد العوام (فقه فارسي).
۴- رساله استدلالي فارسي در اصول دين.
۵- حاشيه بر تهذيب الاصول علامه حلي.
۶- منابع الاحكام (فقه به زبان عربي).
۷- معين الخواص (مختصر فقهي است).
۸- منظومه اي در علم بديع كه داراي ۱۳۹ بيت است.
۹- رساله هايي در وقف، طلاق و مباحث منطقي(۱۴) .
۱۰- ديوان شعر به فارسي و عربي كه نزديك ۵۰۰۰ بيت شعر را داراست.
يادگاران
خداوند متعال به اين عالم گرانقدر يك پسر و هشت دختر عنايت كرد كه پسرش در زمان حيات آن بزرگوار در گذشت. هفت دختر ميرزا (۱۵) هر يك همسر عالمي از عالمان روزگار خود شدند، افرادي كه افتخار دامادي اين عالم والا مقام را پيدا كردند عبارتند از:
مولا علي بروجردي، آقا محمد مهدي كلباسي، شيخ علي بحريني (از فرزندان وي شيخ محمد حسين بحريني است)، ميرزا عليرضا طاهري، حاج ملا اسدالله بروجردي (ايشان داراي سه پسر به نامهاي فخرالدين محمد،
صفحه ۸۹
جمال الدين محمد و نورالدين محمد بود)، ملا محمد نراقي (ميرزا ابوالقاسم نراقي از فرزندان ايشان است)، ميرزا ابوطالب قمي.(۱۶)
غروب غم انگيز
سال ۱۲۳۱ ه.ق ياد آور غروب زندگاني عالمي واراسته و متقي است. آري ميرزاي قمي در آن سال از جمع دوستان و شاگردان خويش رخت بر بست و به سوي حضرت حق بال گشود و با رفتن خود شهر قم را سيه پوش ساخت. مقبره شيخان افتخار اين را داشت كه ان عالم با منزلت را در آغوش گيرد و اكنون نيز زيارتگاه عام و خاص شود.(۱۷) خداوند روحش را با پيامبران و امامان معصوم -عليهم السلام- محشور گرداند.
پي نوشت ها:
۱ – اعيان الشيعه، ج ۲، ص ۴۱۱.
۲ – معارف الرجال، ج ۱، ص ۴۹.
۳ – علماي بزرگ شيعه، ص ۱۳۹.
۴ – علماي بزرگ شيعه، ص ۱۳۹.
۵ – علماي بزرگ شيعه، ص ۱۹۷.
۶ – گنجينه دانشمندان، ج ۱، ص ۱۲۲.
۷ – علماي بزرگ شيعه، ص ۲۳۱.
۸ – علماي بزرگ شيعه، ص ۲۱۸.
۹ – سيماي فرزانگان، ج ۳، ص ۳۵۰.
۱۰ – روضات الجنات، ج ۵، ص ۳۷۸.
۱۱ – روضات الجنات، ج ۵، ص ۳۷۱.
۱۲ – قصص العلماء، ص ۱۸۰.
۱۳ – اعيان الشيعه، ج ۲، ص ۴۱۱.
۱۴ – از جمله وي قائل به حجيت ظن مطلق است و اجتماع امر و نهي را ممكن مي داند.
۱۵ – براي وي يك هزار رساله نام برده اند.
۱۶ – يكي از دختران ميرزا قبل از ازدواج در گذشته است.
۱۷ – گنجينه دانشمندان، ج ۱، ص ۱۲۲.
صفحه ۹۱
محمد بن قولويه،
مردي از سلاله پاكان
محمد رضا حيدريان
سخن از محدثّي گرانقدر است، گر چه از شخصيت با عظمتش، در كتب رجالي به گونه اي مفصل ذكري به ميان نيامده، ولي شأن و منزلتش بر اهل نظر پوشيده نيست، از ميان علماء، بسياري زبان به تعريف و تمجيدش گشوده اند. ما در اين نوشتار سعي داريم در حد توان خويش، با معرفي اساتيد و شاگردان اين محدث بلند مرتبه و انسان الهي، او را هر چه بيشتر به جامعه بشناسانيم و قدمي هر چند ناچيز در مسير آشنا ساختن مردم عالم دوست با عالمان و محدثان اسلامي برداريم.به اميد اينكه مقبول درگاه احديت قرار گيرد.
خاندان پاك
نامش محمد و كنيه اش ابوجعفر يا ابوالقاسم است. وي از جمله محدثين و فقهاي نامدار شيعه و از موثقين علماء به شمار مي رود. مرحوم محمد
صفحه ۹۲
بن جعفر بن قولويه (۱) از شاگردان و راويان خاص سعد بن عبدالله اشعري قمي است كه ساليان دراز از محضر استاد بهره جست و توشه و زاد راه خويش را، از آن خرمن معرفت برگرفت. آنگاه خود به پرورش شاگردان پرداخت. خاندان او، از جمله خاندانهاي دانش پرور و عالمان روزگار بودند از و آن سلاله پاك، خيرات فراواني به جامعه تشّيع رسيد و شيعيان از ايشان بهره هاي فراواني بردند. محمد بن قولويه در طول زندگي، براي جمع آوري احاديث اهل بيت و رساندن آن به گوش مشتاقان و شيفتگان سخن ائمه اطهار، به سفرهاي متعددي دست زد. در اثناي اين مسافرتها و هجرتهاي في سبيل الله به ملاقات بزرگان اهل سنت نيز رفت و احاديثي را از آنان استماع نمود.(۲)
در محضر استاد
از جمله اساتيد محمد بن قولويه، سعد بن عبدالله اشعري قمي است كه در اين فراز با نگاهي گذرا به زندگاني او،سعي خواهيم كرد بهتر به اين مسئله پي ببريم كه محمد بن قولويه محضر چه بزرگاني را درك نموده است. سعد بن عبدالله آخرين دانشمند نامدار اواخر سده سوم هجري در خاندان بزرگ اشعري ديده به جهان گشود و از خود آثاري
گرانمايه و شاگرداني بزرگ به يادگار نهاد(۳) مرحوم نجاشي(ره) از وي اينگونه ياد مي كند:
ابوالقاسم سعد بن عبدالله ابي خلف اشعري قمي، رئيس طائفه اشعري و فقيه سرشناس آنان است. وي احاديث فراواني از عامه شنيده و در پي يافتن احاديث اهل بيت، سفرهايي نموده و از بزرگان اهل سنت كه با ايشان
صفحه ۹۳
ملاقات كرده اند؛ مي توان حسن بن عرفه، محمد بن عبدالملك دقيقي، ابو حاتم رازي و عباس برفقي را نام برد.(۴)
از افتخارات سعد بن عبدالله تشرفش به محضر امام حسن عسكري(ع) است و علماء بزرگواري، در كتابهاي مختلف به اين مسئله اشاره نموده اند.(۵) سعد بن عبدالله با دستان پرتوان خويش، آثاري گرانسنگ به رشته تحرير در آورد كه در اينجا به معرفي تعدادي از آنها مي پردازيم:
۱- كتاب الرحمة كه خود شامل چندين كتاب است.(كتاب طهارت، كتاب صلوة، كتاب زكوة، كتاب صوم و كتاب حج)
۲- كتاب الضياء(در امامت)
صفحه ۹۴
۳- كتاب مقالات اماّميه(۶)
سعد نزد بسياري از علماء و محدثين نيمه دوم سده سوم هجري، زانوي ادب بر زمين زد و از محضر آنان بهره هاي زيادي برد. وي از استادان شيعه و سني نيز اجازاتي كسب نمود. از ميان اساتيد عامه ايشان مي توان به حسن بن عرفه، محمد بن عبدالملك دقيقي، ابوحاتم رازي و عباس برفقي اشاره كرد و از اساتيد و مشايخ سعد كه از فقها و محدثين شيعه بودند؛ احمد بن حسين بن سعيد اهوازي، احمد بن محمد بن عيسي، احمد بن اسحاق قمي، سهل بن يسع، عبدالله بن جمعفر حميري و محمد بن اسماعيل بن بزيع را نام برد.(۷) سعد شاگردان بزرگواري چون محمد بن قولويه، علي بن بابويه قمي، محمد بن موسي بن المتوكل و … را تربيت نمود كه هر كدام ستاره اي درخشان در آسمان تشيع گشتند(۸) در مورد تاريخ وفات اين محدث بزرگ، نظرها متفاوت است و آن را بين سالهاي ۲۹۹ تا ۳۰۱ هجري دانسته اند.
شاگردان برجسته محمد بن قولويه
شاگردان گرانمايه اي از محضر محمد بن قولويه بهره جستند كه هر كدام به سهم خود، نقش بسزايي در رساندن احاديث ناب اهل بيت به گوش مشتاقان آن خاندان با فضيلت داشتند. در اينجا نگاهي كوتاه به زندگي دو تن از آنان خواهيم افكند.
صفحه ۹۵
۱- محمد بن عمرو بن عبدالعزيز كشّي:
وي از دانشمندان نامي نيمه اول سده چهارم هجري است كه در شهر كش از شهرهاي ماوراء النهر، ديده به جهان گشود و بيشتر اساتيدش نيز از همان ناحيه بوده اند. ابوالعباس نجاشي دانشمند رجالي، او را مورد اعتماد دانسته و درباره اش مي گويد:
او مصاحب عياشي(۹) بود و از وي استفاده هاي فراوان برد و در حقيقت، از مكتب او برخاست.(۱۰)
شيخ ابو عمرو كشي در كتاب رجال خويش، بسياري از اساتيدش را معرفي و رواياتي را نيز از آنان بيان كرده است. افرادي مثل محمد بن مسعود عياشي سمرقندي، محمد ين قولويه، جعفر بن محمد بن قولويه، عثمان بن … كشي، سعد بن صباح كشي، احمد بن قرشي و … كه از بزرگان و فقهاي سده سوم و اوايل سده چهارم هجري، محسوب مي شدند.(۱۱)
از ميان شاگردان رجالي اين دانشمند عاليقدر به معرفي دو تن از برجسته ترين ايشان، هارون بن موسي تلعكبري و ابو احمد حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندي، اكتفا مي كنيم.
۲- جعفر بن محمد قولويه:
دومين شاگرد بزرگ محمد بن قولويه، فرزند دانشمندش جعفر بن قولويه است كه در سال ۲۲۴ هجري در شهر سرمن راي(سامرا) به دنيا آمد(۱۲) و در ميان اهل رجال، گوي سبقت از پدر ربوده و آوازه اش از او بلندتر گشت. او كه به
صفحه ۹۶
اختصار ابن قولويه خوانده مي شود؛ از مفاخر فقها محدثين پيشين ماست و استاد شيخ مفيد(ره) محسوب مي گردد. او كتابهاي بسياري نوشت و شيعه از چرخش قلمش، استفاده فراوان برد. جعفر بن محمد، دست پرورده پدر دانشمند و فاضل بود. ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء درباره اش نوشته:
جعفر بن محمد بن قولويه ابوالقاسم، از كليني و ابن عقده نقل روايت كرده و كتابهاي مداواة الحسد لحياة الابد، الجمعه و الجماعه، الفطره، كتاب الصرف و … از اوست.(۱۳)
يكي از كتابهاي معروف جعفر بن محمد بن قولويه، كتاب شريف و ذي قيمت؛ كامل الزيارات است. مرحوم علامه اميني(ره) در مقدمه خود در اين كتاب، در مورد ارزش و اهميت آن نوشته:كامل الزيارات از كتابهاي قديمي معروف است و شيخ طوسي، در كتاب تهذيب و همين طور ساير محدثين از آن نقل كرده اند. شيخ حر عاملي آن را از مصادر كتابش، وسائل الشيعه قرار داده و از كتب مورد اعتماد دانسته است.(۱۴)
كامل الزيارات داري ۱۰۸ باب است كه نويسنده، باب آغازين را به ثواب زيارت رسول اكرم(ص) اميرالمؤمنين(ع) و حسنين(ع) اختصاص داده است. آخرين باب كتاب نيز مختص
نوادر زيارات است. اين كتاب ارزشمند، تنها كتابي است كه از ابن قولويه به يادگار مانده و باعث معروفيتش گشته، آنچنان كه تا نام كامل الزيارات آورده مي شود؛ نام ابن قولويه در كنار آن ذكر مي گردد. اهميت اين كتاب به خاطر احاديثي است كه با اسناد معتبر، در
صفحه ۹۷
آن گرد آوري شده و به عنوان مأخذي قابل اطمينان، مورد استفاده اهل قلم قرار گرفته است. از استادان جعفر بن محمد مي توان به پدر گرانقدرش محمد بن قولويه، ثقة الاسلام كليني، علي بن بابويه و برادرش علي بن محمد بن قولويه اشاره كرد(۱۵) جعفر بن محمد با تربيت شاگرداني مثل ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان المفيد، حسين بن عبيدالله غضائري و احمد بن عبدول كه بعدها از علماء و مفاخر اسلام گرديدند؛ برگهايي زّرين به ديباچه زندگي خود افزود.(۱۶) سرانجام چراغ حيات اين راوي بزرگ در سال ۳۶۸ يا ۳۶۹ هجري رو به خاموشي نهاد و در بقعه مطهره كاظميه پايين پاي حضرت موسي بن جعفر(ع) به خاك سپرده شد. در زمان حاضر، قبر وي در كنار قبر شاگرد بزرگوارش شيخ مفيد واقع شده است.(۱۷)
لبيك گوي دعوت حق
محمد بن قولويه پس از سالها تربيت ساگردان و مسافرت در پي به دست آوردن احاديث اهل بيت سرانجام در شهر قم -آخرين شهري كه پذيراي آن محدث بزرگ بود- در سال ۲۹۹ يا ۳۰۱ هجري دعوت حق را لبيك گفت و دوستدارانش را با غمي سنگين تنها گذاشت.
هم اكنون مرقد شريف اين عالم جليل القدر، در شهر مقدس قم، خيابان آية الله مرعشي نجفي(ره) مقابل مدرسه آيةالله گلپايگاني(ره) و نزديك بقعه علي بن بابويه واقع شده و در كمال سادگي و بدور از هر گونه زرق و برقي زيارتگاه عالمان و فرهيختگان است سادگي اين مكان همواره به
صفحه ۹۸
جذابيتي آرامبخش انسان را به سمت خود جذب مي كند. بر سنگ قبر نيز اين جملات با خطي زيبا نوشته شده است:
هو الحي الذي لايموت
قدرا تحل عن دار الغفلة و الغرور الي عالم البهجة و السرور العطريف المعتمد و منبع العلم و الحكم و مجمع الفضل و الكرم الامام العالم و الفاضل الفخام و المقتدي الانام و المرجع الخواص و العوام و الراوي للاحاديث النبويه علي مبلّغها الف الف سلام و تحيه الجامع لمرتبة العلم و العمل و الخادم لعلوم سيد المرسلين شيخ محمد بن قولويه الجمال من اجله رواة اخبار ائمة الاخيار صلوات الله و سلامه عليهم از اين دار فاني به عالم جاوداني پيوست.
گل گشت در گلستان
پايان كلام را، به نقل احاديثي زينت مي بخشيم كه از فرزند محمد بن قولويه(جعفربن قولويه) به ما رسيده است.
وفاي به عهد
جعفر بن محمد بن قولويه عن ابيه و اخيه و علي بن الحسين و محمد بن الحسن كلّهم عن احمد بن ادريس عن ابي عبدالله بن موسي عن الوشاء قال:سمعت الرضا(ع) يقول، ان لكل امام عهداً في عنق اوليائه و شيعته و ان من تمام الوفاء بالعهد زيارة قبورهم …
جعفر بن محمد از پدرش محمد بن قولويه با چند واسطه از امام رضا(ع)
صفحه ۹۹
نقل مي كند كه فرمود: براي هر امامي در گردن دوستداران و پيروان عهدي است كه از وفاي به عهد آنان زيارت قبر ائمه است.(۱۸)
ثواب زيارت امام حسين(ع)
جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش نقل ميكند كه امام صادق(ع) در ضمن حديثي فرمودند: من زار قبر الحسين(ع) عارفاً بحقه كتب الله له ثواب الف حجة مقبولة و غفر له ما تقدم
من ذنبه و ما تأخّر.
هر كس قبر حسين بن علي را در حالي كه عارف به حق امام است؛ زيارت كند، خداوند متعال ثواب هزار حج قبول شده را براي او قرار مي دهد و تمام گناهان گذشته و آينده او، آمرزيده خواهد شد.(۱۹)
تولد دوباره
جعفر بن محمد از محمد بن قولويه نقل مي كند كه امام صادق(ع) فرمودند: من اغتسل من ماء الفرات و زار قبر الحسين(ع) كان كيوم ولدته امه صفرا من الذنوب.
امام صادق(ع) فرمودند: هر كس در آب فرات غسل كند و قبر حسين(ع) را زيارت كند؛ مثل آن روزي است كه از مادر متولد شده و از گناهان پاك است.(۲۰)
خداوند متعال روح اين محدث گرانسنگ را، با ارواح پاك ديگر علماء و بزرگان در گذشته، محشور گرداند.
پي نوشت ها:
۱ – لفظ ابن قولويه هنگامي كه مطلق باشد؛ جعفربن محمد بن قولويه است و ضبط آن،قولويه
است. (ريحانةالادب،ج ۸، ص ۱۶۲)
۲ – ريحانةالادب، ميرزا محمد علي مدرس، ج ۸ ص ۱۶۳.
۳ – مفاخر اسلام، علي دواني، ج ۲، ص ۱۳۸.
۴ – رجال النجاشي، ص ۱۷۷.
۵ – رجال النجاشي، ص ۱۲۶؛ وقايع الاّيام، ص ۸۳؛ تحفة الاحباب، ص ۱۲۱؛ ريحانة الادب،
ج ۱، ص ۷۶.
۶ – فهرست شيخ طوسي، ص ۷۵.
۷ – معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، ج ۸، ص ۸۰.
۸ – همان، ج ۸، ص ۸۱.
۹ – محمد بن مسعود سمرقندي، معروف به نجاشي.
۱۰ – رجال النجاشي، ص ۳۷۲.
۱۱ – مفاخر اسلام، علي دواني، ج ۳، ص ۷۰.
۱۲ – رجال النجاشي، ص ۱۲۲.
۱۳ – معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص ۳۰.
۱۴ – مفاخر اسلام، علي دواني، ج ۳، ص ۱۳۶.
۱۵ – معجم الرجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، ج ۴، ص ۳۲۹.
۱۶ – فهرست شيخ طوسي، ص ۴۲.
۱۷ – همان.
۱۸ – منتخب كامل الزيارات، ابن قولويه، ص ۲۱۲؛ وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۴۴۴، ح ۲.
۱۹ – وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۴۴۵، ح ۱.
۲۰ – همان، ج ۱۴، ص ۴۸۵، ح ۷.
صفحه ۱۰۱
احمد بن محمد بن عيسي بن قمي
راوي سه معصوم
سيد جعفر رباني
سرزمين معطر
سلام خدا بر مردم قم باد.
اين سخن امام صادق(ع) در مورد شيعيان و اشعرياني بود كه به قم مهاجرت كردند.(۱)
آنان پس از شهادت سائب بن مالك بن عامر و فرزندش محمد به دست حجاج خون آشام از كوفه به طرف قم تا خيمة آل محمد را در اين سرزمين برپا كنند. اين مهاجرين و فرزندانشان راوياني بودند كه با وجود مشكلات طاقت فرسا سخنان نوراني ائمه را براي آيندگان به يادگار گذاشتند. از اين رو مطالعه زندگي آنها زوايايي از تلاش انسانهاي آسماني و حاملان روايات نوراني را آشكار مي سازد.
صفحه ۱۰۲
احمد بن محمد بن عيسي اشعري يكي از راويان نور است كه رهبري شيعيان قم را به عهده داشت. فزوني رواياتي كه از وي برجاي مانده پژوهش در زندگي وي را ضروري مي سازد.
طلوع
ابوالعباس نجاشي وي را از اصحاب امام رضا(ع) مي داند(۲) و چون در سال ۲۰۳ به شهادت رسيده است مي توان گفت: احمد در اين دوران در سني(حد اقل ۱۰ سال) بود، كه بتواند از اصحاب آن امام بشمار آيد. بنابراين احتمال دارد او متولد دهه اخير قرن دوم باشد.
با زلال ولايت
آسمان ولايت از سال ۲۰۰ هجري قمري تا ۲۵۰ به عطر پنح تن از معصومان عطرآگين بود. در همين سالها، چهار نفر از آن بزرگواران به عالم ملكوت بار سفر بستند. احمد بن محمد بن عيسي توانست به حضور امام رضا، جواد و هادي(ع) شرف ياب گردد.
هر چند دليلي بر ملاقات بين او و امام حسن عسكري وجود ندارد، با توجه به مسافرتهاي مكرر احمد به مدينه، ديدار با يازدهمين اختر تابناك آسمان ولايت بعيد به نظر نمي رسد. به هر رو از اصحاب امام حسن عسكري (ع) نيز به شمار مي آيد. او به دليل كحولت سن و محاصره امام حسن عسكري توسط دشمن به محضر آن حضرت شرفياب نشد. اما با حضرت مكاتباتي در مورد مسايل ديني و اجتماعي داشت.
صفحه ۱۰۳
رابطه احمد با ائمه(ع) رابطه اي خاص بود و حكايت از ائمه(ع) به او داشت. خود نقل مي كند:
يكي از غلامان امام جواد(ع)، نامه اي از حضرت به من داد. آن را گشودم و خط مبارك امام را خواندم امام دستور داده بود تا به نزدش بروم. بار سفر به مدينه بستم و خود را به حضور امام جواد(ع) رساندم.
در آن جلسه درباره چند تن از شيعيان سخن به ميان آمد. با خود گفتم، نامي از زكريا بن آدم مي برم شايد حضرت ضمن دلجويي از زكريا برايش دعا كند. بي درنگ به خود آمدم و گفتم: من چه كسي هستم كه چنين جسارتي نمايم. امام به آنچه مي كند آگاهتر است. غرق در افكار خويش بودم كه امام
صفحه ۱۰۴
جواد(ع) رو به من كرد و سفارشهايي در مورد زكريا بن آدم و ارسال اموالي كه در اختيار داشت بيان فرمود.(۳)
اين حديث موقّعيت خاص احمد را نزد امام آشكار ميكند. به گونه اي كه امام در موقع سفارش به ياران به دنبال او مي فرستاد و نظريات او در مورد ديگر شيعيان را جويا مي شد. همچنين ائمه(ع) اين گونه پيام ها را به هر كسي نمي گفتند و تنها اشخاصي را كه مورد اعتماد كامل بودند، از اين امور مطّلع مي كردند. چرا كه وجود دشمنان شيعه و پيدايش بعضي انحرافات در قالب تشّيع، جوي حساّس و خطرناك به وجود آورده بود.
مبارزه با انجراف
احمد در زمان خود با دو جريان انحرافي عمده كه با نقاب تشيع در صحنه ظاهر شدند، روبرو شد. اين دو جريان عبارت بودند از غلو (۴)و واقفيه.(۵)
علي بن حسكه و قاسم يقطيني سردمداران اصلي غلو در زمان احمد بودند. احمد در مقابل تبليغات آنان در ميان شيعه گزارشي به اين صورت به خدمت امام حسن عسكري فرستاد.
گروهي پيدا شده اند كه براي مردم سخنراني مي كنند آنها سخناني از طرف شما و پدرانتان براي شيعيان مي گويند. دلهاي ما گفتار آنان را نمي پذيرد اينان دو نفر به نامهاي علي بن حسكه و قاسم يقطيني هستند كه مي گويند مقصود خدا از نماز، در ان صلوة تنها عن الفحشاء و المنكر(۶) ركوع و سجود نيست بلكه
صفحه ۱۰۵
مردي است كه، مردم را از زشتي باز مي دارد. همين طور مقصود از زكات همان مرد است نه، تعدادي درهم كه انفاق شود. آنها بقيه واجبات و محرمات را نيز به همين صورت تأويل كرده اند. برما شيعيان منت گذاشته راه سالم را به ما معرفي كنيد.
به محض اينكه امام حسن عسكري(ع) نامه احمد را دريافت كرد، چنين پاسخ داد:
اين دين ما نيست، از اين سخنان دوري بجوي(۷)
در برخورد احمد با واقفيان همين بس كه او با ارسال نامه هايي براي ائمه، بعد از امام كاظم(ع) و پرسيدن مسايل فقهي و غير فقهي و ارجاع مردم به آن بزرگواران خط بطلاني بر مرام واقفي ها كشيد.
ويژگي ها
مقام علمي و كرامت نفس، منصب ها و فضايل زيادي براي احمد به ارمغان آورد. برخي از مناصب او عبارتند از:
الف: رهبري شيعيان قم؛ او به خاطر لياقتهايي كه از خود بروز داد، توانست رهبري شيعيان قم را بر عهده گيرد. قدرت سياسي و اجتماعي وي بدان حد رسيد كه وقتي بر اساس وظيفه شرعي عده اي را از قم اخراج كرد احدي را توان اظهار مخالفت نبود و بعضي كه اجماع سكوتي(۸) را قبول ندارند به همين واقعه استدلال كرده اند(۹) حاكم قم نيز در امور مملكتي، به او رجوع ميكرد و احمد در اين امور در مصدر تصميم گيري بود.(۱۰)
صفحه ۱۰۶
نجاشي درباره قدرت سياسي او مي نويسد: احمد بن محمد بن عيسي چهره بدون رغيب قم بود و با حاكم قم رفت و آمد داشت.(۱۱)
از اين رو است كه براي او چهار عنوان وجه قم(چهره قم)، وجيه قم(چهره درخشان قم)، شيخ القميين و فقيه القميين در كتابهاي تاريخي و رجالي ذكر شده است.
ب: هوشياري و زيركي: احمد با هوشياري خود توانست شيعيان را از انحرافهاي سياسي و اعتقادي حفظ كند. او از يك سو با افكار انحرافي مقابله كرد و از سوي ديگر بهانه به دست دژخيماني چون متوكل و مأمون عباسي نداد.
ج: تواضع: با همه مقام و جلال ابايي نداشت و از كسي كه از نظر علمي پايين تر بود حديث نقل نمايد.
بر همين اساس از عبدالله بن صلت كه در موقعيت علمي بالايي نبود حديث نقل مي كرد(۱۲) و شيخ بزرگوار كشي مي گويد: اگر حديثي به احمد بن محمد بن عيسي نمي رسيد ولي به كسي كه از او كوچك تر بود مي رسيد، احمد حديث را از او نقل مي كرد.(۱۳)
د: عمل به وظيفه و تسليم در برابر حقيقت؛ وقتي تشخيص مي داد وظيفه او اقدام به كاري يا نهي از آن است به تكليف خويش عمل مي كرد و اگر بعدها احساس مي كرد در تشخيص خود دچار اشتباه شده است دست از سخن اول برمي داشت و بدون ملاحظه مقام و موقعيت، پشيماني خود را به همگان اعلام ميكرد.
صفحه ۱۰۷
وقتي تشخيص داد احمد بن محمد بن خالد در نقل حديث سهل انگار است و به روايات مرسل و ضعيف اعتماد مي كند( و اين به معني تزلزل احاديث شيعه است. تزلزلي كه ممكن است اعتبار تشّيع را در خطر قرار دهد)، او را از قم بيرون كرد و آنگاه كه متوجه شد در روش خود اشتباه كرده است يا مبناي علمي وي تغيير كرده به دنبال وي رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند و زمانيكه برقي از دنيا رفت، براي جبران اشتباه خود با سر و پاي برهنه در تشييع جنازه او شركت كرد.(۱۴)
ژرفاي دانش
احمد بن محمد بن عيسي با اينكه مسئووليتهاي مهم اجتماعي را بر عهده داشت در راه كسب دانش و معارف اهل بيت و نشر آن نيز همت فراواني به خرج ميداد. او خود مي گويد:
براي تحصيل و فراگيري حديث به كوفه آمدم و با حسين بن علي وشاء ديداركردم و از او خواستم كتاب علاء بن رزين و عبان بن عثمان احمر را براي من بياورد. وي آن دو كتاب را آورد. به او گفتم: دوست دارم اجازه نقل حديث از اين دو كتاب را به من بدهيد. گفت: چه عجله اي داري؟ برو و از اين دو كتاب بنويس و سپس از من استماع كن. گفتم: از حوادث روزگار در امان نيستم. گفت: اگر مي دانستم احاديث اينگونه مشتاقاني دارد، بيشتر حديث نقل مي كردم زيرا من در اين مسجد (مسجد كوفه) نهصد نفر از اساتيد حديث را ديدم كه مي گفتند: حدثني جعفر بن محمد.(۱۵) (امام صادق(ع) چنين گفت)
صفحه ۱۰۸
او كتابهاي زيادي از خود به جاي نگذاشت و شايد علت آن، دقت بسيار زياد اين عالم بزرگ در نقل حديث بود به گونه اي كه بسياري از روايات از نظر سند با متن در نظر او مخدوش به نظر مي رسيد. اين احتمال نيز وجود دارد كه او صاحب آثار زيادي باشد كه به ما نرسيده است. آنچه از سخنان شيخ طوسي، نجاشي و ديگران استفاده مي شود گوياي اين حقيقت است كه شمار تأليفات وي به پانزده عدد مي رسيد. اين كتابها عبارتند از :
۱- التوحيد ۲- فضل النّبي(ص) ۳- المتعه ۴- النوادر ۵- الناسخ و المنسوخ ۶- الا ظلّه ۷- المسوخ ۸- الحج ۹-المبود (احتمال مي رود با كتاب نوادر يكي باشد) ۱۰- الملاحم ۱۱- الطّب الكبير ۱۲- الطّب الصغير ۱۳- المكاسب ۱۴- مسايل الامام الهادي(ع) ۱۵- فضائل العرب.
تنها كتابي كه از وي باقي مانده نوادر است. رواياتيكه كه احمد بدون واسطه از امامان معصوم(ع ) نقل كرده است بسيار اندك است و او بيش تر از طريق راويان ديگر روايت كرده است. مجموع احاديث احمد(با واسطه و مستقيم) تا ۲۲۹۰ حديث مي رسد.(۱۶)
استاداني كه احمد بن محمد بن عيسي موفق به ديدار آنها شده است نزديك به ۱۵۰ نفر هستند، از جمله آنان:حسين بن سعيد،عبدالعزيز بن مهتدي، عبدالله مسكان و … مي باشند. اما شاگردانش در حدود ۱۴ نفر از جمله محمد بن حسن صفّار(صاحب بصائر الدرجات) محمد بن علي بن محجوب و محمد بن يحيي عطّار هستند.
صفحه ۱۰۹
از نگاه فرزانگان
فرزند محمد بن عيسي در نظر علماء شيعه شخصّيتي با نفوذ به شمار مي آيد و همه وي را دانشمندي صاحب موقعيت و توانايي علمي و اجتماعي مي دانند. قديمي ترين اظهار نظر كه در مورد او صورت گرفته، توسط احمد بن علي بن نوح سيرافي، استاد نجاشي است؛ كه در جواب نامه نجاشي نوشت:از سند من به كتابهاي حسن بن سعيد اهوازي(رضي الله عنه) سئوال كردي؟ در جواب بايد بگويم آنچه مورد اعتماد اصحاب ما است همان است كه احمد بن محمد بن عيسي نقل نموده است.(۱۷)
نجاشي(متوفاي ۴۵۰ ه.ق) در مورد احمد مي گويد: احمد بن محمد بن عيسي كه رحمت خدا بر او باد از بزرگان اهل قم است. او رئيس و فقيه بدون رقيب بود و با حاكمان قم رفت و آمد داشت و به خدمت سه امام (علي بن موسي الرضا(ع) و امام جواد(ع) و حضرت هادي(ع)) رسيد. و در ادامه سخن، نه كتاب براي او مي شمارد.(۱۸)
علامه حلي(متوفاي ۷۲۶ ه.ق) نام احمد بن محمد بن عيسي را در قسمت اول كتاب خود(يعني كساني كه بر آنها اعتماد دارد) ذكر مي كند و همانند نجاشي از او به بزرگي ياد
مي كند.(۱۹)
احمد اشعري از نگاهي ديگر
اهل سنت نيز از او به عظمت ياد كرده اند: ابن نديم (متوفاي ۳۷۵ ه.ق): ابوجعفر، احمدبن محمد بن عيسي از جمله دانشمندان است و اين كتابها از
صفحه ۱۱۰
اوست: طب كبير، كتاب طب صغير و كتاب مكاسب.(۲۰)
ابن حجر عسقلاني(متوفاي ۸۵۲ ه.ق) مي نويسد: احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي علاّمه است از استاد شيعيان قم و فردي مشهور بوده و كتابهايي نيز دارد.(۲۱)
اخراج راويان
همه ارباب رجال و تاريخ به اخواج بعضي از محدثّين توسط احمد اشاره كرده اند از يك سو، داشتن موقعيت سياسي و صاحب قدرت در قم و از سوي ديگر سخت گيري او در نقل حديث و نقد عقيده دليل عمده اخراج افراد بود.
علاّمه، وحيد بهبهاني، در اين زمينه مي نويسد: در موارد متعددي احمد بن محمد بن عيسي و ابن غضائري، راويي را متهم به غلو و كذب مي كردند زيرا او روايتي را نقل مي كرد كه مضمون آن روايت در نظر آنان مطلب غلوآميزي داشت.(۲۲)
برخي از راويان كه احمد آنان را از قم اخراج كرد عبارتند از:
۱- احمد بن محمد بن خالد برقي به جرم سهل انگاري در نقل حديث.(۲۳)
۲- سهل بن زياد آدمي رازي.(۲۴)
۳- ابوسمينه محمد بن علي بن ابراهيم قرشي، معروف به صيرفي،.(۲۵)
۴- حسين بن عبيدالله محرر قمي سعدي، هر سه به اتهام غلو.(۲۶)
ار اين چند نفر، تنها برقي به قم بازگردانده شد.
صفحه ۱۱۱
فصل غروب
به شهادت همه صاحبان رجال، احمد بن عيسي در تشييع جنازه برقي شركت كرد. در مورد سال وفات برقي دو نظريه وجود دارد؛ ابن غضائري در سال ۲۷۴ و نوه برقي سال ۲۸۰ (۲۷) ذكر مي كنند و چون نوه برقي نزديكتر به زمان وي و جزء خاندان او بود نظريه اش تقويت مي شود. بنابراين احمد بن محمد بن عيسي تا اين زمان (سال ۲۸۰) زنده بود. اما اينكه پس از اين تا چه مدتي در قيد حيات بود معلوم نيست. احتمال مي رود فوت او در دهه اخير قرن سوم يا مقداري قبل از آن واقع شده باشد. در اين صورت، عمر او به حدود ۹۰ سال خواهد رسيد. از محل دفن اين عالم بزرگ نيز اطلاّع دقيق در دست نيست. با اين حال چون قم محل اقتدار ديني و علمي او بود، احتمال مي رود ارامگاه وي در همين شهر باشد.
رحمت خدا بر روانش
پي نوشت ها:
۱ – سفينة البحار؛ شيخ عباس قمي، ج ۲، ص ۴۴۶.
۲ – رجال النجاشي، ص ۸۲.
۳ – رجال الكشي، ج ۲، ص ۸۵۸ تا۸۵۱.
۴ – غلو آن است كه براي پيامبر(ص) يا ائمه(ع) به مقامي پيش ازآنچه هستند معتقد شويم
۵ – واقفيه، گروهي بودند كه اعتقاد داشتند آخرين امام، امام كاظم(ع) مي باشد.
۶ – نماز انسان را از زشتي باز مي دارد؛ عنكبوت/۴۵.
۷ – رجال الكشي؛ ج ۲، ص ۸۰۲،۸۰۳
۸ – اتفاقي كه از سكوت علما به دست آيد.
۹ – رك: تنقيح المقال/ علامه ما مقاني، ج ۱،ص ۹۲.
۱۰ – مجالس المؤمنين/ قاضي نورالله شوشتري،ج ۱،ص ۴۳۰.
۱۱ – رجال النجاشي، ص ۸۲
۱۲ – كمال الّدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص ۳.
۱۳ – رجال الكشي،ج ۲،ص ۷۹۹.
۱۴ – جامع الرواة؛ محمد ابن علي اردبيلي، ج ۱،ص ۶۳.
۱۵ – رجال النجاشي، ص ۳۹،۴۰.
۱۶ – معجم الرجال الحديث، آية الله خويي، ج ۲،ص ۳۰۹، چاپ اول.
۱۷ – رجال النجاشي، ص ۵۹
۱۸ – همان،ص ۸۲.
۱۹ – رجال العلاّمة حلي، ص ۱۳،۱۴.
۲۰ – الفهرست؛ محمد ابن اسحاق نديم،ص ۲۷۸.
۲۱ – لسان الميزان؛ احمد ابن علن بن حجر عسقلاني، ص ۲۶.
۲۲ – فوائد الوحيد؛ وحيد بهبهاني،ص ۳۸،۳۹.
۲۳ – جامع الرواة؛ ج ۱،ص ۶۳.
۲۴ – همان، ص ۳۹۳.
۲۵ – رجال النجاشي، ص ۳۳۲.
۲۶ – رجال الكشي،ج ۲، ص ۷۹۹.
۲۷ – رجال النجاشي، ص ۷۷.
صفحه ۱۱۳
ميرزا صادق آقا تبريزي
پناه محرومان
سعيد عباس زاده
طلوع زندگي
در سال ۱۲۷۴ ه.ق(۱) در شهر تبريز در خانواده اي روحاني كودكي پا به عرصه وجود گذاشت و صادق نام گرفت پدر وي ميرزا محمد آقا معروف به مجتهد كوچك خود صاحب كمال و عالمي فرزانه بود و در خطه آذربايجان نام آور و به علم و فضل شهرت داشت.(۲) صادق در دامن چنين خانواده اي سنين كودكي اش سپري شد و روز به روز رشد كرد. وي در اوان نو جواني وارد مدرسه علوم ديني گرديد و تحصيلات ابتدايي را كه شامل آشنايي با ادبيات، قرآن و سطح ابتدايي فقه و اصول بود فرا گرفت و ۱۸ بهار از عمرش در اين سامان سپري شد. تا اينكه در سال ۱۲۸۸ ه.ق به حوزه علميه نجف هجرت كرد و مدت اقامت او در نجف اشرف ۲۴ سال طول كشيد.(۳) و اين مدت پربارترين دوره زندگي اين عالم فرزانه بشمار مي رود. شخصيت علمي و
صفحه ۱۱۴
معنوي آقا ميرزا صادق در اين دوره از تاريخ زندگي اش شكل مي گيرد و استعداد و روح تشنه او به دانش و معنويت به بار نشسته و سيراب مي گردد و به قله اجتهاد دست مي يابد.اساتيدي كه آيت الله ميرزا صادق تبريزي در دوره هاي مختلف تحصيل از آنها بهره برده است عبارتند از:آيات بزرگوار
۱- شيخ حسين اردكاني(متوفاي ۱۳۰۵ ه.ق)
۲-ملاّ محمد فاضل ايرواني(متوفاي ۱۳۰۶ ه.ق)
۳- محمد فاضل شربياني(متوفاي ۱۳۲۲ ه.ق)
۴- محمد حسن مامقاني(متوفاي ۱۳۲۳ه.ق)
۵- شيخ هادي طهراني(متوفاي ۱۳۲۳ ه.ق)(۴)
منزلت علمي آقا ميرزا صادق
پس از فراقت از تحصيل هر چند آيت الله تبريزي در رأس امور ديني مردم و مرجعيت عملاً اوقاتش صرف تبليغ و ترويج احكام ديني اسلام سپري مي گشت لكن اشتغال به اين گونه امور وي رااز تدريس و تحقيق و تأليف باز نداشت و ايشان توانست در كنار اين فعاليت همچنان به كار علمي خويش ادامه دهد. كتب و آثاري ارزشمند از ايشان د ردسترس است از جمله:
الف) آثار فقهي: آثار آيت الله مجتهد تبريزي د رزمينه فقه عبارت است از:
۱- شرح تبصره علامه حلي ۲- رساله شرايط عوضين ۳-رساله در ربا ۴- حاشيه بر وسيلة النجاة ۵-رساله موسوم به فوايد در مسائل متفرقه فقه ۶- واجبات احكام.
صفحه ۱۱۵
ب) آثار در اصول فقه: دست آورد اصولي ايشان نيز عبارت است از ۱- رسالة الغرية در مباحث الفاظ ۲- مباحث مشتّقات(۵) . همچنين آيت الله مجتهد تبريزي در زمينه مسائل ديگر نيز آثاري داشته و نظرات بسيار عميق و قابل توجهي نيز در مسائل حقوق و داد و ستد ارائه كرده است در كتاب مباني حقوق آمده است آية الله مرحوم ميرزا صادق آقا تبريزي از دانشمندان معاصر اسلامي در ايران است(۶) .
هم چنين صاحب الذريعه مي نويسد: جمعي كثير، از حوزه درس او فارغ التحصيل شده اند كه در ميان آنان برخي امروزه صاحب وجاهت و مكانت علمي هستند و اصولا آقا ميرزا صادق آقا خود را وقف سود رساني تدريس و
صفحه ۱۱۶
نشر احكام اسلامي كرده است.(۷)
مكتب معنوي و اخلاقي
چنانچه زندگي علمي و دانش و فضل آية الله مجتهد تبريزي در اين فرصت نمي گنجد پرداختن به ويژگي هاي روحي و اخلاقي وي نيز فرصت بيش تري مي طلبد و ابعاد گوناگون زندگي ايشان را نيز نمي توان در اين مختصر بيان كرد. رفتار و كردار اين مرد بزرگ در طول زندگي خويش به ويژه در دوران مرجعيت و زعامت در آذربايجان و نفس قدسي وي در تبليغ و ترويج احكام اسلام بسيار مؤثر بود و ايشان در ايجاد جامعه ديني و مذهبي در آن خطه نقش بسيار عمده داشت با وجود سپري شدن بيش تر نيم قرن از رحلت ايشان هنوز هم ياد آيةالله ميرزا صادق تبريزي در بين مردم خطه آذربايجان زنده است و از زندگي اين عالم وارسته كه زندگي زاهدانه و سلوك عارفانه داشته با احترام و عظمت ياد مي شود.
تبليغ و ترويج احكام اسلامي و هم چنين رهبري مردم در آن روزگار آشفته بازار فرقه گرايي و تفرقه افكني خود صحيفه بلندي از بزرگي و عظمت روحي يك انسان وارسته چون حضرت ايشان است كه بايد خود جداگانه به عنوان الگوي حيات براي همه انسانهاي پيشرو در هدايت و رستگاري جوامع بشري نگاشته و ارائه گردد. يكي از ويژگي ها اين انسان وارسته و عالم فرزانه اين است كه وي در عين اينكه آيه هاي عرفان و زهد را به تفسير مي نشيند به جامعه اي نيز مي انديشد كه زمينه اي تكاملي و رشد و تعالي را
صفحه ۱۱۷
براي بشر فراهم مي آورد يعني مبناي پيوند دين و سياسست از نظر آية الله ميرزا صادق آقا تبريزي كه به جهت همين هدف والاي خويش، نيز تن به مرارت و سختي مي دهد اين است كه معرفت و سلوك را خدا و عمل به احكام الهي در سايه حاكميت نظام عدل و انصاف است كه تحقق و شكوفايي پيدا مي كند و نتيجه بخش مي گردد و الا در غير اين صورت به دين بيش از حد شعار، ميدان فعاّليت داده نخواهد شد و به مرور همه عرصه ها بر روي آن تنگ تر خواهد شد. در اين نوشتار به جاست ما سخن كوتاه كنيم و ابعاد شخصيتي وي را در زمينه هاي گوناگون در نوشته هاي بزرگاني چون علاّمه اميني بخوانيم كه مي نويسد: او يكي از چهره هاي درخشان تشيع و از جمله دانشمندان متشخص اماميه است كه در آذربايجان به مرجعيت تقليد رسيد و سالها صاحب رياست و زعامت ديني گرديد. زعيمي كه در اداره امور حسن تدبير و در قضاء و داوري دادگري و در اظهار نظر ثبات و پايداري و استواري نشان مي داد و در اصلاح جامعه برنامه هايي پيشرفته ارائه مي نمود او همواره با هوشياري و دور انديشي و تحمل مشتقات و مرارتها مردم را رهبري مي كرد و در مبارزه با كفر و الحاد از سختي ها و تلخي ها نمي هراسيد و پيوسته پاي پند و اندرز و سخنان گيرا و نافذش باز مسئووليت را به دوش مي كشيد.(۸)
همچنين در احسن الوديعه آمده است:آقا ميرزا صادق يكي از علماي بزرگ ايران و از جمله مراجع تقليد شيعه اماميه در عصر حاضر است كه صاحب رياست عامه و مرجعيت تاّم است و حكومت ايران به دنبال انقلابي كه در شهر تبريز رخ داد وي را به برخي بلاد تبعيد نمود.(۹)
صفحه ۱۱۸
سيد حسن امين نيز از او به بزرگي ياد كرده، مي نويسد:او فقيهي بود مجتهد، مرجع تقليدي محبوب، انساني زيباروي و نيكو معاشرت بود، واعظ و سخنوري داراي صعه صدر و قريحه شعر بوده است … .(۱۰)
مكتب اخلاقي و تربيتي
آية الله مجتهد تبريزي در عرصه هاي مختلف زندگي پيشتاز بود و عمر خويش را در خدمت به جامعه ديني سپري ساخت. او همانگونه به سرنوشت جامعه مي انديشيد، دغدغه رشد و تعالي امت اسلامي را داشت و هم چنين سخت نگران اوضاع اسفبار اقتصادي و فقر و بدبختي مردم زمان خويش بود. او يكه و تنها براي سامان دادن به وضع مردم در زمينه هاي مختلف قامت قيام بست. در شهر تبريز معروف است كه مي گويند خانه آقا ميرزا صادق به روي همه باز بود. پناهگاهي بود براي فقرا و نيازمندان، و پايگاهي براي دردمندان و انديشه وران كه به دين و مصالح مسلمين مي انديشيدند. همچنين ديواني براي حل مشكلات مردم. در زندگي آية الله تبريزي دو ويژگي بسيار برجسته وجود داشت، نخست اينكه ايشان بسيار سخت كوش و در اهداف ديني خويش استوار بودند. دوم عشق و علاقه ايشان به مردم، و به عباراتي وجهه مردمي ايشان بود. به نوشته محمد مجتهدي، … حاج ميرزا صادق آقا پس از رحلت حاجي ميرزا حسن مجتهد، از حيث نفوذ و وجه در درجه اول واقع شد چنانچه در شب عيد فطر مردم از نصف شب به مسجد او مي رفتند و براي خود جا مي گرفتند و بعضي مردم جاي خود
صفحه ۱۱۹
را به قيمت گران به اعيان و اشراف مي فروختند(۱۱) .
ملا علي خياباني نيز كه محضر اين بزرگوار را درك كرده است مي نويسد: چنان صاحب حزم (هوشيار) بود كه كسي نمي توانست ر امري به ايشان دخالت و غلبه بنمايد و نطق نمي كرد مگر به چيزي كه نفع ببخشد براي مردم در دين و دنياي ايشان … .(۱۲) همچنين آقا برگ تهراني مي نويسد: او وجود خويش را وقف تدريس، نشر احكام و سود رساني و رفع نياز نيازمندان و مبارزه با بدعت ها، بي ديني ها و پاسداري از مقدسات دين و جهان اسلام كرد. و در اين راه با سختي ها و مرارتهاي زيادي روبرو گرديد و تحمل كرد
كه كوه تحمل آن را نداشت.
حوادث عصر مجتهد تبريزي
در زمان مرجعيت مجتهد تبريزي دين اسلام به طور كلي مشكلات بسياري داشت از يك سو توطئه همه جانبه دشمنان اسلام هر روز گسترده تر مي گرديد و پيكره جهان اسلام را تجزيه و پاره پاره مي كرد و از سوي ديگر تهاجم گسترده فرهنگي دشمن بر عليه دين بود كه با همه توان تلاش در نابودي ارزشهاي ديني و اسلامي در جوامع اسلامي به خصوص در جامعه ديني ايران داشت. عالمان ديني روز را شب و شب را صبح مي كردند در حالي كه درگير فرقه ها و گروهك هاي ديني بودند كه قارچ گونه از گوشه و كنار اين كشور سر بلند كرده و دامن دين را لكه دار مي ساختند يك روز وهابيت بود كه از دين تفسير غلط به جامعه عرضه مي كرد و موجب رويگرداندن قشر
صفحه ۱۲۰
روشن فكر از دين مي گرديد، يك روز بهائي گري قد علم مي كرد و جوانان اين مرز و بوم را به دام فساد مي كشاند و يك روز غرب گرايي و غرب ستايي با هزاران حيله و نيرنگ به بي هويتي اين مردم مي انديشيد و اين مسائل براي عالم ديني چون آية الله مجتهد تبريزي سخت و طاقت فرسا بود.
حوادث سياسي
در اوايل قرن سيزدهم هجري قمري ايران حوادث و وقايع تلخ و شيرين زيادي به خود ديده است. جريان مشروطيت كه در نيمه اول اين قرن در ايران مطرح گرديده و به ظاهر نيز به پيروزي رسيد عامل جريانات بسيار زياري گرديد. از همان دوره پيروزي مشروطيت به خلع فرزندان قاجار از حكومت انجاميد و زمينه براي به قدرت رسيدن عوامل بي ريشه تر و نوكران گوش به فرمان استعمار گران در ايران فراهم شد. جريانات مهمي در اين سرزمين شكل گرفت. با شهادت شيخ فضل الله نوري به اتهام مخالفت با مشروطه آن هم با دهها حيله و نيرنگ آسيب زيادي متوجه حوزه هاي علميه و مراجع تقليد گرديد. دشمنان دين از يك سو تلاش كردند فرمان شهادت آية الله شيخ نوري را به علماي پيشرو مشروطه نسبت داده و موجب تفرقه در بين آيات و بزرگان مراجع گردند و از سوي ديگر قصه جدايي دين از سياست را فراهم آوردند. رضاخان در سال ۱۲۹۹ هجري شمسي (مطابق ۱۳۳۹ قمري) با راهنمايي و فراهم ساختن زمينه توسط عوامل بيگانه به خصوص بريتانيا دست به كودتا زد و
صفحه ۱۲۱
بسياري از عناصر روشن فكر ديني را دستگير و سر به نيست كرد و به زودي يعني در سال ۱۳۰۴ هجري شمسي با قانوني خواندن خود به عنوان شاه ايران دست به اجراي برنامه استعمار زد.
وي كه به فرمان اجانب، مأمور زمينه سازي براي ورود فرهنگ بيگانه به كشور بود از دين و حوزه هاي علميه آغاز كرد. كشاندن طلاب علوم ديني از مدارس علمي به سربازخانه ها و دستبرد به فرهنگ ديرينه اين ملت و تبديل لباسهاي سنتي ايران به لباسهاي مد روز غرب و به مرور زمان ظهور بانوان با كلاه و برهنه در خيابانها و جمع آوري چادر و حجابهاي زنان نيز در راستاي همين اهداف شوم انجام مي گرفت.
داستان تبعيد
در جريان قلع و قمع حوزه هاي علميه و دستگيري و كشاندن طلاب علوم ديني به پادگانها و از طرفي جريان كشف حجاب كه عملا با حضور خانواده رضاخان در مجامع عمومي بدون حجاب از سال ۱۳۰۷ آغاز گرديد و بالاخره چند سال طول نكشيد كه به طور رسمي در همه ايران اجرا گرديد. مراجع و عالمان بزرگ ديني به پاسداري از اين ارزش اسلامي برخاسته و مبارزه اي گسترده با دولت را آغاز كردند. علماء قم، علماي شيراز، علماي مشهد و اصفهان و علماي تهران و تبريز هر كدام با اجراي راهپيمايي ها و تجمعاّت مردم را از هجوم گسترده دشمن آگاه ساخته و دين ستيزي رضاخان را محكوم كردند. در اين وقايع آية الله ميرزا صادق آقا در تبريز به عنوان مجاهد پيش رو
صفحه ۱۲۲
در مبارزه با دين ستيزي رضاخان مردم آذر بايجان را رهبري كرد. وي پس از شنيدن وقاع دردناك هجوم به مدارس علمي در حوزه علميه قم و دستگيري طلاب و با علني شدن تبليغات ضد اسلامي رضاخان در تبريز دولت رضاخاني را به باد انتقاد گرفت و از رفتار و عوامل حكومت، اظهار انزجار و اعلام خطر نمود و اين بود كه رضاخان دستور داد آية الله ميرزا صادق آقا را گرفته و به تبعيد گاه روانه ساختند.(۱۳) داستان تبعيد وي در خصوص مبارزات و تبعيد ايشان اشاره كرده مي نويسد:او كسي بود كه بر بالاي منبر رفته و آنچه كه پهلوي با علماء و دين انجام ميداد براي مردم مطرح مي كرد و لذا عوامل پليس او را دستگير و نخست در همدان و سپس به قم تبعيد نمود …(۱۴) .
در برخي منابع چون كتاب علماء معاصرين اينگونه آمده است كه وي بنا به موجبي به بلدة سنندج مقر حكومت كردستان مسافرت فرمود!!…(۱۵) و سپس اضافه مي كند كه اهالي آنجا با اين كه از جماعات عامه و اهل سنت شافعيه هستند به زيارت او آمدند و تكريم و تجليل به جاي آوردند و علماي ايشان هر روز مي آمدند و به قدوم وي در بلدشان افتخار مي نمودند حتي شيخ اجل شيخ شكر الله امام جمعه سنندج گفت: اگز ذبح ولد شرعي بود من يكي از اولادم را ذبح مي كردم.(۱۶)
امام خميني(ره) نيز در خصوص وجود اختناق آن زمان و منكرهاي رضاخاني اشاره مي كند و در ارتباط با تبعيد مجتهد مجاهد تبريز مي گويد:
صفحه ۱۲۳
… با دست رضاخان شروع كردند به كوبيدن روحانيون. عمامه ها را برداشتند و مدرسه ها را جلويش را گرفتند، لباسها را تغيير دادند با آن شدتي كه انسان شرم مي كند كه چه
كردند با اين طائفه و اين هم به اسم اينكه مي خواهيم اصلاح بكنيم با اسم اينكه همه ايران يكرنگ باشند ملت ما كذا باشد و با اين حرفهاي ناروا اين قدرت را هم مي خواستند بشكنند و شكستند در آن وقت و سخت هم شكستند و چند قيامي كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكي از آنها از اصفهان بود … اين را هم با حيله و قدرت
شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماي آذربايجان و قيام خراسان اينها را هم با قدرت شكستند … و علماي تبريز را دو نفر شخصي كه در رأس بود در آنجا گرفتند و بردند
گمانم اين است كه در سقز آنجا مدتي تبعيد بودند و بعد هم كه اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا كه شخص اول آنوقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و
در همين جا هم ماندگار شد و ديگر نرفت. آنجا مي رفت هم كاري نمي توانست بكند. (۱۷)
غروب در غربت
آيت الله مجتهد تبريزي اين مرد بزرگ كه از جريان مشروطه تا عصر ديكتاتوري رضاخان كه زندگي اش به ناآرامي و تلاش در راه آگاهي و دميدن روح مقاومت مردم در مقابل تهاجم دشمنان عرصه هاي مختلف سپري گرديد. بالاخره در ششم ذي القعده سال ۱۲۷۴ ه.ق هجري قمري مطابق ۱۳۳۱ هجري شمسي چراغ عمرش خاموش گرديد و جامعه اسلامي را در غم و اندوه فروبرد. نماز بر وي
صفحه ۱۲۴
را آية الله شيخ ابوالقاسم كبير خواند و انبوه جمعيت كه دلداده راه و مرام ايشان بودند وي را تشييع نموده و در جوار حرم فاطمه معصومه(س) به خاك سپردند. به نوشته صاحب علماء معاصرين مراسم تشييع در روز جمعه انجام گرفت و مردم زيادي در آن حضور يافتند و آية الله حائري يزدي در قم و ساير بزرگان در شهرهاي ديگر نيز براي او مجلس ختم برگزار كردند وي همچنين به ازدحام جمعيت و خوف حكومت از اين ازدحام كه منتهي به تعطيلي برخي مجالس شده است اشاره مي كنند.(۱۸)
پي نوشت ها:
۱ – علماي معاصرين، ملاعلي واعظ خياباني، ص ۱۵۳.
۲ – اعيان الشيعه تاريخ ولادت او در سال ۱۲۶۹ ه.ق نوشته شده است، ج ۷، ص ۳۶۷.
۳ – نسب شريف ايشان به حجة الاسلام ميرزا محمد فرزند عالم مجتهد مولا محمد علي قراجه داغي صاحب شرح تبصره علامه حلي مي رسد. علماي معاصرين، ص ۱۵۳.
۴ – علماي معاصرين، ملاعلي واعظ خياباني، ص .۱۵۳ صاحب كتاب طبقات اعلام الشيعه تاريخ هجرت به نجف را سال ۱۲۹۱ نوشته است، ج ۸، ص ۸۷۳.
۵ – طبقات اعلام الشيعه، ج ۲، ص ۸۷۳.
۶ – اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج ۷، ص ۳۶۷.
۷ – كيهان انديشه، ش ۱۶، ص ۸۰ به نقل مباني حقوق، موسي جوان، ج ۲، ص ۱۳۸.
۸ – شهداء الفضيله، علامه اميني، ص ۳۹۲ – شهيدان راه فضيلت (ترجمه اين كتاب، ص ۵۵۳).
۹ – كيهان انديشه، ش ۱۶، به نقل از احسن الوديعه، ص ۲۶۲، سيد مهدي كاظمي اصفهاني.
۱۰ – كيهان انديشه، ش ۱۶، به نقل از اعيان الشيعه، ج ۷، ص ۳۶۷.
۱۱ – رجال آذربايجان دوره مشروطيت، مهدي مجتهدي، ص ۱۰۳.
۱۲ – علماي معاصرين، ص ۱۵۴.
۱۳ – طبقات اعلام الشيعه، آقا بزرگ تهراني، ج ۲، ص ۸۷۴.
۱۴ – معارف الرجال، محمد حرزالدين، ج ۲، ص ۳۷۴.
۱۵ – علماي معاصرين، ملاعلي واعظ خياباني، ص ۱۵۴.
۱۶ – همان.
۱۷ – صحيفه نور، ج ۸، ص .۲۸ البته در جلدهاي ديگر صحيفه اين جمله امام مكرر آمده است، ج ۱، ص ۲۶۱؛ ج ۲، ص ۲۳۸ و ج ۶، ص ۲۴۵.
۱۸ – علماي معاصرين، ملاعلي واعظ خياباني، ص ۱۵۶.
صفحه ۱۲۵
سيد ابوالحسن انگجي
ستاره تبريز
سعيد عباس زاده
تولّد
در سال ۱۲۸۲ هجري قمري خانه حاج ميرزا محمد آقا از علماي بزرگ آذربايجان با تولد نوزادي منّور گرديد(۱) . پدر كه خود از سادات حسيني و اهل فضل و دانش بود، نام اين كودك را به ياد امام علي بن ابي طالب ابوالحسن(۲) گذاشت و به وجودش مباهات كرد. ابوالحسن در خانه پر از مهر و صفاي معنوي و ديني و در سايه لطف و محبت پدري اين چنين بزرگ شد. وي دوران نوجواني اش را سپري ساخت و در زادگاه خويش -تبريز- وارد مدرسه ديني گرديد. مدارس ديني تبريز هر چند در آن زمان چندان شكوفايي نداشت لكن دروس ديني همچنان برپا بود و اساتيد بزرگي در آن به تدريس اشتغال داشتند. اساتيدي چون، مير فتاح سرابي، و آقا ميرزا محمد اصولي از جمله بزرگاني بودند كه در دوران تحصيل سيد ابوالحسن در اين حوزه تدريس مي كردند و هم چنين
صفحه ۱۲۶
حاج ميرزا محمد آقا پدر سيد ابوالحسن نيز از اساتيد وقت حوزه علميه تبريز بود. آقا سيد ابوالحسن در اين حوزه علاوه بر اينكه از محضر بزرگاني چون حاج مير فتاح سرابي و آقا ميرزا محمد اصولي بهره مي برد، محضر پدر بزرگوار را نيز مغتنم مي شمرد. او مي گويد: دو جلد قوانين را از اول تا آخر نزد آقا ميرزا مهدي اصولي خواندم.(۳)
دوران نجف
آقا سيد ابوالحسن در سال ۱۳۰۴ در ۲۲ سالگي راهي حوزه علميه نجف گرديد و نزديك شش سال در آن حوزه اشتغال به تحصيل داشت. بزرگاني كه وي محضر آنان را در حوزه نجف درك كرد و خوشه چين خرمن دانش آن بزرگواران بود، عبارتند از: آيات عظام ۱- فاضل ايرواني ۲- ميرزا حبيب الله رشتي و ۳- آقا شيخ حسين مامقاني كه هر كدام از مراجع و اساتيد بزرگ نجف به شمار(۴) مي رفتند(۵)
منزلت علمي
آية الله سيد ابوالحسن انگجي هر چند مدتي طولاني در حوزه علميه نجف اقامت نگزيد ليكن در اين چند سال كوتاه توانست راه طولاني اجتهاد را بپيمايد و به منزلت بلند علمي نايل گردد. نويسنده كتاب علماء معاصرين مي نويسد:(آية الله انگجي) از طراز اول مجتهدين ايران و عمده مراجع احكام اين زمان و مراتب اجتهادش مسلّم (است).(۶) وي سپس به دقّت علمي
صفحه ۱۲۷
و تلاش محققاّنه وي اشاره مي كند. و مي گويد: صاحب وقار و متانت و ابهت، كثير العلم ولي بسيار قليل الكلام بود. كرارا حقير مسئله مهمي مي پرسيدم كه شايد تفصيلي و شرحي بيان فرمايدفقط به جواب مسئله اكتفا مي فرمودند. حافظه عجيبي داشتند حاضر الفتوا بودند.(۷)
نويسنده رجال آذربايجان نيز به اين بعد از شخصّيت ايشان اشاره مي كند و مي نويسد:مرحوم انگجي عالم فاضل بود و در عمر خود از معاريف(۸) آذربايجان به شمار مي رفت. علاوه بر فقه در علوم ادب نيز اطلاع فراوان داشت هر مشكل فقهي و ادبي را حل مي كرد حاج ميرزا حسن آقا مجتهد(۹) به مقام علمي او اذعان داشت و مكرر اين معنا را مي گفت تا مراتب فضل او
صفحه ۱۲۸
پوشيده نماند.(۱۰)
آثار علمي
از اين عالم فرزانه آثار قلمي متعددي به جاي مانده كه عبارت است از ۱- حاشيه بر رياض المسائل در فقه ۲- شرحي بر حج شرايع ۳- ازاحة الالتباس(۱۱) همچنين در فقه و در
برخي منابع رساله هايي در موضوعات مختلف فقهي. حاشيه اي بر رسائل و مكاسب(۱۲) نيز آمده است.
سيره آية الله انگجي
مهمترين و برجسته ترين چهره زندگي آية الله انگجي اهتمام ايشان به امر به معروف و نهي از منكر بوده است. آن هم در روزگاري كه عده اي براي آشفته ساختن افكار ديني و مذهبي مردم و به همين جهت موقعتي كه پيش آمده بود. در مطبوعات به هر وسيله بر عليه دين ميتاختند در چنين موقعيتي آية الله انگجي بود و آذربايجان با همه مشكلات و آشفتگي هايش. او مردي انزواطلب و گوشه نشين نبود بلكه در مسائل مربوط به اسلام و مسلمين پيشتاز بود. در جريان مشروطيت نيز از مدافعين مشروطيت به شمار مي رفت و با آخوند خراساني در ارتباط بود. بسياري از جريانات كه مي رفت به آشوب و خونريزي تبديل گردد به دست ايشان هدايت مي شد و به جهت نفوذ در بين مردم در اين جريانات نقش آفرين بود. وي روزي بالاي منبر رفت و به مجاهدين مشروطيت گفت كه گيرم كه حاج ميرزا حسن آقا مجتهد كافر شده
صفحه ۱۲۹
شما با كدام صلاحيت منزل او و دكانش را غارت كرديد. اگر كسي از دين خدا هم برگشته باشد صلاحيت منزل او به وراّثش(۱۳) مي رسد نه به مجاهدين و فدائيان.(۱۴)
در جريان تقي زاده نيز آية الله انگجي از طرف آية الله آخوند خراساني موظف گرديد پيام آخوند را به مردم برساند آية الله آخوند خراساني در نامه اي به ايشان مي نويسد:
جناب مستطاب شريعت مدار كهف الانام ثقة الاسلام آقاي حاج ميرزا ابوالحسن انگجي دام تأييداته. در خصوص حكمي كه از اين خادمان شرع انور درباره آقا سيد حسن تقي زاده صادر شده بود مكاتيب و سئوالاتي از تبريز رسيده لازم است جناب مستطاب عالي به عموم علماء و قاطبه مسلمين اعلام فرماييد حكم مزبور تكفير نبوده و نسبت تكفير بي اصل است فقط حكم به عدم جواز مداخله در امور نوعيه مملكت و عدم لياقت عضّويت مجلس محترم و لزوم خروجش بوده لاغير البته زائد بر مدلول حكمي مترتب نشود.(۱۵)
تبعيد آية الله انگجي
در جريان حركتهاي ضد ديني پهلوي آية الله انگجي پيشرو مبارزين بود و تبريز را عملا كانون مبارزه بر عليه پهلوي كرده بود و دولت نيز به جهت اينكه از نفوذ ايشان در بين مردم اطلاع داشت از جانب اين عالم بزرگ بيمناك بود. و به همين جهت نيز عوامل حكومت حضور وي را در تبريز تحمل نكرده و او را از شهر تبريز تبعيد كردند و آية الله انگجي به همراه چند تن از
صفحه ۱۳۰
علماء كه از جمله آية الله آقا ميرزا صادق آقا بود تبعيد گرديدند. آيه الله انگجي مدتها خود را در تبعيد مشهد و سنندج به سر برد (۱۶) و مدتي نيز در قم اقامت گزيد. وي سپس به تبريز مراجعت كرد و همچنان به تبليغ و ترويج معارف پرداخت هر چند بعدها اوضاع روزگار وي به كلي عوض گرديد. مشروطه اي كه آية الله انگجي و صدها مجاهد ديگر براي آن فداكاري كرده بودند مورد سوء استفاده عناصر فرصت طلب و عوامل استعمار قرار گرفت با روي كار آمدن رضاخان در جريان كودتاي ۱۲۹۹ شمسي ديگر از مشروطه كه با اهداف آزادي و نفي سلطه و براي گذر از استبداد به حكومت مردمي به وقوع پيوسته بود جز اسمي باقي نمانده بود و ايران رها يافته از قيد سلطه سلاطين نادان قاجار بار ديگر استعمار را تجربه كرد. آية الله انگجي سرانجام پس از عمري تلاش و خدمت به اسلام و جامعه در ذيقعده سال ۱۳۵۷ هجري قمري در تبريز وفات يافت و پيكرش در شهر قم به آغوش خاك سپرده شد.(۱۷)
آثار جاويد
آية الله انگجي شش پسر داشت كه سه تن از آنان در كسوت علماي ديني و مبلغين احكام الهي هستند. آقا ميرزا حسن، آقا ميرزا محمد علي و حاج ميرزا مهدي هر سه برادر در قم تحصيل كرده و از آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائري كسب فيض كرده اند و در علم و معرفت و فقه و اصول به مرتبه اجتهاد رسيده اند. رجال آذربايجان مي نويسند: هر سه صاحب محراب و منبرند و
صفحه ۱۳۱
آسمان روحانيت تبريز را به منزله سه اختر فروزانند. اثر نجابت و آقايي از سيماي آنان ساطع است. وقتي انسان اين برادر با فضل و كمال و نجيب و آقا را مي بيند به ياد اشراف سادات عصر قرون اوليه اسلامي چون سيد مرتضي و سيد رضي و ساير سادات اشراف مي افتد(۱۸) . سه فرزند يگر وي نيز در علوم پزشكي تخصص يافته اند كه عبارتند از: آقايان دكتر اسماعيل، دكتر ابراهيم و دكتر محمود. البته امروزه نوادگان اين عالم وارسته نيز به انگجي معروف هستند و اين چشمه جوشان همچنان در جامعه اسلامي در جوشش و حركت است. فرزندان اين خاندان برخي در كسوت روحاني و برخي در عرصه ها ديگر به تلاش و سازندگي جامعه ديني اشتغال دارند.
شاگردان
بزرگان و دانشجويان زيادي در محضر آية الله انگجي شاگردي كرده و از محضر ايشان بهره برده اند كه مي توان از آن بزرگواران آية الله العظمي سيد محمد حسين طباطبايي، آية الله العظمي حاج عبدالحسين غروي، آية الله العظمي شهيد اسدالله مدني، آية الله شهيد قاضي طباطبايي را نام برد.
پي نوشت ها:
۱ – وي در محله اي به نام انگج در تبريز متولد شد در بعضي منابع چون اعيان الشيعه از انگج به نام قريه تعبير شده است اصل ايشان از قريه اي نزديك تبريز است. اعيان الشيعه، ج ۲، ص ۳۲۴.
۲ – ابوالحسن كينه امام علي است.
۳ – علماء معاصرين، ص ۱۷۸.
۴ – در منابع ديگر شيخ محمد حسين كاظميني نيز از جمله اساتيد وي آمده است.
۵ – گنجينه دانشمندان، شريف رازي، ج ۱، ص ۲۴۵.
۶ – علماء معاصرين، ص ۱۷۸.
۷ – همان.
۸ – از بزرگان سرشناس.
۹ – از علماي برجسته آذربايجان و معاصر آيت الله انگجي بود.
۱۰ – رجال آذربايجان، مجتهدي، ص ۱۸۱.
۱۱ – علماء معاصرين، ص ۱۷۸.
۱۲ – علماي بزرگ شيعه از كليني تا خميني، ص ۳۷۰.
۱۳ – نه وارثين ايشان مي رسد.
۱۴ – رجال آذر بايجان، مجتهدي، ص ۱۸۱.
۱۵ – امام خميني به مبارزه علماي آذربايجان و تلاشهاي اين مرد بزرگ مكرر اشاره كرده است. صحيفه نور.
۱۶ – يكصد سال مبارزه روحانيت مترقي. عقيقي بخشايشي، ص ۸.
۱۷ – فقهاي نامدار شيعه، حقيقي بخشايش، ص ۳۹۹ به نقل از اوراق تازه ياب.
۱۸ – رجال آذربايجان، مجتهدي، ص ۱۸۱.
صفحه ۱۳۳
روح الله كمالوند خرم آبادي
سفير قيام
محمد رضا حيدريان
افتخار هر امتي به چهره هاي درخشان و بارز آن است. وجود اختران فروزان نشان بالندگي آن امت به شمار مي آيد. شناساندن اين چهره هاي پر فروغ مسير تكامل را براي آيندگان روشن مي سازد پس شايسته است كه به زندگاني بابركت اين حاملان ارزشهاي الهي بپردازيم، گنجهاي پنهان اين مرز و بوم را به عاشقان هدايت و سالكان طريق ولايت بشناسانيم و سپاس خويش را از اين هديه هاي الهي ابراز داريم. در اين راستا بر آن شديم به معرفي زندگي آية الله حاج آقا روح الله كمالوند، يكي از شخّصيتهاي پرفروغ مملكت اسلامي، بپردازيم و بدين ترتيب پاسدار ارزشها باشيم.
تولد
آية الله كمالوند در سال ۳۱۹ هجري قمري در شهر خرم آباد و در خانواده اي
صفحه ۱۳۴
كشاورز ديده به جهان گشود. پدر بزرگوارش او را روح الله ناميد بدان اميد كه زندگاني اش خدايي باشد. روزها شتابان سپري شد و عشق و علاقه روح الله به روحانيت هر روز فزوني يافت اين حقيقت كه پدران آن بزرگوار، با دو واسطه، از علماء مشهور خرم آباد بودند، در علاقه او به فراگيري علوم اسلامي بسيار مؤثر بود؛ علاقه اي كه سرانجام به حركت تبديل شد و روح الله را ساكن مدرسه ساخت.
تحصيلات
مرحوم كمالوند تا سال ۱۳۳۶ قمري در خرم آباد به فراگيري علوم ديني پرداخت و از علماي آن ديار كسب فيض كرد. سپس به اميد حضور در محضر استاد بزرگوار حضرت آية الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي، عازم بروجرد شد و با عنايت الهي دو سال از درس اين فقيه اهل بيت استفاده برد. آنگاه به اراك هجرت كرد، در مقابل آية الله العظمي حاج
شيخ عبدالكريم حائري زانوي ادب زد و از خرمن وجودش بهره هاي وافر برد. با مهاجرت حضرت آية الله حائري به شهر مقدس قم، مرحوم كمالوند نيز در شمار علماي مهاجر به قم جاي گرفت و براي استفاده بيشتر در جوار كريمه اهل بيت(س) مأوا گزيد.
زماني كه حضرت آية الله العظمي بروجردي به قم مشرف شد، مشتاقانه در مجلس درس آن فقيه اهل بيت(ع) حاضر شد و روح تشنه خويش را سيراب ساخت. آية الله سيد حسن طاهري خرم آبادي از ايشان اينگونه ياد
صفحه ۱۳۵
مي كند:مرحوم حضرت آية الله حاج شيخ روح الله كمالوند از شاگردان درجه اول مرحوم آقاي بروجردي بودند و جزء خوش استعدادترين شاگردان آن فقيه بزرگوار به شمار مي رفتند …(۱) .
از هم بحثهاي آية الله كمالوند مي توان به حضرت امام (ره) در فلسفه و حضرت آية الله العظمي سيد محمد رضا گلپايگاني در فقه اشاره كرد. مرحوم كمالوند فلسفه را از محضر حضرت آية الله ميرزا علي اكبر حكمي يزدي آموخت.
آن مرحوم همزمان با تحصيل و كسب فيض از محضر بزرگان، خود از استادان پرتوان حوزه علميه قم به شمار مي رفت. او هنگام ورود آية الله
صفحه ۱۳۶
بروجردي به تدريس كفاية و درس خارج مشغول بود و شاگردان نمونه و بارزي به جامعه مسلمين تقديم كرد.
آية الله سيد حسن طاهري، كه خود از شاگردان آن بزرگوار است، از ويژگي هاي محفل درس آن استاد فرزانه اين گونه ياد مي كند:
حضرت آية الله كمالوند داراي بياني شيرين بودند به صورتي كه مشكل ترين مسائل علمي را با بياني ساده بيان مي كردند و تدريس ايشان همراه با مطالعه دقيق بود به گونه اي كه ضعف و سستي در درس ايشان و يا بيانشان وجود نداشت هنگامي كه يكي از شاگردان اشكالي را مطرح مي كرد در كمال آرامش و متانت به وي پاسخ مي داد …(۲) .
برخي ديگر از شاگردان آن مرحوم عبارتند از حجج الاسلام:
۱- دكتر حميدي عيدي
۲- سيد محمد تقي شاهرخي خرم آبادي
۳- شيخ مهدي قاضي خرم آبادي
۴- سيد صالح طاهري خرم آبادي
۵- سيد يدالله صدري(مدير فعلي مدرسه كماليه خرم آباد)
۶- شيخ عباس علي صادقي
محبوب دينداران
در سال ۱۳۲۹ قمري گروهي از مؤمنان خرم آباد به شهر قم آمدند و از محضر آية الله بروجردي تقاضا كردند كه (آية الله كمالوند) را به خرم آباد اعزام كند
صفحه ۱۳۷
تا مردم از وجود با بركت وي بهره جويند. آية الله بروجردي در پاسخ به دعوت دوستداران آية الله كمالوند نامه اي به وي نوشت كه مضمون آن چنين است:ضمن تقدير از شما با اينكه به وجود حضرت عالي احتياج دارم براي مصلحت اسلام و مسلمين شما را به خرم آباد مي فرستم.
طراوت بوستان
در پي فرمان حضرت آية الله بروجردي، مرحوم كمالوند امتثال امر كرده در سال ۱۳۱۹ هجري قمري به خرم آباد بازگشت.(۳) و مورد استقبال گرم طلاب و روحانيون خرم آبادي كه در قم مشغول تحصيل بودند به وطن بازگشتند و در محفل درس آن دانشمند بزرگ حاضر شدند. در سايه تلاشهاي آن فقيه وارسته مدرسه علميه خرم آباد مرمت و بازسازي شد و رونق كهن خويش را بازيافت.
پروانه هاي شمع
آية الله كمالوند همراه خود جمعي از روحانيون فاضل را نيز به خرم آباد آورد تا ياورش باشند و امر تبليغ و ارشاد مردم را رونق بخشند. حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد حبيبي شاگرد فاضل حضرت آية الله بروجردي، يكي از اين نيكان بود كه سالهاي بسيار زياد در خرم آباد به تدريس مطّول، قوانين، لمعه و … مشغول بود از ديگر عزيزاني كه مرحوم آية الله كمالوند را ياري
صفحه ۱۳۸
كرد، شاگرد دانشورش حجة الاسلام علي عبوديت بود كه مدتها در منطقه به تبين حقايق وحي پرداخت.
تنديس اخلاق
مرحوم كمالوند در ميان مردم خرم آباد داراي محبوبيتي خاص بود و از نفوذ سياسي-اجتماعي يك مرجع بهره مي برد. محبوبيت فراوان آن مجتهد وارسته تنها در سايه اخلاق و پرهيزگاري شكل گرفت.
تواضع وي در ميان مردم زبان زد بود با آنكه از نظر علمي در مقام بالاي فقهات بود، همراهي و تفقد آن مردم را بر خود لازم مي دانست. هر گاه مجلس عزاداري اهل بيت(ع) را
برپا مي ساخت با اخترام و ادب كنار در خانه مي ايستاد. آن بزرگوار معتقد بود كه بايد حرمت عزادار اهل بيت(ع) را حفظ كرد و او را گرامي داشت.
تفسير آيات نور
مجتهد بزرگ خرم آباد از فرصتهاي تبليغي بهره مي برد، آيات الهي را، با بياني ساده و روان، براي مردم تفسير مي كرد و قلوب مشتاقان وحي را روشنايي مي بخشيد. او روزهاي پنج شنبه و جمعه در جمع طلاب حضور مي يافت و سربازان امام زمان(عج) را از نور تفسير قرآن بهره مند مي ساخت.
صفحه ۱۳۹
همگام با نهضت
آن مجاهد نستوه اعتقاد داشت كه روحاني نبايد از حوادث جامعه خويش غافل باشد. با اين بينش بود كه، با اجازه مرحوم آية الله بروجردي(ره)، در مسايل سياسي هم دخالت و
اعمال نفوذ مي كرد و در موقع مناسب به عذل و نصب مأموران دولتي همت مي گماشت(۴) .
مجاهد روشن بين خرم آباد در بسيج مردم عليه گروهكهاي منحرف(توده اي ها) نقش بسزايي داشت و با سخنراني هاي بيدار كننده خويش نقشه هاي آنان را نقش بر آب مي كرد؛ از حاميان و مريدان حضرت امام خميني(ره) بود و دوشادوش آن مبارز قدم بر مي داشت. علاوه بر اين با توجه به اينكه او به واسطه يكي از بستگان نزديكشان در دستگاه پهلوي نفوذ داشت رابط دستگاه و حضرت امام به شمار مي رفت و رهبر گاه (هر فرزانه انقلاب مصلحت مي ديد پيام نهضت را به دستگاه ظلم مي رساند اعتراض به طرح سربازگيري طلاب و تذكر به شاه درباره رفراندم و غير قانوني خواندن آن بخشي از كوششهاي آية الله كمالوند در مبارزه با استعمار بود. او به شاه يادآوري كرد كه، شما دولت مصدق را به جرم اينكه مي خواست رفراندم برگزار كند تحت تعقيب قرار داديد، اكنون چگونه خود به آن دست مي بازيد؟ شاه، براي فرار از استدلال روشن مجاهد خرم آباد، گفت: ما رفراندم برگزار نمي كنيم بلكه مي خواهيم تصويب ملي انجام دهيم!!.(۵)
آن بزرگوار همچنين در جريان تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي اعلاميه اي اعتراض آميز خطاب به نخست وزير وقت منتشر
صفحه ۱۴۰
ساخت. متن يكي از اعلاميه هاي وي چنين است:
تهران – جناب آقاي نخست وزير
مدتها است كه تلگراف عديده اي از طبقه روحانيون و عشاير و بازرگانان و اصناف لرستان دائر بر الغاء تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه مطابقت با موازين شرعيه و قانون اساسي مملكت نداشته و موجبات نگراني مراجع و آيات عظام را فراهم نموده، متأسفانه تا كنون ترتيب اثر و جواب مثبتي به تقاضاي شرعي و قانوني مردم داده نشده و چون ادامه اين وضع حاكي از بي اعتنايي به افكار عمومي مسلمانان و رد تقاضاي مشروع آنهاست مسلما عواقب نامطلوبي در بر خواهد داشت. لذا مجددا براي خيرخواهي متذكر مي گرديم كه لازم است هر چه زودتر دولت براي جلوگيري از هر گونه آشوب كه در نتيجه بي اعتنائي به افكار مسلمين بروز خواهد كرد به الغاء تصويب نامه فوق الذكر اقدام تا موجبات رفع نگراني آيات عظام و مسلمين فراهم گردد.(۶)
علاوه بر اين وقتي رژيم سر سپرده پهلوي حضرت امام را دستگير كرد و به قيطريه انتقال داد، آية الله روح الله كمالوند همراه گروهي از علماء به تهران هجرت كرد تا رهبر نهضت را زيارت كند ولي با مخالفت رژيم رو به رو شد و سرانجام به خرم آباد بازگشت. او پس از اين سفر در چنگال پيامدهاي سكته گرفتار شدو در بستر بيماري فرو افتاد و به
تهران انتقال يافت.
فصل فراق
تاريخ سال ۱۳۴۳ هجري قمري را نشان مي داد، لحظات براي دوستداران آية الله
صفحه ۱۴۱
كمالوند بس سنگين و حزن آور بود. مردي كه عمر خويش را در مسير تعليم و تعلم و مبارزه در راه خدا مصروف داشته، شاگرداني نمونه به جامعه اهدا كرده بود. اينك در بستر بيماري رنج مي كشيد. اين لحظات سنگين عاقبت با ايستادن قلب خرم آباد پايان پذيرفت؛ روح آن انسان كمال طلب به سوي كمال مطلق پرواز كرد و دوستداران خويش را با غمي جانكاه تنها گذاشت.
انتشار خبر رحلت آية الله كمالوند د رخرم آباد با اندوه مردم همراه بود. البته مردم در سوگ آن مجتهد گرانقدر تنها نبودند، امام امت نيز در اين مصيبت داغدار شد و در ماتم فرورفت. فرزند برومند رهبر فقيد انقلاب اسلامي مرحوم آقا مصطفي(ره) در اين باره فرمود:
وقتي خبر فوت آقاي كمالوند را به امام دادم آنقدر امام ناراحت و غمگين شدند كه من از كارم پشيمان شدم.(۷)
حضرت آية الله طاهري خرم آبادي، در آن دوران در كنار حضرت امام بود، از آن روز اين گونه ياد مي كند؛
وقتي امام را ديدم قيافه ايشان خيلي در هم و متأثر بود به من فرمودند وقتي بنا شد جنازه را بياورند مرا خبر كنيد.(۸)
غسل با اشك
مردم از شهرهاي مختلف استان لرستان، بخصوص خرم آباد، گروه گروه به سوي تهران حركت كردند تا پيكر مطّهر عالم شهر خويش را بر شانه هاي محبتشان حمل كنند و براي آخرين بار محبوب دلهايشان را وداع گويند. از
صفحه ۱۴۲
سوي حضرت امام آقايان سعيد اشراقي و مرحوم اسلامي تربتي با گروهي به استقبال پيكر مطهر آية الله كمالوند شتافتند؛ آقاي اشراقي براي مردم سخنراني كرد و پيام همدردي حضرت امام را به جمعيت عزادار اعلام كرد. مؤمنان در تهران بر پيكر آن عالم رباّني نماز گذاردند. آنگاه آن را به شهر قم انتقال دادند. در ساعت سه بعد از ظهر ۱۸ ارديبهشت ۱۳۴۳ مراسم تشييع جنازه آن مرحوم، با ابهت خاص، از مسجد امام آغاز شد. در مراسم تشييع، حضرت امام در جمع عزاداران حاضر شد؛ مراسم با شعارهايي در مدح حضرت امام و حمايت از وي، شكوهي خاص يافت و به مراسمي سياسي تبديل شد. سرانجام پيكر پاك اسوه تقوا مجاهد خستگي ناپذير آية الله روح الله كمالوند در مسجد بالاسر قم، در جوار مرقد استاد بزرگوارش آية الله العظمي بروجردي، به خاك سپرده شد.هم اكنون ۱۳۷۶ شمسي آرامگاه اين عالم رباني با يك قاليچه كه روي مرقد وي قرار دارد و جملات زير بر آن نوشته شده مشخص است:
آرامگاه خلد آشيان مرحوم آية الله العظمي حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادي كه در تاريخ ۱۶ ارديبهشت ۱۳۴۳ مطابق با ۲۳ ذيحجة الحرام ۱۳۸۳ قمري ارتحال يافت. واقف حسن كمالوند.
مجالس ختم يكي بعد از ديگري، در قم بر پا شد و از سوي علماي بزرگوار از آن شخصّيت ارزنده تجليل به عمل آمد. از سوي آية الله سيد محمد رضا گلپايگاني و حضرت امام رحمة الله مجالسي بر پا شد؛ حضرت امام رحمة الله نيز در مجالس ختم حضور يافت و از مقام منيع مجتهد وارسته خرم آباد تقدير
صفحه ۱۴۳
كرد. مراسم چهلم آن مرحوم، كه با ماه خون و قيام محرم مقارن شده بود، موقعيت مناسبي براي عزاداران فراهم آورد تا با برگزاري مجالس عزاداري خاطره قيام كربلا را احياء و بدينوسيله تنفر خويش از يزيديان زمان را اعلام كنند. بعد از مراسم مرحوم كمالوند، گروهي از مردم خرم آباد همراه حاج آقا عيسي جزايري به ديدار حضرت امام شتافتند و از حضور آن مرجع وارسته در مراحل مختلف عزاداري تشكر كردند.
اكنون كه در آستانه سي و چهارمين سالگرد رحلت آن عزيز هستيم، از جان و دل به روح آن فقيه نستوه درود مي فرستيم و از خداوند متعال برايش رحمت و رضوان آرزو مي كنيم.(۹)
پي نوشت ها:
۱ – مصاحبه نگارنده با آيت الله طاهري خرم آبادي.
۲ – مصاحبه نگارنده با آيت الله طاهري خرم آبادي در تاريخ ۷۶/۱/۱۶.
۳ – گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج ۵، ص ۲۸.
۴ – بخشي از بيانات حضرت آيت الله طاهري خرم آبادي.
۵ – تاريخ سياسي و معاصر ايران، سيد جلال الدين مدني، ج ۲، ص ۱۲؛ نهضت روحانيون
ايران. علي دواني، ج ۳، ص ۲۰۱.
۶ – نهضت روحانيون ايران، علي دواني، ج ۳، ص ۱۲۹.
۷ – به نقل از آيت الله طاهري خرم آبادي – مصاحبه با مركز اسناد انقلاب اسلامي ويژه قم.
۸ – مصاحبه مركز اسناد انقلاب اسلامي ويژه قم با آيت الله طاهري خرم آبادي.
۹ – از حضرت آيت الله سيد حسن طاهري خرم آبادي، مركز اسناد انقلاب اسلامي ويژه قم و بنياد تاريخ انقلاب اسلامي قم كه نگارنده را در تهيه اين نوشتار ياري دادند، سپاس گذارم.
صفحه ۱۴۵
ملا عبد الرزاق لاهيجي
حكيم آزاده
رضا باقي زاده
تداوم و بقاي موجوديت تشيع در فراز و نشيب تاريخ بيش از هر چيز مرهون تلاش و مجاهدت علمي عالمان متعهد شيعي است كه در طول تاريخ سراسر مظلوميت و رنج شيعه حاملان راستين امانت الهي و تعاليم امامان معصوم (ع) و مرزداران حماسه جاويد شيعه بودند. تشيع مانند هر مذهب و مرام ديگري بيش از هر چيز نيازمند اثبات حقانيت و استحكام پايه هاي عقيدتي خود است.
و اين رسالت بزرگ را عالمان به خوبي به انجام رسانده اند. وجود هزاران منبع تحقيقاتي مكتوب كه به رغم نامساعد بودن اوضاع سياسي در اغلب دورانهاي گذشته، به همت
عالمان شيعه نگاشته شده است از بيداري و غيرتمندي آنان حكايت مي كند.
يكي از درخشانترين چهره هاي علمي و فلسفي اين عرصه حكيم ملا عبد
صفحه ۱۴۶
الرزاق لاهيجي، فيلسوف برجسته شيعه است. ما در اين نوشتار بر آنيم تا گوشه اي از زواياي زندگي آن بزرگوار را به نظاره نهيم و بحث در اين باره را در چند محور پي گيريم.
از زمان تولد ملا عبد الرزاق اطلاعي دقيق در دست نيست و تنها برخي محل تولد ايشان را در شهر لاهيجان بيان كرده اند.(۱)
شايد يكي از علتهاي اختلاف نظرها وجود شخصيتهاي ديگري است كه به همين نام مشهورند. نام آن بزرگمردان به قرار زير است:
ملا عبد الرزاق بن ملا ميرزانكويي شيرازي، معاصر ملا عبد الرزاق لاهيجي.
ملا عبد الرزاق كاشي.
ملا عبد الرزاق رضوي.
ملا عبد الرزاق بن احمد گيلاني.(۲)
ملا عبد الرزاق گيلاني (لاهيجي) پزشك دانشمند و وزير خان احمد خان گيلاني (متوفي ۹۸۰ق).
عبد الرزاق گيلكي مؤلف رساله اللامع في شكل الرابع.(۳)
استادان و همدرسان
مهمترين استاد وي كه نقش ارزنده اي در شكل گيري علمي آن جناب داشت، فيلسوف نامي، ملا صدراي شيرازي (ره) است.(۴) مؤلف كتاب روضات الجنات ايشان را از شاگردان ممتاز ملا صدرا مي داند.(۵) همچنين محقق داماد نيز از جمله اساتيد وي نقل شده و غير اين دو بزرگوار اسمي از ديگر
صفحه ۱۴۷
اساتيد وي به ميان نيامده است.
او در اوايل عمر به شهر مقدس قم آمد و در آنجا ساكن شد و محل تدريس خود را مدرسه معصومه (س) قرار داد(۶) و خود مدتها مدرس كلام و فلسفه و علوم ديگر بود. از اين رو چون در قم بسيار ماندگار شده به قمي نيز مشهور است.
از مهمترين همدرسان و معاصران آن بزرگوار مي توان ملا محسن فيض كاشاني (داماد ملا صدرا) را نام برد. ملا محمد يوسف الموتي و شيخ حسين تنكابني نيز همدرس و معاصر ايشان بوده اند.
صفحه ۱۴۸
ويژگيهاي علمي و فكري
پيوسته حكيمان صاحبنظر و متكلمان صاحب قلم از استقلال فكري برخوردار بوده اند. در اين ميان حكيم لاهيجي نيز گرچه فيلسوف مشايي و شاگرد ميرداماد و صدر المتألهين است هيچگاه بدون تحقيق تابع آنها نبوده و در مسائل فلسفي و اعتقادي داراي بينش و طرز تفكر خاصي بوده است. از اين رو در كتاب الكلمات الطيبة ميان دو استادش در مورد اصالت وجود و اصالت ماهية داوري مي كند و گاهي ديگر با نقل مطالبي از شيخ الرئيس، فخر رازي، خواجه نصير طوسي، قوشجي، تفتازاني، عضد الدين ايجي امام الحرمين، گفتار آنان را نقد و بررسي مي نمايد.
در تمام نوشته هاي حكيم لاهيجي، آگاهي عميق وي به افكار و عقايد فلاسفه متكلمان و پيروان ملل و نحل، مذاهب و فرق اسلامي چون اشاعره، مفوضه، كيسانيه و … به طور آشكار به چشم مي خورد.
ايشان با وجود احترام فراوان به عقل و برهان در برابر كتاب و سنت تسليم بود. حكيم لاهيجي از آنان نبود كه در دريافت مسائل اعتقادي از كتاب و سنت مانند ظاهريه، حشويه و اخباريه بدون در نظر گرفتن دلايل قطعي عقلي و دلايل اجتهادي نقلي به ظواهر كتاب و سنت بسنده كند. همانان كه معتقدند خداوند قابل رؤيت است و شبيه دارد چرا كه فرمود: الرحمن علي العرش استوي(۷) (خدا بر عرش جا گرفته است) از سويي وي مانند صوفيه و باطنيه و جمعي از فلاسفه و عرفا نبود كه كتاب و سنت را رموزي مي دانند كه در خور تأويل به انواع تأويلات است. آنها كه آيه فانما تولو فثم وجه الله(۸)
صفحه ۱۴۹
را به هر نوع عقيده درباره خدا تفسير مي كند. (يعني به هر سو رو كنيد خدا آنجاست).
بلكه با توجه به دلايل قطعي عقلي و نقلي به كتاب و سنت مي نگريست و در صورت مخالفت آنها با براهين عقلي آنها را به گونه اي مناسب تأويل مي نمود. از همين رو در بسياري از موارد به نصوص و ظواهر آيات و روايات استدلال مي كرد و با دلايل غير قطعي از آنها دست بر نمي داشت.
آية الله قاضي طباطبايي ژرفنگري ايشان را چنين مي ستايد:
آنان كه از محقق لاهيجي نامي برده اند وي را به صفت تحقيق و تدقيق ستوده اند، چنانكه در كتاب گوهر مراد ااز روي تحقيق سخن رانده و مثل بعضي از متكلمين كه در
كتب خود نهايت درجه تعصب را روا دانسته و از راهنمايي دليل و برهان عدول و عصبيت و تقليد تمسك به ظاهر صرف، وي را از حق بازداشته است، نبوده و بر صنفي تعصب نكرده و تقليد قومي را روا ندانسته و آنچه دليل، وي را بر آن راهنمايي كرده قبول فرموده است.(۹)
آن بزرگوار هر چند به موجب نياز شديد جامعه بيشتر تلاشهاي قلمي اش را صرف مؤلف كتاب مسائل اعتقادي و كلامي و فلسفي نمود، در علوم عقلي نيز استاد بود. نتايج الافكار درااين باره مي گويد:
(ملا عبدالرزاق) در علوم عقليه و نقليه از عالي دستگاهان ذي استعداد بوده …(۱۰) .
اما اينكه مؤلف رياض العلماء در مورد ايشان مي گويد: در فقه و حديث و اصول بصيرتي نداشته(۱۱) هيچ درست نيست زيرا: اولا: روش خاص مؤلف
صفحه ۱۵۰
رياض العلماست كه حكيمان و فيلسوفان را همه جا صوفي ناوارد به امور ديني و ادبيات عرب معرفي مي كند. مثلا درباره ملا رجبعلي تبريزي فيلسوف مشهور عهد صفوي در اصفهان) مي نويسد زاهد، فاضل، حكيم، ماهر و صوفي بود اما معرفتي به علوم ديني و ادبي و عربي نداشت! در هر صورت اين نسيتهاي ناثواب اختصاص به ملا عبدالرزاق ندارد.
البته نبايد از يك شخص حكيم و فيلسوف انتظار داشت همانطور كه در حكمت و فلسفه استاد است در فقه و اصول و حديث نيز سرآمد عصر خود باشد. و ناموراني چون ميرداماد را بايد شخصّيتي استثنائي دانست كه هم فقه نامي و هم فيلسوفي بزرگ بود. ملا عبدالرزاق خود در ديوانش مي گويد:
چه شبها كه در حجره خوابم نبود | چه جا داشت نانم كه آبم نبود |
ز فقه و حديث و اصول و كلام | ز تفسير و آداب و حكمت تمام(۱۲) |
به علاوه حكيم لاهيجي در برهه اي از قرن يازدهم رئيس حوزه علميه قم شناخته شد و شاگردي مانند قاضي سعيد قمي تربيت كرد. كه مدتها قاضي بزرگ شهر مذهبي قم بوده است و همانگونه كه آية الله خويي(ره) در مورد علامه طباطبايي فرموده: او با نوشتن تفسير و كتابهاي علمي و فلسفي مورد نياز جامعه، خود را قرباني كرده و گرنه مرجع تقليد مي شد.(۱۳) حكيم ما نيز با سنگرداري در اين بعد اينگونه قرباني شده است.(۱۴)
ويژگي هاي اخلاقي و اجتماعي
حكيم در برابر جامدين بي حال و صوفيه بي بند و بار، به همه
صفحه ۱۵۱
دستورهاي شريعت مطهر عمل مي كرد و از سويي از شور و حال بندگي خاص خدا بهره اي تمام داشت و از غير او بريده بود. او براي تكامل روحي و نيل به سعادت واقعي هم از راه ظاهر بهره مي گرفت و هم از راه باطن و معتقد بود كه همواره شعار ياوران مخلص امامان و عالمان پاكنهاد شريعت چنين بوده است.(۱۵)
عالم باعمل
حكيم لاهيجي با الهام از شريعت پاك محمدي(ص)، علم را با عمل جمع كرده و معتقد بود علمي كه عمل با آن نباشد خود حجاب بزرگي است براي تباهي انسان. ملا عبدالرزاق به زيور فضايل روحاني و حليه كمالات نفساني آراسته و شاهد علم را به زيور علم پيراسته دل نشين و نمكين بوده.(۱۶)
ملا عبدالرزاق همچون برخي گوشه نشيني و رهبانيت را اختيار نكرد بلكه براي انجام تكليف الهي پيوسته مانند مردم و در كنار آنان بود در اين باره گفته اند:
… با وجود صلاح و تزكيه باطن، مخالطت به جميع طوايف مي نموده و با كمال ذوق و شوق به صحبت جوانان ضبط حالت خود به قوت تقوا و پرهيزگاري نموده، آلوده تهمت و فساد هم نشد.(۱۷)
در گفتار ديگران
ميرزا محمد باقر خوانساري در كتاب روضات الجنات مي گويد:
صفحه ۱۵۲
ايشان فاضلي متكلم و حكيمي متشرع و اديبي محقق و خردمندي نكته سنج بلكه در انشا و شعر و منطق وارد بود.(۱۸)
در قصص الخاقاني آمده است كه:
ازجمله حكماي برهان آفرين افلاطون قرين، حضرت مولانا عبدالرزاق است كه في مابين حكما و علماء در دانايي طاق و در فضيلت مشهور آفاق است. جناب معظم اليه لاهيجي الاصل و در فن حكمت داني از اجله حكماي عصر صاحب قراني (شاه عباس دوم) است. در علم شعر نيز كه شمه اي از كمالات اوست زبر دست است. از تخلص آن مرتاض در سخنوري فياض است ….(۱۹)
استاد سيد جلال الدين آشتياني در باره ايشان چنين مي نويسد:
يكي از اساتيد بزرگ فلسفه و حكمت و كلام در دوران اخير فيلسوف علامه و حكيم متأله آخوند ملا عبد الرزاق لاهيجي است كه از اعاظم تلاميذ آخوند ملا صدرا و از اجله محققان عصر خود در حكمت مشاء و اشراق و يكي از بزرگترين متكلمان در چهار قرن اخير بلكه يكي از محقق ترين متكلمان در دوره اسلامي مي باشد … در بين محققان بعد از خواجه به جز ملا صدرا و مير داماد به عقيده نگارنده نظير ندارد ولي همانگونه كه استاد ما آقاي ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني فرموده است: مقامات و مراتب علمي و قدر اين فيلسوف مخفي مانده است.(۲۰)
راز حكيمانه
مصاحبت با پادشاهان و اهداي كتاب به آنان با توجه به شرايط زمان و
صفحه ۱۵۳
مكان چه بسا در عصري عملي ضد ارزش و در ايامي چاره پيش برد اهداف نيك باشد. زماني كه در دورة صفويه شيعيان پس از قرنها دربدري و قتل و عام به حكومت رسيده بودند كه مي توانستند آزادانه به ترويج فرهنگ تشيع پرداخته، به آن عمل مي كنند و از گزند دشمنان در امان بمانند و بر همين اساس بود كه خواجه نصير وزير هلاكو و محقق كركي قاضي القضات و صدر العلماي شام تهماسب و علاّمه محمد باقر مجلسي و شيخ بهائي، شيخ الاسلام سلطان حسين و شاه عباس صفوي.(۲۱)
امام خميني(ره) در اين باره مي فرمايد:
مي بينيم يك طائفه از علماء براي ترويج ديانت و ترويج مذهب حق متصل شده اند به سلاطين و آنها را وادار به ترويج اسلام و مذهب تشيع كرده اند اينها آخوندهاي درباري نبوده اند. اينها اغراض ديني داشته اند. نبايد يك كسي تا به گوشش خورد كه مثلا مجلسي محقق ثاني، شيخ بهائي- رضوان الله عليهم با اينها روابط داشتند و همراهي شان هم مي كردند، خيال كنند كه اينها مانده بودند براي جاه و اينكه شاه به آنها عنابتي داشته باشد. اين حرفها نبوده آنها گذشت كرده اند براي اينكه اين مذهب را به وسيله
آنها در محيطي كه اجازه مي گرفتند تا ۶ ماه ديگر حضرت امير را سب كنند، ترويج نمايند.(۲۲)
آيا آن حكيم صوفي مشرب بود؟
حكيم ملا عبد الرزاق لاهيجي به معني واقعي عارف بود و بي بند و باري در غالب قلندري و مرشد و مريدي را سخت دشمن مي داشت. شهيد محراب
صفحه ۱۵۴
آية الله قاضي طباطبايي(ره) در مقدمه چاپ نشده اش به كتاب گوهر مراد ضمن توضيح اين مطلب مي گويد: همه عالمان رباني، عارف و صوفي صافي بوده اند ولي در زمان دولت صفويه نظر به اينكه تصوف به معني بي بند و باري در قالب قلندري و پيري و مريدي و دريوزگي و شلختگي وضع ناهنجاري پيدا كرده بود گروهي از عالمان ظاهري هر كس را كه حالت عارفانه و از غير خدا بريدن داشت به تصوف – به اين معني – متهم مي كردند چنانكه شيخ بهايي و ملا صدرا و حكيم لاهيجي از اين گونه نسبتهاي ناروا در امان نماندند از آن جمله ميرزا عبدالله افندي مؤلف رياض العلماء درباره بسياري از بزرگان چنين نسبتهايي داده و درباره حكيم لاهيجي نيز نوشته: او صوفي مشرب بود.(۲۳) در صورتي كه او از علماي رباّني و جامع علوم ظاهر و باطني و از عرفاي الهي است نه از صوفيه ساختگي و بازيچه اغراض شوم. آنگاه اضافه مي فرمايد:
غرض ما از عرفا و صوفيه آن علماي رباّني و عرفاي الهي هستند كه به رياضات شرعي و مجاهدات نفساني از هوا و هوس نفس رسته و دل در محبت خدا بسته و سر بر آستانه متابعت طريقه محمد و آل محمد(ع) گذاشته و طريق مخالفان آنها را هشته و خداوند عالم درهاي حكمت و معارف را به رويشان گشوده و قلوبشان را به نور معرفت منّور كرده و دلشان را مخزن علوم الهي نموده و ايشان هم از ما سوي الله صرفنظر كرده اند و فكر و ذكرشان به عير از خدا چيز ديگري نيست … .(۲۴)
صفحه ۱۵۵
تأليفات
ملا عبد الرزاق لاهيجي طي عمر گرانقدر خود خدمات شاياني به فرهنگ و جامعه علمي نمود و عمر خود را احياي معارف اسلامي گذراند و به موجب نياز حياتي جامعه بيشتر تلاشهاي قلمي خود را صرف مسائل اعتقادي و كلامي و فلسفي نمود. آثار و كتب باقيمانده از اين فيلسوف گرانقدر جزو نفيسترين آثار فلسفي و كلامي به شمار مي رود در اينجا به آنها اشاره مي كنيم:
۱- گوهر مراد
اين كتاب جامع ترين تأليفات ايشان است كه شامل عمده ترين مسائل كلام و حكمت و اخلاق و عرفان و اصول خمسه است.
آية الله رفيعي قزويني در تجليل از اين كتاب مي نويسد:
كتاب مستطاب گوهر مراد كه مؤلف آن مرحوم حكيم كامل مولانا عبدالرزاق لاهيجي(ره) است كتاب مرغوب و مطبوع است و در تحقيق مسائل دينيه و معارف الهيه وحيد و فريد است.(۲۵)
آية الله قاضي طباطبايي نيز درباره آن مي نويسد:
از اشهر تأليفات محقق لاهيجي كتاب گوهر مراد است كه به زبان فارسي با عبارات سليس و دل پذير تأليف فرموده است و از نفيسترين كتبي است كه به زبان فارسي در اصول دين و معارف الهيه و عقايد دينيه اسلاميه نوشته شده است.(۲۶)
۲- شوراق
اين كتاب كه شرحي است بر تجريد الاعتقاد خواجه نصير الدين طوسي
صفحه ۱۵۶
نزد علاقه مندان فلسفه شهرتي به سزا دارد و مانند گوهر مراد و شوارق از جمله تصانيف محققانه اوست.(۲۷)
آية الله جوادي آملي در مورد جايگاه اين كتاب مي گويد:
صاحب شوارق تقريبا مهمترين كتاب كلامي شيعه را تأليف كرد.(۲۸)
۳- سرمايه ايمان
گزيده اي از گوهر مراد و حاوي تمام ابواب اعتقادات است.
۴- حاشيه بر شرح اشارات
متن آن تأليف ابن سينا و شرح آن از خواجه نصير طوسي است استاد سيد جلال الدين آشتياني اين تأليف را حاكي از عظمت مقام علمي مؤلف آن مي داند.
۵- حواشي بر تعليقات حكيم خفري بر الهيات شرح تجريد.
۶- الكلمات الطّيبه.
در داوري ميان مير داماد و ملا صدرا نسبت به موضوع اصالت ماهيت و وجود.
۷- رسالة في حدوث العالم.
۸- حاشيه جواهر و اعراض شرح تجريد قوشجي.
۹- حاشيه بر حاشيه ملا عبدالله يزدي بر تهذيب منطق.
۱۰- مشارق الالهام في شرح تجريد الكلام
۱۱- ديوان شعر، حاوي دوازده هزار بيت.
صفحه ۱۵۷
شاگردان
از جمله شاگردان فاضلي كه وي تربيت كرد يكي فرزند بزرگش آقا ميرزا حسن(مؤلف كتاب جمال الصالحين و حكيم قاضي سعيد قمي است.(۲۹)
علامه تهراني در مورد شاگردان آن بزرگوار مي گويد:
پسرش ملا حسن مؤلف كتاب شمع اليقين و پسر ديگرش ملا محمد باقر از شاگردان پدر، مؤلف ترجمه بصائر است كه آن را در سال ۱۰۸۳ در شاه جهان آباد(دهلي) نوشته و ديگر از شاگردان او قاضي سعيد قمي است.(۳۰)
به يقين ايشان شاگردان ديگري نيز تربيت كرده كه نامشان در تراجم ذكر نشده است.
فرزندان
فرزندان آن بزرگوار را سه تن ذكر كرده اند كه بر قرار ذيل مي باشد:
۱- ميرزا حسن لاهيجي. گويا فرزند بزرگش بوده و وارث مكتب پدر و جانشين وي در تدريس علوم عقلي و چه بسا عهده دار توليت مدرسه آستانه قم بوده است.
۲- ملا محمد باقر.
۳- ميرزا ابراهيم. كه برخي او را مؤلف كتاب القواعد الحكميه و الكلاميه مي دانند. (۳۱)
صفحه ۱۵۸
وفات
سال وفات ايشان به طور دقيق معلوم نيست. برخي چون مؤلف روضات الجنات(۳۲) و اعيان الشيعه (۳۳) تاريخ وفات ايشان را سال ۱۰۵۱ (يك سال بعد از وفات استادش ملا صدرا) مي دانند و برخي ديگر مثل استاد علامه تهراني در اعلام الشيعه (۳۴) و مؤلف ريحانة الادب(۳۵) وفات وي را سال ۱۰۷۲ ياد كرده اند اما با در نظر گرفتن تاريخ به حكومت رسيدن شاه عباس دوم (۱۰۵۲ – ۱۰۷۷ هجري) و اين كه كتاب گوهر مراد به او اهدا شده ضعف نظر اول روشن مي شود و تاريخ دومي تأييد مي شود. چون بر طبق تاريخ نخست شاه عباس يك سال بعد از مرگ ملا عبد الرزاق به سلطنت رسيد و اهداء كتاب به عنوان سلطان به او ممكن نخواهد بود.(۳۶) از سوي ديگر وي گوهر مراد را در سال ۱۰۵۸ تلخيص كرد و آن را سرمايه ايمان نام گذاشت(۳۷) و طبعا اين كار با فوت او در سال ۱۰۵۱ سازگار نخواهد بود. پس صحيحتر اين است كه وي در سال ۱۰۷۲ (در قم) وفات كرده باشد.
مدفن
بعد از رحلت آن بزرگمند جنازه اش در قبرستان بزرگ شيخان دفن گرديد.(۳۸)
در مقدمه طبع جديد گوهر مراد چنين آمده كه: حدود پنجاه سال قبل هنگامي كه آن قسمت قبرستان در مسير خيابان قرار گرفت بقاياي جنازه را به صحن بزرگ حضرت معصومه (س) منتقل و جلوي حجره اي كه اكنون شهيد دكتر مفتح در
صفحه ۱۵۹
آن مدفون است -ده قدم به سوي داخل صحن حرم- دفن كردند. البته قبلا بر سر قبرش سنگي نصب بود ولي اكنون كه سنگهاي قبور را در پي يكسان سازي صحن از بين برده اند هيچ آثاري از آن باقي نمي باشد و آن قبري كه كنار خيابان ارم نزديك اول چهارمردان قرار دارد و سنگي نيز روي آن نصب شده است مربوط به فرزندش ميرزا حسن (مؤلف شمع اليقين) مي باشد.(۳۹)
پي نوشت ها:
۱ – بزرگان تنكابن، ص ۹۱.
۲ – روضات الجنات، ص ۴.
۳ – مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۴۳۰.
۴ – اعيان الشيعه، ج ۷، ص ۴۷۰ – رياض العلماء، ج ۳، ص ۱۱۴.
۵ – روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۶.
۶ – اعيان الشيعه، ج ۷، ص ۴۷۰ – رياض العلماء، ج ۳، ص ۱۱۴ – روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۶.
۷ – طه/ ۵.
۸ – بقره/ ۱۱۵.
۹ – مقدمه مجموع الرسائل و مقالات فلسفي آيت الله رفيعي، ص ۱۶، به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، ص ۱۱.
۱۰ – نتايج الافكار، ص ۵۳۶ به نقل از مفاخر اسلام، ج ۷.
۱۱ – روضات العلماء، ج ۳، ص ۱۱۴.
۱۲ – مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۲۸ – ۲۷ با تلخيص.
۱۳ – سخنراني شهيد آيت الله مطهري در كتاب گفتار ماه سال سوم، ص ۴۷.
۱۴ – مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص ۳.
۱۵ – همان، ص ۸ – ۵ با تلخيص.
۱۶ – تذكره نصر آبادي، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردي، ص ۱۵۶.
۱۷ – تذكره نصر آبادي، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردي، ص ۱۵۶.
۱۸ – روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۶.
۱۹ – قصص الخاقاني، ج ۲ ولي قلي بيك شاملوي هر وي به نقل از مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۲۳.
۲۰ – منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج ۱، ص ۲۷۲.
۲۱ – مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص ۱۳.
۲۲ – كوثر، ج ۱، ص ۳۰۳.
۲۳ – رياض العلماء، ج ۳، ص ۱۱۴.
۲۴ – مقدمه چاپ نشده به گوهر مراد به نقل از طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص ۱۰ – ۹.
۲۵ – مقدمه مجموع رسائل و مقالات فلسفي آيت الله رفيعي، ص ۱۷ به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص ۱۱.
۲۶ – همان.
۲۷ – رياض العارفين، چاپ آفتاب تهران، ص ۳۹۱.
۲۸ – كلام جديد در گذر انديشه ها، ص ۲۲.
۲۹ – رياض العلماء، ج ۳، ص ۱۱۴ – روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۷.
۳۰ – الروضة النضرة. ص ۳۱۸ – ۳۱۹ به نقل از مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۳۰.
۳۱ – مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۳۵.
۳۲ – روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۶.
۳۳ – اعيان الشيعه، ج ۷، ص ۴۷۱.
۳۴ – اعلام الشيعه، به نقل از مفاخر اسلام، ج ۷، ص ۲۱.
۳۵ – ريحانة الادب، ج ۴، ص ۳۶۳.
۳۶ – همان.
۳۷ – همان – الذريعه، ج ۱۸، ص ۲۵۰.
۳۸ – ريحانة الادب، ج ۴، ص ۳۶۳.
۳۹ – مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص ۵ – ۴.
صفحه ۱۶۱
آية الله سيد عباس مهري
آيت اخلاص
سيد مصطفي علامه مهري
ولادت
آية الله مهري در سال ۱۳۳۳ هجري قمري در شهر مّهر واقع در جنوب استان فارس، در خانواده اي روحاني از سلاله رسول الله (ص) قدم به عرصه وجود گذاشت. او را عباس ناميدند شايد تقدير الهي چنين بود زيرا كه او در همان اوان كودكي روحيه ظلم ستيزي در نهادش نهفته بود و بعدها خود الگويي براي مبارزان طريق حقيقت و مراد پويندگان راه رفع ظلم و ستم شد.
دوران كودكي
هنوز دوازده سال از عمر مباركش نگذشته بود كه سايه پر مهر پدراز او گرفته شد و براي هميشه از پدر محروم گرديد. پس از آن تحت تكفل برادر ارجمندش عالم عاضل حاج سيد هاشم مهري قرار گرفت و براستي چون
صفحه ۱۶۲
پدري مهربان و دلسوز به تعليم و تربيت او پرداخت با اينكه سالهاي سخت تنگدستي را مي گذارندند. هرگز نگذاشتت برادر عزيزش احساس فقر سختي كند. از همين ور بود كه ايشان هميشه از برادرش به خير و خوبي ياد مي كرد و مي گفت: من نمي توانم آن همه محبت و مهرباني را پاسخگو باشم.(۱)
نسب شريف
نام مباركش سيد عباس حسيني و مشهور به مّهري فرزند سيد حسن حسيني از سادات بزرگ و معروف مهر موسوم به سيد هاشمي( منسوب به جد اعلاي ايشان مرحوم سيد هاشم) است. و از طريق مادر نسب وي به محدث و مفسر عاليقدر، علاّمه سيد هاشم بحراني(مؤلف تفسير برهان) مي رسد. نام مادر دانشمندش خديجه، دختر سيد حسن علاّمه مهري از سادات جليل القدر مهر و از نوادگان علامه بزرگوار بحراني مي باشد.(۲)
يادكردي از مّهر
مهر از شهرهاي مركزي و حنوبي استان فارس و داراي تاريخي عميق و درخشان است. تاريخ مهر همواره با نام دانشمندان و سادات و الامقام آن ديار گره خورده است. اين شهر با همه كوچكي آن زادگاه بسياري از علامان، نويسندگان، و صاحب منصبان سياسي و احتماعي بوده و هست.
اين شهر علاوه بر موقعيت علمي كه همچون گوهر تابناك مي درخششيده، به لخاظ حضور مبارك سادات كه جمعيت غالب شهر را تشكيل مي داده اند و
صفحه ۱۶۳
نيز به داشتن مردمي خوب داراي موقعيت اجتماعي ويژه اي در منطقه بوده است كه ملجأ مهاجران زيادي شده كه به اين شهر پناهنده گرديده اند.
اجداد آية الله مهري از نخستين گروه سادات اين ناحيه هستند كه از منطقه احصاء به اين محل هجرت نموده اند.(۳)
نوشي از جام نور
ايشان پس از گذراندن دوره مقدمات در زادگاهش مهر براي تحصيل علوم و معارف ديني و استفاده از انوار قدسي بارگاه ملكوتي جد بزرگوارش با مشقتي فراوان و عشقي زايدالوصف راهي نجف اشرف گرديد با جديت به كسب معارف مشغول گرديد، به گونه اي كه خود مي گويد: به قدري درسهايم فشرده بود كه بعضي از روزها سه درس مي گرفتم و دو درس مي دادم و سه درس
صفحه ۱۶۴
را نيز به مباحثه مي گذراندم، غذايم معمولا نان و ماست و هندوانه بود.(۴)
وي با آنكه مدت زيادي نتوانست در نجف اشرف بماند و به درخواست جمعي از مؤمنان براي امر تبليغ به كويت عظيمت كرد منتهي در همين مدت كم توانست با جديت تمام مدارج علمي را پشت سر بگذارد و از محضر اساتيد بزرگواري همچون آية الله سيد محمود شاهرودي(ره) و آية الله سيد باقر محلاتي (ره) و آية الله سيد محمد تقي بحرالعلوم (ره) بهره كافي ببرد.(۵)
هجرت به كويت
در نجف اشرف، پس از چند سال بحث و درس فشرده، مردم مسلمان كويت با اصرار و تقاضاي فراوان از برخي عالمان آن زمان از ايشان مي خواهند كه براي راهنمايي و ارشاد آنها به كويت بروند.(۶)
آقاي مهري در آغاز راضي نمي شود، زيرا مي خواسته است درس خود را ادامه دهد ولي، به درخواست بيش تر از حد مردم و اصرار برخي از علماء ناچار به آن ديار مهاجرت مي نمايد. او در اين باره مي گويد: وقتي به كويت آمدم مردم حتي نمي توانستند درست وضو يا تيمم بگيرند و از مسائل معمول شرعي خود بي خبر بودند.(۷) استاد عاليقدر حضرت آية الله وحيد خراساني كه بهترين گواه بر زحمات و فعالّيتهاي آقاي مهري مي باشد چنين تعبير آورده اند: مرحوم آقاي مّهري احياي موات كردند.(۸)
فعاليتهاي علمي و اجتماعي در كويت
در كويت ضمن هدايت و ارشاد و پرداختن به مسائل شرعي و حل
صفحه ۱۶۵
مشكلات اجتماعي مردم،به مباحثه كتابهاي علمي با برخي از علما ادامه مي دهد و هر چند يكبار كه به نجف اشرف مشرف مي شود در آنجا براي همان چند روز نيز دست از درس و بحث نمي كشد.
آن بزرگوار افزون بر انجام تكليف نسبت به اسلام و مسلمين كه – به بهترين وجه ادا مي شد- به تدريس علوم ديني مي پرداخت و از همه اقشار مردم مي خواست كه اوقات فراغت خود را به درس و بحث بپردازد و عمر خود را بيهوده صرف نكنند و خود مجالس درس را اداره مي كرد. همه شب پس از اداء نماز جماعت در مسجد شعبان – كه اكنون به صورت بارزترين پايگاه انقلاب اسلامي در كويت در آمده است- به منبر مي رفت و پس از گفتن چند مسئله، به موعظه مي پرداخت و مشكلات اجتماعي مردم را گوش زد مي نمود و هر چند براي مردم آن زمان، باور كردني نبود كه فردي روحاني پيرامون مسائل سياسي با مردم سخن گويد، او از گفتن آنها باكي نداشت و اوضاع جهان اسلام را تا آنجا كه برايش ممكن بود بيان مي كرد و مردم را از خطر استعمار و استعمار زدگي بر حذر مي داشت.(۹)
گفتار امام راحل(ره) خطاب به آن بزرگوار تا اندكي از اين امر پرده بر ميدارد. ايشان در ضمن نامه به آية الله مهري مي نويسد: مساعي جميله جنابعالي در ترويج شريعت مقدس اسلام در آن حدود مورد كمال، تقدير و تشكر و اميد است ان شاء الله مورد توجه خاصه حضرت ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- واقع گرديده و مأجور باشيد. دوام توفيقات آن جناب را در اعلاء كلمه طيبة اسلام از خداي متعال خواستارم.(۱۰)
صفحه ۱۶۶
مبارزات سياسي
آنچه بيشتر از هر خصوصيت ديگر، آية الله مهري را ممتاز كرده بود، روح ظلم ستيزي و مبارزه هميشگي او بر ضد ستم در شكلهاي گوناگونش بوده در اين باره مي فرمود: هنوز بالغ نبودم و عمرم از سيزده سال تجاوز نكرده بود ولي نسبت به شاه احساس ديگري – جداي از مردم آن زمان – داشتند. من او را ظالم و غاصب حق مي دانستنم و از اينكه
برخي از روحانيون از او تجليل مي كردند سخت منزجر مي شدم.
من معتقد بودم بايد قدرت در دست مرجع تقليد باشد و اگر كسي را او تعيين كند واجب الاطاعه است و الا فلا.(۱۱)
ناگفته نماند كه همواره ظلم ستيزي وي مشكلات زيادي برايش به وجود مي آورد. خود در اين باره طي مصاحبه اي مي گويد بنده قبل از اينكه به نجف بروم و سپس در كويت اقامت گزينم در ايران حبس رفتم، شكنجه شدم، پاي برهنه مرا در پشت اسبها مي دواندند و برادرم نيز در اين مصائب با من شريك بود. ما هرگز ساكت نبوده ايم و فكر كرديم وقتي به كويت مي رويم آقايان مراجع پشتيبان ما خواهند بود و با حمايت آنان بنده مي توانم عليه ظلم مبارزه كنم. ولي هيچ كس در آن زمان حاضر نشد عليه ظلم حرفي بزند تا اينكه آقاي خميني(ره)، اين بزرگوار سر بلندكرده و از ابتدايي كه امام شروع به مبارزه عليه ظلم نمود اميدي خاص در من ظاهر شد، زيرا يك راهنما و پيشوا پيدا شده بود، پس
مي توانستيم به احكام و نظريات اين بزرگوار عمل كنيم.(۱۲)
در راه مبارزه مستمر و بي امان با دستگاه طاغوت در آغاز نهضت حركت
صفحه ۱۶۷
همه جانبه را عليه دستگاه ظلم پهلوي شروع كرد و با برپايي مجالس سخنراني به مناسبتهاي گوناگون و با ارسال تلگراف و نامه به محضر علماء و مراجع و با اجتماع با شخصيتهاي گوناگون مذهبي و سياسي و با پخش اعلاميه ها و پيام ها و نوارهاي حضرت امام و ديگر بزرگان، لحظه اي از قيام و فعاّليت باز نايستاده و در مقابل، سفارت ايران در كويت، فعاّليت گسترده اي عليه او شروع كرد و مردم را با تهديد و تخويف و تطميع و با پخش شايعه هاي گوناگون وادار به دوري جستن از او و مسجد و مجلسش مي نمود، از سوي ديگر كمتر روزي بود كه تلفنهاي تهديدآميز و اينكه اگر ساكت نشوي تو را مي كشيم و در امشب پس از نماز در وسط سخنراني تو را ترور مي كينم و خانه ات را آتش مي زنيم و بچه هايت را از بين مي بريم و … به او زده نمي شد، ولي او همچنان پابرجا و استوار و بي اعتنا به آن همه تهديدات، پيش مي رفت و وظيفه خود را قاطعانه دنبال مي كرد و هرگز اهميت نمي داد كه روزانه از عدد نمازگزاران مسجد يا ملاقات كنندگانش در منزل – بر اثر تهديدهاي دشمنان – كاسته مي شود.(۱۳)
در خواست قيام عليه طاغوت
فرزند با اخلاص سرزمين مهر – همانگونه كه اشاره شد- همواره با ارسال نامه و تلگراف از علماء و مراجع دعوت به مبارزه عليه طاغوت و پشتيباني از حركت امام مي كرد، منتهي هيچ وقت منتظر پاسخ آقايان نمي نشست و فقط به وظيفه عمل مي كرد.
صفحه ۱۶۸
در آغاز نهضت تلگراف شديد لحني به مراجع وقت در نجف اشرف و قم مخابره كرد و آنان را به قيام دعوت نمود. در آن تلگراف چنين آمده است:مصيبتهايي كه اين روزها بر سر مسلمين در ايران فرود مي آيد دل هر آزاده اي را آزرده ساخته است و سكوت شما در برابر اين فجايع، بر اين درد افزوده است ما منتظر اقدام سريع شما براي تسكين دردها و جلب رضايت حضرت ولي عصر(عج) مي باشيم.
سه نفر از مراجع وقت نجف آية الله حكيم رحمة الله، آية الله شاهرودي رحمة الله و آية الله خويي رحمة الله پاسخ هايي دادند و ايشان دستور داد همان پاسخ ها را تكثير و در دسترس عموم مردم قرار دادند و به همين پاسخ براي تأييد نهضت اكتفا مي كرد و مي فرمود! ما در حد توانمان به قيام دست زديم. ما مردم را هدايت مي كرديم تا كمك به ظلم و جور نكنند و با اشخاصي كه عليه دين اسلام قدم بر مي داشتند، هم قدم نشوند. در آن زمان حضرت امام به همه نماينده هايش دستور داده بودند كه به اين گونه مسائل توجه گردد و بنده يكي از نمايندگان ايشان بودم كه به اين امر عمل نمودم. حتي از ديگران نيز درخواست دعوت كردم تا همزمان با ما، در ديگر بلاد اسلامي، جلوي ظلم ظالمين را بگيرند و در اين خصوص بعضي از آقايان متأسفانه با بنده هم زبان نشدند و بعضي ها نيز بنده را سرزنش و توبيخ مي نمودند كه چرا عليه حكومت شاه به پا خواسته ام. و بنده
تمام جوانب را تحمل نمودم. و به اعمال و رفتار آن آقايان نيز اعتنا نكردم و مطالبمان را هرچه بود بر زبان آورديم … .
صفحه ۱۶۹
تلگرام آتشين
به جرأت مي توان گفت كه اولين مريد و مؤيد امام از علماء خارج از كشور آقاي مهري بود. و اولين حركتش تلگرام تند و آتشيني در سال ۱۳۴۲ هجري شمسي پس از سخنراني سرنوشت ساز امام به شخص محمد رضاي خائن بود. و به اين ترتيب او لب به سخني گشود كه مي بايست در نهايت گفته مي شد(زيرا كه انقلاب اسلامي سخن آخرش را اول مي گويد)(۱۴) و پس از اين تلگرام، از ورود ايشان به ايران جلوگيري شد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.
كانون انديشه ها
منزل آية الله مهري در دوران نهضت همواره كانون انديشه هاي انقلابيون و مبارزان مسلمان به ويژه روحانيون بود كه در آنجا جلسات زيادي پيرامون شيوه هاي مبارزه از سوي مبارزاني همچون شهيد آية الله سعيدي، آية الله خزعلي و شهيد حجة الاسلام محمد منتظري و ساير عزيزان پيرو امام از ابتدا شروع نهضت تا پيروزي انقلاب برپا مي شد و براي پيش برد نهضت در داخل و خارج كشور، تبادل نظر صورت مي گرفت و آن بزرگوار واسطه اي بين حضرت امام در نجف اشرف و پيروان و ادامه دهندگان راهشان در ايران،
اروپا، آمريكا و سايركشورها بود.
او در اين را نه تنها از مال دنيا و جان خود و فرزندانش مايه مي گذاشت كه از عزت و آبروي خويش نيز مي گذشت و در راه مرادش از هيچ كوششي فروگذاري نمي كرد به گونه اي كه منزل ايشان خانه دوم امام شده بود و انقلابيون
صفحه ۱۷۰
به طور دايم در آن خانه به نشر انقلاب اسلامي و فرامين امام، مي پرداختند، به طور مثال همه كتابهاي امام و اعلاميه ها و فتاوي ايشان در كويت با همت و نظارت مستقيم ايشان چاپ و نشر و به طور رايگان در اختيار مردم مسلمان مخصوصا ملت ايران قرار مي گرفت.(۱۵)
يك خاطره
روزي يكي از مراجع مي خواست به كويت بيايد تا از آنجا به مكه مشرف شود. چون در اتاق پذيرايي آقا فقط عكس حضرت امام بود، به او عرض كرديم يا موقتا اين عكس را برداريم يا اجازه دهيد چند روزي عكس آن آقا را نيز در اين جا نصب كنيم! ايشان با ناراحتي پاسخ داد مگر من عكس پرست هستم يا با عكس مي خواهم خودشيريني كنم؟ عكس امام براي من يك شعار است. من با نصب كردن اين عكس، راه و روش خود را به مردم نشان مي دهم، و مي خواهم از راه امام تبليغ كنم و گرنه خوب بود عكس دهها مرجع تقليد، كه طي چندين سال همه با من ارتباط داشته اند و بدون درخواست من، مرا نماينده خويش در كويت قرار داده بودند، بر در و ديوار بيروني من نصب شده باشد!(۱۶)
عشق مريد به مراد
آية الله مهري با تمام اخلاص عاشق امام خيمني بود. از روزي كه توسط آية الله ابوالقاسم خز علي و شهيد آية الله سيد محمد رضا سعيدي با امام آشنا گشته و به هنگام سفر به ايران در قم به جلسه اي در درس ايشان مشرف شده
صفحه ۱۷۱
بود(۱۷) تا واپسين دم حيات دست از امام و راه او برنداشت. علاقه او به امام براي كسب شهرت و مقام نبود بلكه امام را واجد جميع شرايط ديده و مريد او شده بود. هر وقت از او درخواست مي كردم عكس از او با امام براي يادگاري بگيرم ممانعت مي كرد و مي گفت: من نياز به عكس ندارم، من اگر با خميني از روز اول پيمان بسته ام براي خدا بوده است نه براي كسب شخصيت.(۱۸) آري، او به خوبي از عهده اين پيمان بر آمد و همه هستي اش را فداي امام كرد ولي دست از او برنداشت.
مريد و مراد
همانگونه كه مهري امام را خوب درك كرده و به او عشق مي ورزيد امام نيز در مقابل به او محبت و علاقه خاصي داشت. وقتي كه امام از عراق به طرف كويت هجرت كرده و با همراهان قصد منزل ايشان را داشت، خفاشان زمان به محض شناخت امام وحشت زده از ورود امام به كويت ممانعت كردند، آقاي مهري مي خواست با رئيس آنها صحبت كند تا شايد در قلب سخت آنها اثري كند، امام فرمود:ابدا! حيف نيست وجه خود را پيش اين ناكس بفروشي؟! ما بر مي گرديم، ما با خدا هستيم.(۱۹)
امام كه ناراحتي آقاي مهري را مي دانست بعد از برگشت به عراق و هجرت به فرانسه به محض رسيدن به آقاي فردوسي پور امر كرده بود كه: به فلاني تلفن بكنيد كه او خيلي ناراحت است. (۲۰) ايشان هم امتثال امر كرده و براي رفع ناراحتي ايشان به كويت تلفن زده بودند. آري، امام نيز مريد خود
صفحه ۱۷۲
را خوب شناخته بود.
انتصاب به امامت جمعه
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و به بار نشستن آرزوي ديرينه امام و ياران باوفايش براي ارتقاع رشد فكري جامعه اسلامي و بيداري هرچه بيشتر مسلمانان جهان و صدور انقلاب و جامه عمل پوشاندن و به يكي از آرزوهاي شيعيان كويت يعني برپايي نماز دشمن شكن عبادي، سياسي جمعه حضرت امام – رضوان الله تعالي عليه – حضرت آية الله مهري را طي حكمي در مورخ ۲/۷/۵۸ به امامت جمعه در كشور كويت منصوب نمودند(۲۱) وليكن با تبعيد ايشان از طرف حكام كويت همراه با تمامي اعضاي خانواده به ايران اسلامي نماز جمعه در اين كشور برگزار نگرديد.
تبعيد به ايران
با پيروزي انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن زحمات چندين ساله امام و يارانش آية الله مهري نه تنها از حركت نايستاد بلكه براي استحكام بخشيدن به پايه هاي حكومت اسلامي بر شدت تلاشهايش افزود. و او سربلند و مفتخر از اينكه توانسته است، در راه حاكميت الله قدمهايي بردارد سر از پا نشناخته، لذا تمام وقت خود را صرف سامان بخشيدن به مسائل انقلاب و پاكسازي محيط جامعه اسلامي از تفاله هاي طاغوت نمود كه از آن جمله پاكسازي سفارت ايران در كويت مي باشد و باز به اين حد بسنده ننمود و فعاليتهاي زيادي متكفل شد،
صفحه ۱۷۳
تا آنجايي كه شيخ دست نشانده كويت به الهام از اربابان انگليسي و آمريكايي اش تاب تحمل وجود او را ننمود و بر خلاف تمام موازين و مقررات بين المللي تابعيت مسلم درجه يك وي را از اعتبار ساقط و بي درنگ وي و تمام اعضاء خانواده اش را از خانه و كاشانه خود اخراج و به ايران تبعيد نمود.(۲۲)
مبارزه بزرگ
آن بزرگوار نه تنها با طاغوتهاي خارجي مبارزه اي بي امان داشت ولي بيش از هر چيز با طاغوت نفس مبارزه مي كرد و براي كوبيدن طاغوت سركش نفس آنقدر نسبت به مؤمنين تواضع و محبت ورزيد كه در كمتر
صفحه ۱۷۴
كس چنين روحيه اي مي توان يافت. او نه تنها خود را از همه علماء و خدمتگزاران دين كوچك تر مي دانست كه در برابر مردم عادي نيز متواضع بود. هر كس بر او وارد مي شد، حتي اگر نوجوان كم سن و سالي بود، تمام قد از جا برمي خواست و به او احترام مي گذاشت و احوالپرسي مي كرد.
يكي از روزهاي بيماري، سائلي وارد شد، ما اعتنايي چنداني نكرديم ولي او با آن حال بد، از جا برخواست و مانند ديگران احترام كرد. پس از رفتن با ناراحتي به او عرض كردم: شما با اين كار خودتان را اذيت مي كنيد. تازه او كسي نبود كه برايش تا اين حد احترام قائل شويد!
با نگراني به من پاسخ داد: تو از كجا علم داري كه مقام من نزد خدا، از او بالاتر باشد؟!
او در تواضع و تجليل از مؤمنان به قدري افراط مي كرد كه ما ناراحت مي شديم و گاهي به او اعتراض مي كرديم. در پاسخ مي گفت: من هنوز نتوانسته ام به اين فراز از آيه
… اذلة علي المؤمنين(۲۳) عمل كرده باشيم.(۲۴)
آقا با رفتار خود به اطرافيان درس مي داد كه مؤمن واقعي به همان مقدار كه در برابر دشمنان خدا و ظالمان ستمگر، با خشونت رفتار مي كند و حاضر نيست كوچكترين نرمش از خود نشان بدهد، در برابر ياران خدا و مؤمنان متواضع و فروتن است اشداء علي الكفار رحماء بينهم(۲۵) .
برخي از ويژگي هاي اخلاقي
هميشه با وضو بود، به مستحبات با دقت عمل مي كرد و از مكروهات
صفحه ۱۷۵
مانند حرامها گريزان بود. نماز با طمأنينه كامل و مستحبات و تعقيبات انجام مي داد و مقيد بود كه هرگز نوافل را ترك نكند. دو ساعت قبل از طلوع فجر از خواب بيدار و مشغول نماز شب و تهجد و دعا خواندن و استغفار مي شد، و هيچ گاه نماز شبش ترك نمي شد. شبها قبل از خواب درست در همان لحظه اي كه همه اهل منزل به خواب رفته بودند، زير آسمان مي رفت و دستها را به آسمان بلند مي كرد و با گريه و زاري، استغفار مي نمود.
هرگز سؤال كننده را محروم نمي كرد، حتي اگر به مقداري غذا يا لباس باشد. اگر روزي لباس نو يا عمامه نويي مي پوشيد و كسي از آن لباس تعريف مي كرد، فوري آن را به او مي بخشيد و خودش به لباس كهنه اكتفا مي كرد. گاهي كه همسرشان به ايشان اعتراض مي كرد كه چرا نمي تواني لباس نو را لااقل براي چند ماه نگهداري، بالبخند مي گفت:
مگر آن لباسها چه عيبي دارد؟
با اينكه خود سيد بود نسبت به سادات احترام شديد و تجليل كامل مي نمود.
بسيار مهمان نواز بود و حتي اگر بعضي روزها مهمان نداشت يك نفر از مسجديان را با خود مي آورد تا بي مهمان غذا بخورد.
علاقه عجيبي به اهل بيت(ع) داشت. هرگاه نام مبارك امام حسين(ع) را مي شنيد بي اختيار اشكش جاري مي شد و روزهاي عاشورا مانند كسي كه تازه پدرش را از دست داده، با صداي بلند گريه مي كرد تا جايي كه بي حال مي شد از اين رو همه ساله دو ماه محرم و صفر و هر شب دوشنبه جلسه روضه و عزاداري برگزار مي شد و بعد از اينكه به ايران تبعيد شدند در
صفحه ۱۷۶
طول نه سال زندگي در ايران صبحهاي جمعه همان مجلس، با شكوه تمام برگزار مي شد. و در مراسم مولودي يا اعياد اسلامي ضمن برقراري مجالس جشن و سرور، با شيريني و شربت و گاهي هم با پول از حاضرين پذيرايي مي كرد.
كارهاي منزل را تا حد توان خودش انجام ميداد حتي بعضي از كارهاي بنايي خانه. و با اين كارش به فرزندانش مي فهماند كه نبايد در همه كارها به ديگران متكي بود.
از اسراف و زياده روي خيلي متنفر بود و اگر مي ديد چراغي بدون سبب در اطاقي روشن مانده است با عصبانيت بازخواست مي كرد و اين كار را نكوهش مي نمود.
با اينكه انواع كاغذ و دفترها در منزل يافت مي شد از يك كاغذ پاره هم استفاده مي كرد و كمتر روزي بود كه در مذمت اسراف با افراد خانواده سخن نگويد.
از افراد سخن چين بيش از همه كس متنفر بود. و كمتر سخنراني اي داشت كه در آن، نمام را نكوهش نكند.
در روحيه اش ذره اي خود خواهي يافت نمي شد و براي اينكه با اين روحيه مبارزه كند رياضتهاي عجيبي داشت گاهي در گاري سه چرخ سوار مي شد و به مسجد مي رفت. محال بود هر كسي بگذرد و به او سلام نكند، حتي اگر بچه خردسالي بود در مجلسي كه وارد مي شد هر جا كه خالي بود مي نشست و هيچ گاه مقيد نبود كه در صدر مجلس يا اطراف آن بنشيند، اگر در
صفحه ۱۷۷
بحث با بعضي از روحانيون، احساس مي كرد طرف از ادامه بحث يا پاسخ به سؤال درمانده شده است، خود بحث را عوض مي كرد و نمي گذاشت حاضران متوجه ضعف طرف مقابل شوند.
هميشه در كارهاي اساسي با ديگران مشورت مي كرد و براي اينكه به فرزندانش احترام بگذارد چه در جمع و چه خصوصي با آنها به مشورت مي پرداخت و اگر رأي آنها مورد قبول قرار نمي گرفت با استدلال آنها را قانع مي نمود.
هميشه در پي استدلال و برهان بود لذا به فرزندانش توصيه مي فرمود: شما فكر نكنيد كه چون پدر و مادرتان شيعه اند، بايد شيعه باشيد. برويد كتاب بخوانيد و خود تان با دليل و برهان، حق را دريابيد … .
به مظاهر اسلامي خيلي اهميت مي داد، حتي در لباس، مسكن و غذا مسائل اسلامي را مراعات مي نمود.
فعاليتهاي اجتماعي
ايشان در امر بازسازي و تجديد بناي مدارس علميه از جمله مدرسه قزويني و مدرسه بخارايي در نجف اشرف سعي و تلاش فراوان كرد.
براي شيعيان ساكن در منطقه خليج فارس (از جمله كويت، بحرين، قطر و امارات عربي متحده) مساجدي را تأسيس كرد و تأسيس و تعمير مساجد زيادي در گوشه و كنار ايران
اسلامي را بر عهده گرفت.
در كويت اولين مدرسه دخترانه به نام مدرسه جعفري براي دوران
صفحه ۱۷۸
ابتدايي تا دبيرستان به همت عالي او تأسيس شد.
جذب مبلغان از حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم و مشهد براي تبليغ در مناطق كويت و ساير كشورهاي حوزه خليج فارس از ديگر تلاشهاي آيت اخلاص آية الله مهري بود كه اين امر تا قبل از رحلت ايشان ادامه داشت.
چاپ و نشر و ترجمه كتب امام و غير آن در سطح بسيار وسيع و توزيع رايگان در ميان مردم.
تشكيل جلسات شوراي فقهي و سياسي با روحانيان مقيم كويت به منظور حل معضلات و مشكلات، از فعاليتهاي ارزشمند او محسوب مي شود.
بسيج عده اي از اهالي منطقه فارس و شهرستان لامرد(۲۶) ، براي توزيع مواد غذايي مورد نياز مردم در زمان قحطي پس از جنگ جهاني دوم.
تأسيس و راه اندزي اولين درمانگاه در شهرستان لامرد.
تأسيس بيمارستان و زايشگاه مجهز و گسترده در شهر مهر.
رهبري مدبرانه نهضت اسلامي ملت كويت پس از اخراج از كويت و حمايت حركتهاي اسلامي و انقلابي جوانان مسلمان.
كمكهاي مستمر به مراكز مذهبي، فرهنگي (مدارس، مساجد، حسينيه ها) در قم و ساير نقاط.
بازسازي مراكز خدماتي (آب انبارها و راهها و …) مناطقي از ايران.
تأسيس بنياد معارف اسلامي قم به منظور تحقيق و تدوين تاريخ جامعي براي تشيع از آغاز تاكنون، كه اين يكي از ارزنده ترين آثار جاودانه آن
صفحه ۱۷۹
بزرگمرد است.
سفر به كوي دوست
سر انجام پس از عمري كوشش، مبارزه و تلاش همه جانبه، و نيل به اهداف عاليش كه رفع ظلم ستم شاهي و استقرار نظام عدل الهي بود در جوار مشوق واقعي اش كه همه دوران زندگي را بر آستانش چهره ساييده بود آرميد، آية الله حاج سيد عباس مهري پس از ۷۵ سال زندگي پرخير در تاريخ ۱۳۶۶/۱۱/۲۶ هجري شمسي، در تهران، ستاره درخشان وجودش از آسمان علم و فضيلت برخاك فروغلتيد و در جوار حضرت فاطمه معصومه(س) در خاك نهان شد. وتمام خويشان و دوستداران و ارادتمندان را به سوگ نشانيد.(۲۷)
در سنگر علم
مرحوم آية الله مهري با همه اشتغالات سياسي و اجتماعي در بيان معارف اسلامي و دفاع از كيان اسلام و تشيع نيز غافل نماند و در اين زمينه آثاري به ياد ماندني از خويش
به جاي گذاشت كه برخي از آن آثار چاپ شده بدين قرار است:
۱- شعاع من التاريخ
اين كتاب ارزشمند در پاسخ به هتاكي هاي ابراهيم جبهان در مجله رأية الاسلام چاپ رياض به مذهب تشيع و ائمه اطهار(ع) در سال ۱۳۸۱ هجري / ۱۹۶۱ ميلادي به رشته تحرير در آورده است.
صفحه ۱۸۰
مرحوم مهري علاوه بر مبارزه با اين فرد كه منجر به تبعيد شبانه وي از سوي دولت كويت به عربستان صعودي گرديد به مبارزه علمي نيز با وي پرداخته و در ضمن كتابي به
گفته هاي سرا پا كذب وي پاسخ مي گفت.
اين كتاب را به موجب نامساعد بودن جو سياسي آن زمان كويت به نام برادر ارجمندشان عالم فاضل سيد هاشم مهري به طبع رسانده اند و اكنون در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي به شماره ۷۵۳۰ رديف ۵ و قفسه ۲۳ موجود مي باشد.
۲- شعاع من سيرتنا و سنتنا
اين كتاب اگر چه در بعضي نوشته ها از جمله آثار قلمي مرحوم آقاي مهري شمرده شده است ولي از مقدمه كتاب چنين استفاده مي گردد كه شخصي از ايشان در موضوع صحت سجده بر خاك مطالبي طلب مي كند و ايشان پس از پاسخ به خواسته ايشان به پيشنهاد يكي از مؤمنان اهل اطلاع به سخنراني علامه اميني پيرامون موضوع سجده و آنچه سجده بر آن صحيح است كه در سال ۱۳۸۴ هجري در سوريه ايراد فرموده اند دست مي يابد و با تمام خلوص به جاي چاپ مقاله خود به انتشار سخنراني علامه اميني مبادرت مي ورزند. اين كتاب به شماره ۵۴۴۷۸ در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي مرعشي موجود مي باشد.
۳- تفسير سوره والعصر.
۴- اهل الكتاب.
۵- دروس في الدين.
صفحه ۱۸۱
۶- رساله اي در بيان حرمت گوشت خوك.
از ديگر آثار قلمي اين دانشور پرتلاش است.
يادش گرامي و راهش جاويد
پي نوشت ها:
۱ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري.
۲ – براي آشنايي بيشتر با حيات علامه بحراني به كتابهاي زير مراجعه فرماييد:علامه بحريني، سيد محمد براتي، العلامه السيد هاشم البحراني، فارسي تبريزيان، علامه بحراني آيينه ابرار، تأليف نگارنده.
۳ – براي آشنايي بيشتر با اين شهر و عالمان آن مي تونيد به كتاب سيماي مهر تأليف نگارنده مراجعه نماييد.
۴ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۵ – خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص ۲.
۶ – شايان ذكر است كه در آن زمان هنوز نفت در كويت كشف نشده بود و مردم با سادگي، زندگي متواضعانه اي مي گذراندند.
۷ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۸ – كنايه از اينكه كويت مانند يك زمين مرده اي بود كه وي با زحمات خويش آن را زنده و آباد كرد.
۹ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۱۰ –
۱۱ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۱۲ – روزنامه ابرار ۱۳۶۶/۳/۳۱.
۱۳ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۱۴ – خلاصه اي از زندگينامه آيت الله سيد عباس مهري، ص ۳.
۱۵ – با استفاده از خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص ۳ و ۴.
۱۶ – از خاطرات فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري.
۱۷ – سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج ۶، ص ۱۵۷ و ۱۵۸.
۱۸ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۱۹ – سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج ۶، ص ۱۶۴ و ۱۶۵.
۲۰ – همان.
۲۱ – صحيفه نور، ج ۹، ص ۱۹۷.
۲۲ – خلاصه زندگينامه آيت الله مهري، ص ۴.
۲۳ – مائده/ آيه ۵۴.
۲۴ – با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
۲۵ – فتح/ آيه ۲۹.
۲۶ – از شهرهاي جنوبي استان فارس مي باشد.
۲۷ – از آيت الله مهري ۱۱ فرزند (۷ پسر و ۴ دختر) به يادگار ماند.
۱- حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد مهري.
۲- حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد مرتضي مهري، از محققان و اساتيد حوزه علميه قم.
۳- جناب آقاي سيد احمد مهري.
۴- جناب آقاي سيد علي اصغر مهري.
۵- دانشمند محترم جناب آقاي سيد محمد جواد مهري.
۶- سيد محسن مهري.
۷- سيد محمد رضا مهري.
صفحه ۱۸۳
سيد محمد حجت كوه كمره اي
سعيد عباس زاده
ولادت
سيد محمد در ماه شعبان ۱۳۱۰ هجري قمري در تبريز متولد شد و در دامان پر مهر مادر رشد كرد و بزرگ شد. پدران سيد محمد همه از سادات اصيل و شريف روستاي كوه كمره بوده اند كوه كمر در قسمت شمال آذربايجان شرقي در منطقه ارس باران واقع شده است و سادات آن منتسب به سادات حسيني و از شرافت و بزرگواري بسيار زيادي برخوردارند و به گفته آية الله مرعشي نجفي سادات كوه كمر به خصوص سادات حسيني آن كه آيت الله حجت از آن هاست … به صحت نسب و شرافت حسب و رعايت شدت و در هر عصري مورد توجه عامه و خاصه مردم بوده اند.(۱)
صفحه ۱۸۴
دوران تحصيلات
پدر سيد محمد حجت آقا سيد علي كه خود اهل فضل و دانش و كمالات معروف عصر خويش بود از دوران كودكي تربيت فرزندش را به عهده گرفت. در واقع نخستين مكتب درسي و محفل تربيتي سيد محمد حجت محضر پر از صفا و معنويت پدر بود او در زادگاه خويش به جهت ذكاوت و هوش سرشار توانست در اندك زمان علاوه بر ادبيات معمول و مقدمات فقه و اصول با علوم عقلي و رياضيات نيز آشنا شود. آقا سيد محمد علاوه بر اين علوم، در علم طب كه معروف به طب قديم بود وارد شد و آن را فراگرفت همچنين وي با علم فيزيك و شيمي نيز در همان دوران جواني آشنا گرديد.چنانچه از گفته هاي خود آقاي حجت بر مي آيد وي براي فراگيري برخي از كتب حوزه نزد استاد حاضر نشده است بلكه با مطالعه خويش توانسته حتي آن را تدريس كند. آقاي رازي از زبان وي مي گويد:به حقير فرمودند همه شرح كبير موسوم رياض سيد علي را در نزد پدر خود در تبريز
خواندم و جلدين شرح لمعه را با مطالعه تنها يعني بدون اينكه نزد استاد خوانده باشم دو دوره در تبريز درس گرفتم و پس از تكميل سطوح به نجف اشرف عزيمت نمودم(۲) .
هجرت به نجف
وي در سال ۱۳۳۰ هجري قمري در ۲۰ سالگي بود كه راهي حوزه علميه نجف گرديد و در آن ديار نيز آنچه كه در توان داشت براي رسيدن به منزلت عالي علمي و معنوي به كار گرفت اساتيدي كه آيت الله حجت در نجف در محفل
صفحه ۱۸۵
درس آنها حاضر گشت عبارتند از:
آيت الله سيد محمد كاظم يزدي صاحب عروه كه در نزد وي تحصيل فقه نمود. آيت الله آقا شيخ ابو تراب خوانساري از علماي معروف، حديث و رجال را فرا گرفت و آيت الله سيد
شريعت اصفهاني نيز همچنان از جمله اساتيد وي به شمار مي رفت آيت الله حجت همچنان در درس آقا شيخ علي گنابادي و ميرزا حسين نائيني و آيت الله سيد جليل فيروز آبادي و آيت الله آقا سيد ضياء الدين عراقي حاضر گشته و سالها خوشه چين دانش از اين بزرگان دانش و معارف بود.(۳) مدت اقامت وي در حوزه علميه نجف ۲۰ سال طول كشيده است.
وي در اين مدت هم دوره هاي تحصيل را در علوم مختلف به پايان
صفحه ۱۸۶
رسانده و هم به منزلت بزرگ علمي نائل مي شود و در اواخر در حوزه نجف مسجد شيخ انصاري و مقبره ميرزاي شيرازي شاهد درس باشكوه ايشان بوده است. آيت الله حجت در سال ۱۳۴۹ هجري قمري به جهت بيماري و ناراحتي هاي جسمي به ايران باز مي گردد.
منزلت علمي آيت الله حجت كوه كمره اي
آيت الله حجت در حوزه علميه نجف سالها خوشه چين دانش و معارف محضر بزرگان گرديد و به مقام اجتهاد نائل گشت ايشان از بزرگاني چون آقايان بزرگوار شيخ الشريعه اصفهاني، حاج ميرزا حسن نائيني، سيد ابو الحسن اصفهاني، سيد محمد فيروز آبادي، حاج عبدالكريم حائري و شيخ ضياء الدين عراقي اجازه اجتهاد و اجازه نقل روايتي نيز داشتند.(۴) وي در زمينه هاي گوناگون نيز كتابهايي نگاشته اند و آثاري كه از ايشان به جاي مانده است فراوان است. هرچند مجموعه آثار ايشان در دسترس نيست و نوشته هاي ايشان در موضوعات مختلف عبارتند از: ۱- رساله استصحاب در اصول ۲- كتاب البيع در فقه ۳- جامع الاحاديث و اصول در حديث و رجال ۴- حاشيه بر كفاية الاصول ۵- كتاب الصلوة ۶- لوامع الآثار الضرورية در بررسي روايات نبويه در فروع و اصول ۷- مستدرك المستدركات در استدراك آنچه كه از صاحب مستدرك به آن نپرداخته است. ۸- كتاب الوقف و ده ها اثر و يادداشتهاي ديگر در زمينه هاي مختلف.
صفحه ۱۸۷
اقامت در قم
در سال ۱۳۴۹ قمري آيت الله سيد محمد حجت در قم اقامت گزيد(۵) و تدريس در اين حوزه را آغاز نمود در آن روزگار حوزه علميه قم در سرآغاز شكوفايي خود قرار داشت و در رأس اين حوزه علميه انسان بسيار بزرگ و عالم انديشمند چون آيت الله شيخ عبد الكريم قرار گرفته و اين حوزه در سايه توجه و تلاشهاي ايشان مي رفت كه از غربت عزلت و فراموشي بار ديگر در جهان اسلام مطرح شود و نامش شهره عالم گردد. آيت الله حائري كه از سال ۱۳۴۰ هجري قمري مشغول سامان دادن اين حوزه بود تا زمان ورود آيت الله حجت كوه كمره اي كه نه سال از اين اقامت سپري مي شد توانسته بود كارهاي بسيار اساسي را انجام دهد و در واقع بنيان آن حوزه بزرگي كه مي رفت تا مهد پرورش و تربيت انسانهاي بزرگي چون امام خميني و چندين مراجع بسيار عالي قدر گردد گذاشته شده بود. ليكن اين براي آيت الله حائري به معناي پايان يافتن مسئوليت نبود بلكه براي ايشان كه هنوز به عظمت حوزه علميه قم مي انديشيد حضور اساتيدي چون آيت الله حجت كه تجربه تدريس و تربيت سالهاي متمادي حوزه علميه نجف را داشت بسيار مبارك و مغتنم بود فلذا آيت الله حائري از همان ابتداي اقامت آيت الله حجت در قم با ايشان نسبت بسيار نزديكي را برقرار مي سازد و آيت الله حجت در عين تدريس در حوزه، يكي از ملازمين و مشاورين آيت الله حائري نيز قرار مي گيرد.
صفحه ۱۸۸
دوره زعامت
آية الله حائري در سال ۱۳۵۵ هجري قمري به ديار ابدي پيوست ليكن ميراث گرانقدر او كه همان حوزه علميه بزرگ قم بود با شكوه و عظمت باقي ماند پس از رحلت ايشان آيت الله حجت كوه كمره اي از جمله سه تن از كساني بود كه آيت الله حائري امور اداره حوزه علميه قم را براي آنها وصيت و سفارش كرده بود.(۶) چنانچه در كتاب علماي معاصرين
آمده است حاج شيخ عبدالكريم آقا يزدي حائري(پيش از آنكه) بدرود جهان گفته باشد(آيت الله حجت) رإ؛ّّ به نماز خواندن در جاي خود در مسجد حضرت تعيين و به وصايت و نيابت او در انجام كليه امور مذهبي چند ماه پيش از وفات خود تنصيص فرمودند.(۷) همچنين پس از رحلت آيت الله حائري مرجعيت آيت الله حجت نيز مطرح گرديد وي به لحاظ اينكه در زمان حيات آيت الله حائري مورد توجه ايشان بود مرحوم آيت الله حائري احتياطات خود را به ايشان ارجاع مي دادند. كم كم داراي مقلد شده تا فوت مرحوم حاج شيخ و پس از ايشان جمع كثيري از مقلدين حاج شيخ به ايشان گرويدند.(۸) تا اينكه با رحلت آيت الله اصفهاني و آيت الله قمي مؤمنين از سراسر جهان اسلام به ايشان متوجه مي شوند. وي پس از آيت الله بروجردي اولين مرجع عالم تشيع بود و ميليونها نفوس شيعه از ايشان تقليد مي كردند.(۹)
دوره جديد
دوره پس از رحلت آيت الله حائري داراي ويژگي هاي بخصوص عصر ايشان نبوده است.
صفحه ۱۸۹
در روزگاري كه آيت الله حائري بنيان حوزه علميه قم را بنا نهاد و بر كالبد نيم جان آن روح تازه دميد عصر مشكلات و سخت ترين روزهاي علماي اسلام و حوزه هاي علميه است چرا كه در اين دوره حوزه مستقيما در معرض حملات ناجوانمردانه حاكم وقت رضاخان پهلوي قرار گرفته بود و او هر چه مي توانست براي جلوگيري از سامان يافتن حوزه انجام مي داد اما در دوره پس از رحلت آيت الله حائري هر چند همچنان فشارها وجود داشت ليكن حوزه علميه در جهان مختلف داراي استحكام و ثبات بود. و حكومت پهلوي نيز كه اين بار پسرش محمد رضا در رأس امور بود اندكي محتاطانه با علماء و حوزه بر خورد مي كرد. علماء در اين دوره توانسته اند علاوه بر استحكام پايه هاي حوزه علميه به گسترش آن
در قم و ساير شهرهاي ايران نيز بپردازند.
آيت الله حجت در اين دوره توانسته است چندين كار مهم و اساسي در حوزه علميه قم انجام دهد. وي پس از قرار گرفتن در رأس حوزه در كنار سامان دادن به وضع معيشتي طلاب كه آن روزها طلاب به سختي زندگي خود را مي گذراندند در جهت اسكان و فراهم ساختن زمينه اي رشد و تحصيل آنان نيز تلاش كرد. مدرسه حجتيه ايشان كه به وسعت ۱۳ هزار متر مربع با ۱۲۶ حجره و با مدرس و مسجد ساخته شد در همين راستا بود. آيت الله حجت در كنار اين مدرسه كتابخانه اي نيز تأسيس كردند كه ۱۰۰۰ جلد كتاب در زمينه هاي مختلف در آن وجود دارد و امروزه محل مطالعه طلاب و محققين است از ديگر تلاشهاي آيت الله حجت جمع آوري كتابهاي خطي و نسخه هاي
صفحه ۱۹۰
خطي از نوشته هاي علماء بزرگوار بود كه امروزه ذخايري بسيار گرانسنگ از گذشته است.(۱۰)
شتابان به سوي حق
نويسنده آثار الحجة كه خود از نزديك حالات و ويژگيهاي معنوي و روحي ايشان را ملاحظه كرده است از حال و هواي روحي و معنوي ايشان حكايتها و داستانها زيادي را آورده است و در صفحات زيادي در خصوص معنويت آيت الله حجت قلم فرسايي كرده است، ما چون بناي اختصار داريم فرصت پرداخت حتي به گوشه هايي از اين گونه احوالات ايشان را كه در كتابهاي ديگر و يا خاطره علماي بزرگ آمده است نداريم و در اينجا تنها به يك مورد كه ارتباط به رحلت ايشان دارد اشاره مي كنيم: مي گويند ايشان در آخرين كسالتي كه متوجه ايشان شد و با آن نيز دار فاني را وداع گفت همه خانواده و وكيلان خود را احضار كرد و پس از حاضر شدن وصي خود آقاي حاج سيد احمد زنجاني و بعضي فضلاي ديگر فرمودند مهر مرا بشكن آقايان گفتند براي چه؟ فرمودند: براي اينكه بعد از من كسي از اين مهر سوء استفاده نكند. عرض كردند، حالا چرا؟ فرمودند: از اين كسالت خوب نخواهم شد و اصرار كردند و حاضرين تفأل به نيك نگرفتند و انكار كردند تا ايشان قرآن خواسته و استخاره براي اين كار كردند همه منتظر بودند كه آيه وعده بهبودي ايشان بدهد؛ ديدند تا آقا قرآن را گشود و به اول صفحه آن نگاه كرد و با وجد و نشاط فراوان گفت له دعوة الحق (۱۱) و قرآن را به دست داد ديدند (۱۲) آية
صفحه ۱۹۱
الله حجت همان طور كه خود گفته بود از اين كسالت ديگر بهبود نمي يابد و او پس از بيست و سه سال اقامت در كنار بارگاه حضرت معصومه در قم و تلاش خستگي ناپذير در راه ترويج احكام الهي در روز دوشنبه سوم جمادي الاولي ۱۳۷۲ هجري قمري جان به جان آفرين تسليم مي كند و مقبره وي در جلو مسجد مدرسه حجتيه واقع شده است.
شاگردان
آيت الله حجت چه در قم و چه در حوزه علميه نجف مورد توجه دوستداران علم و فضيلت بود و كساني كه از كياست و هوش و استعداد برخوردار بودند از درك محضر ايشان غافل نمي شدند. آثار الحجه با تحليل موقعيت علمي آيت الله حجت در حوزه علميه قم مي نويسد: پس از مرحوم آيت الله حائري (مؤسس) در ميان زعماء گذشته حوزه علميه قم مرحوم آيت الله حجت هم از كساني است كه از حوزه تدريس فضلاي برجسته و دانشمندان بزرگ و علماي عاليمقام و مجتهدين عظام بيرون آمده و در شهرستان قم و حوزه علميه و ساير شهرستانهاي دور و نزديك ايران مشغول به تدريس و تصنيف و تأليف و خدمات ديني مي باشند وي ۱۳۶ تن از شاگردان ايشان را كه هر يك از علماي خدمتگذار و اساتيد معروف بوده اند. نام مي برد. ما اين نوشته مختصر را به اسامي چند تن از آنان زينت مي بخشيم. آيات و اساتيد بزرگوار ۱- حاج سيد يونس اردبيلي. ۲- آقا مهدي حائري. ۳- حاج سيد مهدي انگجي. ۴- حاج سيد مرتضي ايرواني. ۵- حاج شيخ مرتضي حائري. ۶-
صفحه ۱۹۲
آقا سيد محسن حجت (فرزند ايشان). ۷- آقا شيخ محسن مشكيني. ۸- آقا حجت مهدي اراكي. ۹- آقا ميرزا محمد علي طباطبايي. ۱۰- سيد محمد حسين طباطبايي (صاحب الميزان). ۱۱- حاج شيخ قربانعلي اعتمادي تبريزي. ۱۲- ميرزا محمد بنايي. ۱۳- آقا سيد محمد داماد. ۱۴- حاج شيخ عبد الحسن غروي تبريزي. ۱۵- حاج سيد صادق لواساني. ۱۶- آقا سيد حسين بدلا ۱۷- شيخ اسد الله كاشاني. ۱۸- شيخ احمد عراقي. ۱۹- شيخ ابو طالب تجليل. ۲۰- حاج شيخ محمد باقر عرفاني بيهودي. بسياري از اين بزرگان دار فاني را وداع گفته و به سوي پروردگار شتافته اند.(۱۳)
منابع
۱- آثار الحجة، محمد رازي.
۲- علماء معاصرين، ملا علي خياباني.
۳- ريحانة الادب، ج ۲.
۴- آيينه دانشوران.
۵- گنجينه دانشمندان، ج ۱
۶- مجله نور علم شماره ۱۰، جامعه مدرسين.
پي نوشت ها:
۱ – آثار الحجة، رازي، ج ۱، ص ۹۳.
۲ – همان.
۳ – ريحانة الادب، ج ۲، ص ۲۴.
۴ – علماء معاصرين، خياباني، ص ۲۱۵.
۵ – علماء معاصرين، خياباني، ص ۲۱۴.
۶ – آيينه دانشواران، ريحان يزدي، ص ۵۳.
۷ – علماء معاصرين، خياباني، ص ۲۱۵.
۸ – آثار الحجة، جلد۱، ص ۱۱۳ با اندكي تغيير و تصرف.
۹ – همان.
۱۰ – اين آثار در كتابخانه خصوصي فرزند ايشان، حجة الاسلام حاج سيد حسن حجت است و فهرستي از آن نيز منتشر شده است.
۱۱ – سوره رعد، آيه ۱۴.
۱۲ – آثار الحجة، محمد رازي، ج ۱، ص ۱۲۴.
۱۳ – آثار الحجة، ج ۱، ص ۱۹۴.
صفحه ۱۹۵
شيخ علي كاشاني
فريدة الاسلام
حبيب الله سلماني آراني
ولادت و تحصيل
در سال ۱۳۴۹ هجري قمري برابر با ۱۳۰۹ هجري شمسي در محله گذر حاجي، يكي از محله هاي قديمي دارالمؤمنين كاشان خانه محمد حسين و بتول آغا از ارادتمندان آيت الله آقا سيد محمد حسين رضوي كاشاني، پسري به دنيا آمد كه او را علي نام نهادند بيش از شش سال از ولادتش نگذشته بود كه مادر را از دست داد (۱) .
در نه سالگي پاي به مكتب گذاشت و خواندن و نوشتن را فرا گرفت. در آستانه سيزدهمين بهار از زندگي به توصيه پدر و تشويق آيت الله رضوي، براي كسب معارف ديني، عازم اصفهان گرديد. در آنجا نيز اساتيد گرانمايه دروس حوزوي را، تا مرحله سطح، گذراند. آنگاه براي بهره وريهاي علمي و كسب كمالات بيشتر راهي آستان قدس رضوي (ع) شد و در
صفحه ۱۹۶
مدرسه علميه نواّب ساكن شد.
مدت اقامتش در مشهد چهار سال بود كه در اين دوره از محضر اساتيد بزرگي همچون؛ آيت الله آقا ميرزا محمد هاشم قزويني، آقا سيد احمد يزدي و در كوهستان اطراف بهشهر نزد عالم مهذّب حضرت آيت الله شيخ محمد كوهستاني استفاده ها برد.(۲)
شيخ علي ضمن كسب در مدرسه ميرزا جعفر كه اسم اكنون بخشي از دانشگاه علوم رضوي تبديل شده است، به تدريس و تعليم طلاّب و مشتاقان علم و در همان دوران جزو چهره هاي سر شناس علمي مردان با تقواي حوزه به شمار آمد.
پس از اقامتي كوتاه در مشهد آهنگ هجرت به حوزه علميه قم كرد. در قم امامت مسجد كيهان را به عهده داشت و در منزل جنب مسجد، با شهيد سيد عبدالكريم هاشمي نژاد و… به سر برد بعد از آن در يكي از حجره هاي قست شرقي مدرسه حجتيه سكني گزيد.(۳)
با جديت تمام در سالهاي ۱۳۲۵ ش در درسهاي خارج فقه و اصول آيت الله بروجردي و خارج اصول امام خميني(ره) شركت كرد و در كنار آن در مسجد كوچك گذر خان به تدريس دروس سطح عالي و درس خارج خصوصي براي شهيد هاشمي نژاد پرداخت.(۴)
اطلاعات وسيع از مسائل و موضوعات فقه، اصول و كلام و عرفان، طريقه نقد و بررسي آراء و نظريات فقيهان و اصوليان و مناظره هاي علمي و استدلالي او با مخالفان، دارا بودن كمالات و فضايل معنوي، او را در شمار
صفحه ۱۹۷
نوابغي قرار داد كه در آغاز جواني به رتبه عالي و قله رفيع اجتهاد در آورد(۵) .
استادان و شاگردان
شيخ علي كاشاني، نزد اساتيد و بزرگان سه حوزه مهم، اصفهان، مشهد و قم، به تحصيل پرداخت. برخي از اساتيد او عبارتند از :
آيت الله آقا سيد محمد حسين رضوي كاشاني؛ (۱۲۹۱ – ۱۳۸۵ق) او از شاگردان آيات عظام آقا سيد محمد كاظم يزدي، آخوند خراساني و… است. وي صاحب تأليفات متعدد چون اصول المعتبره، بهجة التنزيل و العندبيل و غيره بود. در بقعه چهل تن كاشان دفن شده است.(۶)
صفحه ۱۹۸
آيت الله سيد محمد علوي بروجردي معروف به باغ ؛ (۱۲۶۲ – ۱۳۶۲ق). از شاگردان ملا حبيب الله شريف كاشاني و صاحب تأليفات زيادي چون حاشيه بر مكاسب و رياض المسائل و منظومه هايي در نحو، معاني بيان و فقه است و از مراجع ديني كاشان محل دفن او در قبرستان فيض واقع است.(۷) او به خاطر نبوغي كه در شيخ علي ديد، لقب فريدة الاسلام را به او داد. (۸)
آيت الله آقا ميرزا محمد هاشم قزويني؛ (۱۲۷۰ – ۱۳۲۹ق) وي از شاگردان آيات بزرگ كلباسي ، فشاركي، ميرزا مهدي اصفهاني و آخوند ملا محمد كاظم خراساني بود كه حدود چهل سال حوزه هاي علميه خراسان را اداره كرد.(۹)
آيت الله شيخ محمد كوهستاني؛ (۱۳۰۸ – ۱۳۹۲ق). عالمي مهذب و زاهد متقي كه از شاگردان فاضل اثر آبادي و… بود (۱۰) اجداد آيت الله كوهستاني از كاشان بودند و همين امر سبب ارتباط بيشتر آيت الله كوهستاني و شهيد هاشمي نژاد گرديد.(۱۱)
آيت الله حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي؛ (۱۲۹۲ – ۱۳۸۰ق) مرجع و استاد بزرگ حوزه علميه قم.
امام خميني(ره)؛ (۱۳۲۰ – ۱۴۰۹ق)، مرجع و استاد بزرگ علوم فقه، اصول، فلسفه و اخلاق و بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي.
از شاگردان معروف فريدة الاسلام كاشاني كه بيشترين بهره هاي علمي و معنوي را در مكتب وي كسب كردند؛(۱۲) شهيد والا مقام حجت الاسلام و المسلمين سيد عبد الكريم هاشمي نژاد (۱۳۱۱ – ۱۳۶۰ش) است. در بين ديگر شاگردان مي توان از وي حجت الاسلام و المسلمين آقايان سيد حسن
صفحه ۱۹۹
ابطحي خراساني، سيد حبيب الله اهري گرگاني، حاج شيخ غلامرضا عرفانيان خراساني، حاج شيخ علي اصغر مسلمي كاشاني، حاج شيخ حسن شريعتي نياسري، حاج
شيخ محمد امامي كاشاني، حاج شيخ يحيي انصاري شيرازي و دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني نام برد.(۱۳)
از دوستان بسيار صميمي و نزديك فريدة الاسلام نيز مرحوم حاج محمد آقا رسول زاده بود و هر وقت مي خواست به كاشان بيايد به ايشان اطلاع مي داد.(۱۴) و توسط او در كاشان براي شهيد هاشمي نژاد مجالس سخنراني ترتيب داده مي شد.
زندگي مختصر و حالات معنوي
شيخ علي شانزده سال زندگي طلبگي را با پشتكار تمام در كسب علوم و فضايل و در نهايت سادگي و بي آلايشي سپري كرد. او نسبت به دنيا و امور دنيوي بي توجه بود، در ارتباط با خالق و اولياي الهي آنچنان عاشق بود كه سر از پا نمي شناخت.
او عاشق عبادت، تهجد و سجده هاي طولاني، ناله و زمزمه هاي شبانه بود لباسها ساده و وصله دار و حرراش معمولي بود براي خود خانه نخريد و زن اختيار نكرد. در مباحثات و
مناظرات علمي با جرئت و درود يافت مطالب و سرعت انتقال قوي و پر استعداد بود. (۱۵)
در رابطه با حالات معنوي و ملكوتي شيخ به نقل گفته هاي تني چند از شاگردان و بستگان آن مرحوم مي پردازيم.
صفحه ۲۰۰
فاضل گرانمايه حوزه علميه قم آقاي حاج شيخ حسن شريعتي مي گفت:
… من كتاب قوانين الاصول ميرزاي قمي را نزد شيخ عارف فريدة الاسلام كاشاني در مسجد كوچكي كه در گذر خان واقع است خواندم هرچند بيان استاد برايم سنگين بود… اما خاطره اي كه از ايشان دارم و هرگز آن را فراموش نمي كنم و به آن حالات و آن روزها حسرت مي خورم اين است كه در يكي از شبها پس از آنكه نماز مغرب و عشاء را در مدرسه فيضيه خواندم به حال خود بودم كه به فكرم آمد كه چه خوب است امشب سري به قبرستان نو بزنم و با اهل قبور انسي پيدا كنم.
به تنهايي راهي قبرستان نو شدم. چون پاسي از شب مي گذشت و آن طرفها برق نبود مسير خلوت و تاريك قبرستان وحشناك بود.
با حالت ترس و وحشت وارد قبرستان شدم با تلقيناتي كه به خود مي كردم قدم به جلو مي گذاشتم تا اينكه به وسط قبرستان رسيدم در آن حال زمزمه اي را شنيدم ترس، بيشتر مرا فراگرفت، در عين حال با همان تلقينات اذكار دنبال صدا رفتم. با دقت بيش تري گوش دادم: يارب،يا رب، يا قدس يا سبحان و صدا را تشخيص دادم جلوتر رفتم، شيخ علي فريد را ديدم كه در كنار چراغ كم نوري سر بر زمين نهاده و ذكر مي گويد. من او را مي ديدم ولي او مرا نمي ديد در آنوقت حالتي غير عادي به من دست داد، مدتي توقف كردم و آنچه از اذكار و ادعيه و استغفار بلد بودم خواندم و او نيز به حال خود مشغول بود او را رها كردم و به سوي منزل باز گشتم.
اخلاص، نمازهاي باحال و سجده هاي طولاني آن مرد عارف انسان را منقلب مي كرد.
صفحه ۲۰۱
از او سئوال شد كه چرا پدرت در خانه خدمت مي كند، فرمود: پدرم مي گويد: من افتخار مي كنم كه در خدمت فرزندي عالم هستم.(۱۶)
حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ علي اصغر مسلمي كاشاني نيز مي گفت:
استاد بزرگوارم مرحوم آقا شيخ علي فريدة الاسلام كاشاني داراي صفات نيك و كمالات بي نظيري بود بانشاط نماز مي خواند به نافله شب، سجده هاي طولاني، خواندن زيارت آل يس مداومت داشت.
او از كساني بود كه پيامبران و اولياء الهي به خصوص چهارده معصوم(ع) را در عالم رؤيا مي ديد و مكرر در بيداري به حضور حضرت ولي عصر(عج) شرفياب مي شد و با آن حضرت مكالمه مي نمود.(۱۷) اگر به درد يا مرضي دچار مي شد از ائمه معصومين كسب تكليف مي كرد.
زمانيكه استادم در مشهد مقدس بود مجلس بحثي با آقا سيد يونس اردبيلي داشت كه در آن مجلس، عده زيادي از اهل علم حاضر بودند، و مباحثه بين آنها ساعتها طول مي كشيد. پس از آن آقا سيد يونس از شيخ سؤال كرد اين علوم را در سن جواني چگونه يافته اي؟ او در جواب مي گفت: غالب اين علوم را از كسي نياموخته ام و نزد استادي شاگردي نكرده ام بلكه آنچه يافته ام از توسلاتي است كه به حضرت ثامن الحجج(ع) داشته ام.
در كاشان نزد آيت الله آقا مير سيد علي يثربي رسيدم از ايشان سؤال كردم كه:
آقا شيخ علي را از نظر علمي چگونه مردي يافته ايد؟
صفحه ۲۰۲
آقا مير سيد علي فرمودند خبر شهرت علمي شيخ علي به من رسيده بود و من منتظر بودم كه ايشان را حضوري ببينم.
روزي شيخي به منزل، آمد من در ابتدا او رانشناختم اما با اندكي تأمل در قيافه و خصوصياتي كه از او برايم گفته بودند حدس زدم كه شايد شيخ علي باشد او نشست و پس از تعارفات معمول سؤالاتي نمود من از نوع سؤالات متوجه شدم كه خود اوست خود را محيا و آماده براي پاسخگويي به سؤالاتش نمودم و در اين ديدار آنچه سؤال كرد پاسخ دادم. پس از اين ديدار و گفتگو از شيخ علي سؤال كردم كه آقا مير سيد علي را چگونه يافتي؟ شيخ در پاسخ گفت:
در ديدار اول آنچه سؤال كردم آقا مير سيد علي مرا مجاب كرد ولي در جلسات و گفتگوهاي بعد هر چند كه مباحثه، ساعتها به طول مي انجاميد ولي هيچكدام بر ديگري غالب
نمي شديم.
از شيخ علي سؤال كردم بين آقا مير سيد علي يثربي و حاج آقا روح الله (امام خميني) چه امتيازي است؟
فريدة الاسلام جواب داد كه: آقا مير سيد علي تمام دوره فقه و اصول را به نحو استنباط فعلي استنباط كرده اند و حاج آقا روح الله در صراط استنباط فعلي هستند. سؤال كردم مگر استنباط فعلي براي تمام دوره فقه و اصول چند سال است؟
شيخ جواب داد: پس از تحصيل ملكه اجتهاد بيست سال نياز است كه تمام دوره فقه را به استنباط فعلي استنباط كند.
صفحه ۲۰۳
استاد در هنگام بحث با ديگران حالتي غير عادي داشت و با كساني كه ادعاي فضل و استنباط فعلي مي كردند به مباحثه مي پرداخت و آنان را مجاب مي كرد و اگر طرف مقابل از سران فرقه هايي چون بهائيت، تصّوف، شيخيه و… بود به شدت او را محكوم و مغلوب مي ساخت.
حدود دو ماه قبل از وفاتش از او شنيدم كه مي گفت: من دو آرزو دارم يكي آنكه با علويه اصفهانيه(علامه اميني) بحث علمي داشته باشم و ديگر آنكه به نجف بروم و اگر كسي را در علوم از خود مطلع تر و قوي تر مي يافتم، از او بهره ببرم(۱۸) .
حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ غلامرضا عرفانيان درباره تلاوت قرآن او مي گفت:
زماني كه شيخ علي كاشاني در مشهد بود در مدرسه نواب حجره داشت و در مدرسه ميرزا جعفر تدريس مي كرد من نزد او مقداري علم نحو و منطق را خواندم. او در ادبيات، فقه،اصول نابغه و در عبادات و رياضت شرعي در اوج بود. بعضي شبها نزد او مي ماندم. هنگام سحر كه بر مي خواستيم آيات آخر سوره حشر را مي خواندم و او گوش مي داد، گاه لرزه بر اندامش مي افتاد و مي فرمود: آيات را تكرار كن و من تكرار مي كردم… عالم خوشي داشتيم.(۱۹)
و شهيد هاشمي نژاد اين فرزند صالح و متعهد امام راحل و برادر عزيز و گرانبهاي مقام معظم رهبري نيز درباره استاد و مرادش چنين مي گويد:
… او بدون شك از اولياء خدا بوده جز خداي بزرگ همه چيز در نظرش كوچك بود من زماني طولاني در خدمتش بودم، هيچگاه از او لغزش و خطايي
صفحه ۲۰۴
نديدم خدا را گواه و شاهد مي گيرم كه آنچه مي گويم راست است و… .
او در همه حال بياد خدا و گوش به فرمان خدا و مخالف هواي نفس بود. وي علم و حلم را به هم آميخته و گفتار را با كردار توأم ساخته بود.
از خصايص بسيار پسنديده او شّدت دوستي با اهل بيت عصمت و طهارت و شّدت عداوت با دشمنان آنان بود.
شيخ علي (ره) در مراحل و مدارج علمي به قله بلند و استنباط و اجتهاد نايل آمد گواه بر اين مطلب اعتراف جمعي از رجال علمي حوزه به آثار مكتوب و مباحثات علمي و دقيق اوست كه من آن را در بعضي اجازات اجتهادي او ديدم كه لازم به ذكر آنها نيست.
او بدون شك از شهدا و صالحين بود؛ چرا كه وقتي امام زمان (عج) را در خواب مي بيند و شيخ به او سلام مي كند امام (عج) در جوابش خطاب به او مي فرمايد: و عليك السلام يا شيخ الشهداء.(۲۰)
نامادري شيخ علي مي گويد: چند ماهي پس از در گذشت مادر شيخ من به عقد پدرش در آمدم در حد توان كارهاي او را انجام مي دادم ولي پدرش بيشتر مواظب او بود.
آن موقع ها كه براي تحصيل به مشهد و قم مي رفت گاهي به كاشان مي آمد و از زمان آشنايي شيخ با آقاي هاشمي نژاد با هم به كاشان مي آمدند و بيشتر ماه مبارك يا محرم مدتي مي ماندند شيخ در خانه به مطالعه و عبادت مشغول بود و آقاي هاشمي نژاد منبر و جلسه داشت.
آقا شيخ علي به آيت الله رضوي علاقه بسيار داشت و به ديدن او مي رفت.
صفحه ۲۰۵
علوي به ما گفت كه شيخ علي مرواريد درشت اسلام است.
از حالات شيخ علي اينكه هر وقت به آن خانه مي آمد در اطاق مخصوص خود روزها به مطالعه و شبها نيز به مطالعه بيشتر به مناجات و دعا مي پرداخت. نمازش را طول ميداد
و در سجده ها گريه مي كرد شبهاي ماه رمضان تا صبح نمي خوابيد.
حاج آقا محمد برادر بزرگ ناتني شيخ علي مي گويد: من مدت زيادي در قم با شيخ علي بودم. او دو هم اطاقي داشت يكي شهيد هاشمي نژاد و ديگري آقاي صداريي بود(بلال) كه هر دو نزد او درس هم مي خواندند روزي مادرم از شيخ علي سؤال كرد اين دو شاگرد تو آيا به جايي مي رسند و مفيد خواهند بود.
شيخ علي جواب داد: بلي آقاي هاشمي نژاد خيلي ترقي مي كند ولي آن يكي نه.
با برادرم و آقاي هاشمي نژاد و صدرايي گاهي شبهاي جمعه به قبرستان مي رفتيم شيخ علي از ما جدا مي شد و ساعتها در گوشه اي به خاك مي افتاد و ناله مي كرد و ذكر مي گفت و پس از بازگشت صورت او خاك آلود بود.(۲۱)
حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا سيد جواد مير عظيمي(۲۲) مي گويد:
من مدت نه سال با شيخ علي كاشاني حشر و نشر داشتم سه سال در مشهد و شش سال در قم، كتاب قوانين تا كفايه را با هم خوانديم. از امتيازات او اينكه چندان نيازي به مطالعه نداشت در اثر استعداد فوق العاده اي كه داشت آنچه را
صفحه ۲۰۶
كه استاد مي گفت بلا فاصله مي آموخت و نقد مي كرد. الحق و الانصاف اين مرد عالم، عابد و زاهد و عارف به تمام معني بود، زياد از او مي شنيدم كه مي فرمود، مي خواهم شهيد بشوم.
تأليفات
فريدة الاسلام كاشاني رساله و كتابهاي زير را به صورت چاپ شده يا خطي نام برده اند:
۱- منظومه مجمع الفرائد. شامل ۲۵۲ بيت در قواعد نحو كه در مشهد به چاپ رسيده است.
۲- مجمع الفرائد در علم اصول دو جلد چاپ شده در قم، سال ۱۳۶۸.
۳- رساله اي در لباس مشكوك(تقريرات درس فقه آيت الله بروجردي) خطي.
۴- تعليقه بر فرائد الاصول شيخ انصاري (از اول بحث برائت تا باب استصحاب).
۵- منظومه اي در علم اصول.
۶- منظومه اي در علم كلام.
۷- رساله و جزواتي در مبحث فقه و اصول.(۲۳)
وفات
سرانجام اين عالم پارسا در مسافرتي كه محرم سال ۱۳۷۴ به رودسر كرده بود در شب ۱۴ آن ماه پس از اداي قريضه مغرب و عشاء در منزل يكي از
صفحه ۲۰۷
آشنايان دچار سكته قلبي گرديد و نداي ارجعي را لبيك گفت. جنازه آن مرحوم را به قم آورده اند و پس از تشييع در قسمت جنوبي قبرستان نو به خاك سپردند. به دستور آيت الله نجفي مرعشي بر روي سنگ قبرش عبارات ذيل حك شده بود:
الناس موتي و اهل العلم احياء
مضجع العالم التقي و الفاضل الكامل النقي حجة الاسلام الشيخ علي المدعو به فريدة الاسلام الكاشاني المجاز من العلماء و الحجج فقها و رواية و لامجاب عن ولي العصر(عج) في المنام و( عليك السلام يا شيخ الشهيد) وله(ره) تصانيف في الاصول و الكلام و النحو و في بعض الفروعات الفقهية و توفي بسكتة القلب شابا في ليلة الرابعة عشر من شهر محرم الحرام ۱۳۷۴.
پي نوشت ها:
۱ – مصاحبه نويسنده با حاج آقا محمد برادر و خانم آغا نامادري شيخ علي در منزل شيخ در كاشان.
۲ – مقدمه كتاب مجمع الفرائد في الاصول، ج ۱، چاپ قم، سال ۱۳۶۸.
۳ – همان و مصاحبه با خانواده و شاگردان.
۴ – مصاحبه با شاگرداني كه نامشان برده مي شود.
۵ – مقدمه مجمع الفرائد. شهيد سيد عبدالكريم هاشمي نژاد.
۶ – بقباء البشر، آقا بزرگ تهراني، ص ۶۶۸.
۷ – لباب القاب، ص ۱۵۸.
۸ – مصاحبه نويسنده با نامادري شيخ علي.
۹ – كيهان فرهنگي، اسفندماه ۱۳۷۱، ص ۳۷.
۱۰ – مقدمه يادنامه آيت الله كوهستاني، محمد رضا روحاني نژاد.
۱۱ – بنا به نقل آيت الله يثربي (امام جمعه كاشان) در مصاحبه حضوري با نويسنده.
۱۲ – مقدمه مجمع الفرائد، سيد عبدالكريم هاشمي نژاد.
۱۳ – مصاحبه با برخي از شاگردان ذكر شده كه هم درسان خود را نام بردند.
۱۴ – مصاحبه با برادر و نامادري شيخ علي در منزل ايشان.
۱۵ – مصاحبه با شاگردان، دوستان و برادر و نامادري فريدة الاسلام.
۱۶ – مصاحبه حضوري نويسنده با آقاي شريعتي.
۱۷ – اين مطلب يعني تشرف شيخ علي به حضور امام زمان(ع) مرحوم شهيد هاشمي نژاد در مجلس ختم شيخ علي در مسجد گذر بابا ولي كاشان براي مردم نقل كردند.
۱۸ – مصاحبه حضوري با جناب آقاي مسلمي كاشاني.
۱۹ – مصاحبه حضوري.
۲۰ – مقدمه مجمع الفرائد، و نيز مراجعه شود به شهيد هاشمي نژاد(فرياد فضيلت)، مرتضي بذر افشان، از مجموعه ديدار با ابرار ص ۳۵ و ۳۳.
۲۱ – مصاحبه حضوري.
۲۲ – مصاحبه با حجة الاسلام آقاي سيد جواد مير عظيمي امام جماعت مسجد كيهان.
۲۳ – مقدمه مجمع الفرائد، به قلم سيد عبداالكريم هاشمي نژاد.
صفحه ۲۰۹
سيد احمد خوانساري
تنديس پارسايي
محمد عابدي ميانجي
از تبار پاكان
آيت الله سيد احمد خوانساري ستاره اي تابناك از تبار امام موسي بن جعفر(ع) بود. تبار او همه عالمان فرهيخته دين بودند و نور هدايت علوي را در ضمير جانها روشن نگاه داشتند. پدرش سيد يوسف امام جمعه خوانسار، جدش سيد محمد مهدي، رجالي معروف(۱) و برادرش محمد حسن خوانساري (م ۱۳۳۷ هجري قمري) از عالمان كامل عصر خود بودند(۲) .
يك آسمان ستاره
شب هجدهم محرم سال ۱۳۰۹ قمري آسمان خوانسار ستارگان بي قراري را شاهد بود كه چشم بر زمين دوخته، در انتظار لحظه اي آسماني در
صفحه ۲۱۰
تب و تاب بودند. به ناگاه ستاره اي در خانه سيد يوسف درخشيد و چشمان پدر و مادر را روشن ساخت. پدر به پاس رسالت عظمي نام احمد را برگزيد و مادر به مهر علوي او را در آغوش كشيد.
سومين بهار از زندگي شيرين كودكي را پشت سر مي گذاشت كه باد خزان بر خرمن مهر پدري زد و او را از دست سيد احمد گرفت. از آن پس سرپرستي او را برادر گرانقدرش سيد محمد حسن پذيرفت.(۳)
تحصيل
احمد به سرعت دوران كودكي را پشت سر گذاشت. با آغاز نوجواني شعله هاي عشق به تحصيل علوم آل محمد سراپاي وجودش را فرا گرفت. تا پايان سطح را در خوانسار گذراند و پس از آن ديگر فضاي تنگ علمي خوانسار برآورنده نيازهاي علمي او نبود. شانزده بهار از عمرش را تجربه مي كرد كه بار سفر بست و روي به اصفهان آورد. چهار سال از محضر اساتيد آن ديار استفاده كرد و بعد از پايان دروس خارج فقه و اصول در هجده سالگي به آستان مقدس امير مؤمنان در نجف اشرف شتافت و به تكميل فقه و اصول و فراگيري علم رجال پرداخت و پس از شش سال روي به ميهن آورد و اندكي بعد در حوزه سلطان آباد اراك كه به بركت وجود آية الله العظمي حائري شكوفا شده بود، ساكن شد و هفت سال به تحصيل و تدريس پرداخت.(۴)
صفحه ۲۱۱
مكتب فرزانگان
سيد از محضر بزرگان عصر استفاده كرد برخي از آنان در چهار حوزه درسي عبارتند از:
خوانسار: سيد محمد حسن خوانساري (متوفي ۱۳۳۷)، سيد علي اكبر خوانساري؛ دروس مقدمات و سطح.
اصفهان: مير محمد صادق مدرس اصفهاني، عبدالكريم گزي (متوفي ۱۳۳۹) محمد علي تويسركاني؛ دروس خارج فقه و اصول.
نجف: آخوند خراساني(متوفي ۱۳۲۹) سيد محمد كاظم يزدي(متوفي ۱۳۳۷م) محمد حسن نائيني (متوفي ۱۳۵۵) آقا ضياءالدين عراقي(متوفي ۱۳۶۱)شيخ
صفحه ۲۱۲
الشريعه اصفهاني، دروس خارج و سيد ابو تراب خوانساري رجال.
قم: عبدالكريم حائري، ميرزا علي اكبر حكيم يزدي (فلسفه و حكمت) و محمد حسن رياضي(هندسه و رياضيات).
تدريس
آيت الله سيد احمد خوانساري ابتدا به تدريس سطوح و آنگاه خارج فقه و اصول پرداخت. علاوه بر آن از اساتيد خط و رياضيات نيز به شمار مي رفت و در تهران طالبان دانش دين در محضرش دروس خارج فقه را مي آموختند. يكي از معاصران وي مي نويسد در مسجد مزبور(سيد عزيز الله) به اقامه جماعت و تدريس فقه استدلالي مشغول و تاكنون همه روزه ساعت ده صبح اكثر علماء تهران به مباحثه ايشان حاضر شده و استفاده مي نمايند(۵) او همواره به مطالب مهم مي پرداخت و جزئيات را به دانش طلبان وا مي گذارد. شاگردانش اكنون نيز از كاوش دقيق ظرايف و زواياي مطلب توسط استاد خويش سخن مي گويند.او در بحث به مباني عالمان گذشته توجه ويژه داشت نظريات آنان را به نقد مي كشيد. از جمله در مباحث او بارها سخنان آقا ضياء و مرحوم نائيني مورد بحث و كنكاش قرار مي گرفت.
شاگردان
از حوزه تدريس آية الله خوانساري شاگرداني توانمند و مجتهديني ارزشمند به جامعه علمي و حوزه تقديم شد. برخي از شاگردان او در قم
صفحه ۲۱۳
عبارتند از:
۱- جلال طاهر شمس ۲- محمد تقي ستوده ۳- شيخ علي پناه اشتهاردي ۴- سيد محمد باقر سلطاني ۵- سيد موسي صدر ۶- سيد علي منتظري ۷- شهيد مرتضي مطهري ۸- سيد محمد باقر ابطحي ۹- سيد محمد علي ابطحي ۱۰- سيد رضا صدر ۱۱- سيد عبدالله شبستري.
از پرورش يافتگان علمي مكتب او در تهران نيز مي توان به سيدرضي شيرازي، مجتهدي، محمود انصاري، محمد تقي شريعت مداري، حسن خسروشاهي و ميرزا هادي (حاجي) (متوفي ۱۳۷۷ كربلا) اشاره كرد.
آثار و تأليفات
حضرت آية الله العظمي خوانساري در طول عمر با بركت خود آثار فراوان عمراني و علمي از خود برجاي گذاشتند كه بخش عمده اي از آن شامل آثار علمي و تأليفاتش است. برخي از آن ها عبارتنداز:
۱- جامع المدارك در شرح كتاب مختصر النافع ۶ جلد
اين كتاب، يك دوره فقه استدلالي است كه به صورت شرح بر مختصر النافع محقق حلي – متوفاي ۶۷۶- نگارش يافته است و بر مسائل فقهي از طريق كتاب و سنت و مدرك اجتهادي استدلال كرده است. مراجعه به آن از دقت نظر و مقام احتياط ايشان ما را مطلع مي سازد؛ همانطور كه امام خيمني(ره) در مسئله شطرنج سخن از احتياط و تقواي او در استدلال به ميان آورده، مي فرمايد: شما مراجعه كنيد به كتاب جامع المدارك مرحوم
صفحه ۲۱۴
آية الله آقاي حاج سيد احمد خوانساري… در تمام ادله خدشه مي كند. در صورتي كه مقام احتياط و تقواي ايشان و نيز مقام علميت و دقت نظرشان معلوم است.(۶)
۲- عقايد الحقه: يك دوره اصول دين استدلالي است كه به زبان عربي نگارش يافته است. با روش مستدل مسائل عقيدتي را مطرح مي كند. اين كتاب نيز ميزان احاطه ايشان بر فلسفه و كلام را مبين است.
۳- حاشيه بر عروه الوثقي: افكار فكري آية الله خوانساري را مطرح مي سازد.
۴- مناسك حج
۵- توضيح المسائل
۶- رساله علميه فارسي
۷- كتاب طهارت
۸- كتاب الصلوة و…(۷)
ويژگي هاي اخلاقي
۱- زهد و ساده زيستي
او الگوي اخلاق براي نسل ديروز و امروز بود. با داشتن مقام علمي والا هيچگاه اصول اخلاقي را فراموش نمي كرد. چنان مهر اهل بيت در جانش نفوذ كرده بود كه كردارش نيز بوي علوي مي داد. بعد از گذشت سالها خوشه چينان مكتب سيد از زهد و ساده زيستي او به عنوان مشخصه اصلي
صفحه ۲۱۵
زندگي اش ياد مي كنند.
با اينكه وي پرداخت شهريه هنگفت طلاب تهران، مشهد، قم و نجف را بر عهده داشت(۸) هرگز در آن ها تصرف نكرد و تا آخرين لحظه اي كه در قيد حيات بود، خانه اي هر چند محقر تهيه نكرد و عمرش را در منزل استيجاري گذراند. شاگردان او اكنون نيز از فرشهاي نخنماي خانه اش ياد مي كنند و نشانه هاي بسياري از زهد و ساده زيستي در زندگي او را به ما نشان ميدهند.(۹)
۲- احتياط
حضرت آية الله خوانساري، احتياط، را حق مسلم زندگي خود قرار داده بود. آية الله ابو طالب تجليل مي گويد: احتياط او در امور شرعي زبانزد عام و خاص بود. تا آنجايي كه وجوهات شرعيه را هرگز در منزل نگاه نمي داشت و آن را نزد يكي از تجار امين مي گذاشت و به نيازمندان حواله مي داد تا به اين طريق احتمال هر نوع تصرف در آن پولها از بين
برود. در امور سياسي نيز همين شيوه را پيش گرفت
۳- تواضع
هر تازه وارد ابتدا با قامت ايستاده او مواجه مي شد. به احترام همه مي ايستاد و مخصوصا براي سادات احترام بيشتري قائل بود. به ديد و بازديد تمام علماء مي رفت، هيچگاه در مجلس تكيه نزد و چهارزانو ننشست و كمال ادب و تواضع را مبذول داشت و آنگاه كه امام به ايران آمد، باوجود
صفحه ۲۱۶
كهنسالي به ديدارش شتافت و پيروزي نور بر سپاه جهل را تبريك گفت.
۴-عرفان و كرامات
يكي از فضلاي حوزه علميه آنگاه كه از عرفان و كسب مقامات سيد احمد سخن به ميان آمد ماجراي عمل جراحي او را يادآور شد كه:
سيد طبق اصول استنباطي خود معتقد بود مجتهد و مرجع تقليد هيچ گاه نبايد در حال بيهوشي باشد در غير اين صورت بعد از به هوش آمدن، تمام مقلدين بايد دوباره نيت تقليد از او كنند. به اين خاطر وقتي نياز به عمل جراحي پيدا كرد، اجازه نداد او را بيهوش كنند. سوره اي از قرآن را شروع كرد. تا سوره اش تمام شد، عمل جراحي نيز پايان پذيرفت بي آن كه نشانه اي از احساس درد در سيماي ملكوتي اش نمايان شود.(۱۰)
نويسنده محقق محمد شريف رازي از قول يكي از معتمدين درباره مقام عرفان و اتصال به ماوراء عالم امكان سيد مي نويسد: او صاحب بينش و بصيرت خاص خويش بود… يكي از بازرگانان مورد اعتماد تهران مي گفت: روزي در خدمت ايشان بودم و هيچ كس ديگر نبود آقا ناگاه فرمود: فردي در خانه است و خواسته اي دارد. عرض كردم: اقا كسي زنگ نمي زند. فرمود: چرا كسي هست اين پاكت را به او بدهيد تا برود. پاكت را گرفتم و جلو در آمدم، شخص محترمي را ديدم كه قدم مي رند. او را صدا كردم و گفتم شما زنگ زديد؟ گفت خير. پرسيدم كاري داريد گفت آري، همسرم بيمار است و براي بستري
صفحه ۲۱۷
شدن هشت هزار تومان كسري دارم… پاكت را به او دادم. او همانجا باز كرد و پولها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود.(۱۱)
۵- عدالت
عظمت شخصيت او تا آن حد است كه آيت الله العظمي حائري درباره ش مي گفت: اجتهاد را به هر معني تفسير كنيم، آيت الله خوانساري مجتهد بود و عدالت را به هرگونه معني كنيم، او عادل بود.(۱۲) امام رحمة الله عليه نيز آنجا كه به جامع المدارك استناد مي كند، به مقام علمي و تقوا و احتياط آيت الله سيد احمد خوانساري اشاره كرده و از
او به بزرگي نام مي برد.
صفحه ۲۱۸
شهر ستاره ها
در سال ۱۳۴۰ هجري قمري برابر با فروردين ۱۳۰۱ شمسي آيت الله حائري سفري به قم كرد. علماي قم از محضر او تقاضاي اقامت دائمي كردند.(۱۳) بعد از اقامت او در قم، طالبان علم از نقاط مختلف گرد هم آمده(۱۴) ، حوزه اي پربركت و ماندگار در كنار قبر حضرت فاطمه معصومه(س) تشكيل دادند.
شش ماه از شكل گيري حوزه مي گذشت، آيت الله العظمي اراكي هم بحث آيت الله خوانساري مي گفت: آيت الله حائري آن روز در جمع عالماني كه چون پروانه برگرد او در مجلس درس گرد آمده بودند، گفت: ما ميخواستيم آقاي سيد احمد خوانساري اعلم علماي شيعه باشد و ليكن ايشان قناعت كردند كه اعلم علماي اراك باشند.(۱۵)
اين اظهارات در حالي بيان مي شد كه سيد احمد بعد از انتقال حوزه علميه به قم، همچنان در اراك ماندگار شده بود. سيد به محض اطلاع از سخن استاد فرزانه درنگ را جايز ندانست. چه اين سخن گوياي علاقه آيت الله حائري به انتقال او بود. عزم سفر كرد و خود را به پاي درس استاد رساند و در شهر فاطمه معصومه(س) ساكن شد.
علاقه و اعتماد شديد آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه علميه قم را مي توان از لابه لاي رفتارهاي او به دست آورد. به فاصله دو ماه از هجرت ستاره خوانسار به قم، زماني اقامه نماز جماعت خود در فيضيه را به او سپرد و
صفحه ۲۱۹
خود، اولين بار پشت سر سيد به نماز ايستاد. اين نهايت احترامي بود كه استاد كل حوزه علميه قم مي توانست در حق سيد احمد خوانساري ابراز كند.
بعد از ورود به حوزه مقدس قم در حالي كه خود يكي از مدرسان عالي مقام بود، در حوزه درسي، فقهي و اصولي مرحوم آيت الله حائري حاضر شد و در مدت اقامتش در قم فلسفه مشاء، اشارات و اسفار، رياضي و خط نستعليق را نيز آموخت.
تا سال ۱۳۳۰ شمسي اقامت او در قم به طول كشيد. و در طي اين سالها شاگرداني در خور در مكتب درسي او تربيت شدند.
فصل مبارزه(اقامت در تهران)
علاّمه شيخ آقا بزرگ مي نويسد: در محرم سنه ۱۳۷۰ ه.ق كه علاّمه حاج آقا يحيي سجاّدي وفات كرد اهالي تهران از مرجع كبير آيت الله العظمي بروجردي(ره) تقاضا كردند كه شخصّيت با كفايتي را به تهران اعزام دارند تا در مسجد حاج سيد عزيز الله اقامه نماز كرده و به امورات ديني مردم بپردازند و مرحوم بروجردي ايشان را به تهران مي فرستاد(۱۶) .
ايشان بلافاصله تمام اشتغالات علمي خود را قطع و به تهران پايتخت حكومت ظلم و جور عزيمت كرد. و در آنجا علاوه بر امامت جماعت مسجد سيد عزيزالله و رفع گرفتاري هاي مردم، به تدريس خارج فقه نيز پرداخت.
او مسجد سيد عزيزالله را به پايگاه مبارزه عليه طاغوت تبديل كرد و شاگرداني مكتبي در آن پروراند. فعاليتها و مبارزات سيد در اين دوران گوياي
صفحه ۲۲۰
نقش و تلاش او در دوران مبارزاتي است كه به پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد و از آن روي كه اين قمست از زندگاني فرزانه خوانسار در هاله اي از آراء و نظرات گوناگون قرار گرفته در مقاله حاضر رسالت خود مي دانيم، به تفصيل درباره آن سخن گوييم.
سايه وحشت
يك و نيم سال بعد از وفات آيت الله بروجردي همزمان با نخست وزيري علم دولت به فكر اجراي انجمن هاي ايالتي و ولايت افتاد. اولين برنامه اصلاحي نخست وزير وقت، علم، در ۱۶ مهرماه ۱۳۴۱ تصويبنامه مربوط به انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه متن آن در شانزدهم همان ماه منتشر شد. بر اساس اين برنامه، نخستين بار به زنان حق رأي داده شد و در كنار آن قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف و سوگند به كتاب آسماني جايگزين آن شد.(۱۷) جو خفگان، فشار روز افزون و سايه وحشت حاكم بر جامعه توسط ساواك و حجم سنگين تبليغات رسانه علماء را به انفعال وا داشته بود. در چنين موقعيتي آيت الله خوانساري به همراه آيت الله بهبهاني كه دو مرجع عامه پايتخت بودند اقدامات سلسله داري عليه اين اقدام رژيم انجام دادند. اولين كار اعلاميه مشتركي بود كه از مذاكره با اولياء امر خبر مي داد.
نحوه اقدام بعدي آيت الله خوانساري پرده از وجود فشار عليه علماء بر مي دارد تا آنجا كه ناچار شد تنها با تشكيل مجلس دعا در مسجد سيد
صفحه ۲۲۱
عزيزالله افكار عمومي را در جريان خيانتي كه روي داده بگذارد. از اين روي اطلاعيه اي صادر و عموم مسلمين را به شركت در آن مجلس دعوت كرد: در بخشي از اعلاميه آمده بود:
مدتي هست آقايان مراجع محترم و علماي اعلام دامت بركاتهم، و جامعه مسلمين از نظر خيرخواهي و مصلحت مملكت وظايف شرعيه را كتبا و شفاها به دولت تذكر داده اند. متأسفانه تاكنون از طرف مقامات مربوطه ترتيب اثر داده نشده است لهذا به پيروي از حضرت رسول اكرم(ص)، كه در مواقع مشكله موفقيت مسلمين را از خداوند متعال خواستار بود، جامعه روحانيون تهران روز پنج شنبه ۱ ماه مبارك رجب كه از ايام متبركه است از ساعت ۹ – ۱۱ صبح در مسجد آقا سيد عزيز الله مجلس دعا تشكيل خواهد داد… . الا حقر احمد موسوي الخوانسار(۱۸)
آيت الله محمد رضا تنكابني و محمد تقي آملي نيز هر يك با اعلاميه جداگانه اي مسلمين را به جمع شدن در مسجد عزيزالله دعوت كردند(۱۹) .
امام خميني(ره) علمدار مبارزه با رژيم فاسد پهلوي كه از فشار جهنمي ساواك و دستگاههاي تبليغاتي مطلع بود تحليلي ديگر براي عكس العمل در مقابل لايحه داشت. او در نامه خود به آيت الله فلسفي ضمن اينكه فشارهاي موجود را مي پذيرد بر عجز رژيم از عملي ساختن فشارها و تهديدهايش تأكيد ميكند. از اين رو هر چند اصل اقدام آيت الله
خوانساري را مي ستايد اما به نحوه برگزاري آن شديدا اعتراض كرده و مي نويسد:
اعلاميه آقاي خوانساري را ملاحظه كردم و خالي از تعجب نبود. اصل اقدام ايشان بسيار بموقع و لازم است و ليكن كيفيت آن خيلي نارسا و سست است. براي اين مطلب ديني كه اساس روحانيت و ديانت و مليت در
صفحه ۲۲۲
خطر است مجلس روضه درست كردن و در ضمن آن، اساس ديانت را قرار دادن بسيار موهن است نسبت به مقصد. و از آن بدتر آنكه مسجد سيد عزيز الله را چهار هزار جمعيت مقدس بازاري در آن مجتمع مي شوند(انتخاب مي كنند) و البته مي دانيد دولت از ديانت نمي ترسد تا از بازاري متدين و دعاي اينها يا نفرين آنها وحشت كند. دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه مي كند بايد يك اجتماعي ديني كه آقاي فلسفي سخنگوي ديانت اسلام است صحبت كند و آقاي خوانساري از مراجع وقت مي خواهد صحبت كند. در مسجد سيد عزيز الله كه حكم صندوقخانه را دارد، نباشد… هيهات من الذله نترسيد ملاحظه نكنيد آقاي خوانساري را نمي گيرند، شما را نمي گيرند، دنيا اقتضاء نمي كند.
اعتراضها و رهنمودهاي امام خميني(ره) به علماء و مراجع موجب شكل گيري اعتراضها و مخالفتهاي علني و عمده عليه رژيم شده و به اين ترتيب اولين جوانه هاي قيام در پايتخت كفر و ظلم بارور گشت.
انتشار اعلاميه هاي ديگر با دهها امضاء از طرف علماء و پخش گسترده آن تا حدودي اين نقيصه را بر طرف و تا اندازه اي نظر امام را براي حضور تمام طبقات تعيين كرد. آيت الله فلسفي در اين باره مي گويد: با انتشار اين اعلاميه ها آثار شور و شوق و هيجان عمومي تهران را تكان داد به طوري كه دانشگاهيان، فرهنگيان، كارمندان و كارگران، تجار و كسبه همه و همه براي فرارسيدن روز پنجشنبه دقيقه شماري مي كردند… چهار نفر از علماي بزرگ تهران: آيت الله بهبهاني، آيت الله تنكابني، آيت الله خوانساري و آيت الله آملي به اتفاق ساير علماي تهران قصد داشتند تا حصول نتيجه در مسجد سيد عزيز الله متحسن شوند؛ عذرخواهي و پس گرفتن طرح اقدام كرد.(۲۰)
اما امام خميني دست از مبارزه برنداشت و اعلام كرد؛ تاوقتي دولت رسما
صفحه ۲۲۳
لغو تصويبنامه را از طريق جرايد اعلام نكند به مبارزه ادامه خواهد داد.جمعي از علماي تهران و قم در مسحد سيد عزيز الله گرد آمدند و مردم را نيز دعوت به حضور كردند. سرانجام دولت چاره اي جز لغو تصويبنامه انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي و اغلام آن در جرائد روز دهم آذرماه ۱۳۴۱ نديد.(۲۱)
علماي تهران كه به سختي توسط ساواك رژيم تحت فشار بودند، ضمن اعلاميه اي به مردم اطلاع دادند كه مراسم دعا ديگر برگزار نمي شود.(۲۲) چون نخست وزير اعلام كرده است كه موضوع تصويبنامه انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي طبق تصويب هيئت دولت اجرا نخواهد شد. با اين حال كه اعلاميه فوق با امضاء آيات عظام بهبهاني، خوانساري، آملي و تنكابني به در و ديوار نصب شده بود مردم همچنان به طرف مسجد سيد عزيز الله در حركت بودند آنان در اصالت اطلاعيه ترديد داشتند، از اين جهت اندكي بعد مسجد و اطراف بازار مملو از جمعيت شد. حجة الاسلام محمد تقي فلسفي به مسجد آمد و ضمن خطابه تاريخي و پرشور خود گفت:
دولت متوجه شد ريشه احساسات عميق ملت مسلمان ايران بقدري قوي و نيرومند است كه شايد در ظرف يك هفته به صورت يك سيل بنيان كني ظهور كند و تار و پود افكار ضد اسلامي را يكسره بر باد دهد.(۲۳)
صفحه ۲۲۴
انقلاب شاه و ملت
يك ماه بعد از ختم حوادث مربوط به انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه به پيروزي روحانيت شيعه منجر شد، شاه طرح شش ماده اي موسوم به انقلاب سفيد را در ۱۹ دي ۱۳۴۱ اعلام كرد.
امام خميني اين بار نيز رهبري مبارزه را برعهده گرفت و اعلاميه تحريم رفراندم را در دومين روز بهمن انتشار داد. در پي آن اعتصاب در بازار تهران آغاز شد. آيت الله خوانساري بازوي تواناي حوزه علميه و مرجعيت شيعه در تهران از ابراز نارضايتي خودداري نكرد. او در اولين اقدام طبق معمول از نصيحت و پيشنهاد مذاكرات لازمه، سخن گفت و اين چنين اعلام كرد:
… عموم علماء و مراجع محترم طبق وظيفه شرعي به فكر چاره جويي افتاده و به زبان نصيحت مذاكرات لازمه را نموده اند و منتظرند هر چه زودتر اولياي امور به نظريات خيرخواهانه آقايان توجه كنند البته مردم را از جريان ماوقع مطلع ميكنند و اطمينان داشته باشند كه مقامات روحاني به وظيفه شرعي خود عمل خواهند كرد.
الاحقر احمد الموسوي الخوانساري
العبد محمد الموسوي البهبهاني عفي عنه(۲۴)
مردم حاضر در بازار و مغازه هاي اطراف با تعطيل بازار به سوي خانه آيت الله خوانساري كه نزديك بازار بود به راه افتادند و آنگاه كه آيت الله خوانساري به آنان پيوست، به منزل آيت الله بهبهاني رفتند. در آنجا حجة الاسلام فلسفي ضمن حملات شديد به رفراندم تقلبي اعلاميه مشترك آقايان بهبهاني و خوانساري را در تحريم رفراندم كه همانجا صارد كرده
صفحه ۲۲۵
بودند، قراعت كرد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين ولا حول و لا قوت الا بالله العلي العظيم.كليه تصويبنامه هايي كه بر خلاف شرع مقدس باشد، حرام و شركت در آن هاشركت در امر حرام و در حكم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء مي باشد و محرمات الهيه به تصويبنامه و آراي عمومي حلال نمي شود، حلال محمد حلال الي يوم قيامة و حرامه حرام الي يوم القيمة.
الاحقر احمد الموسوي الخوانساري(۲۵)
در پي صدور فتواي تحريم كه در روز سه شنبه دوم بهمن ۱۳۴۱ جمعيت چند هزار نفري با حضور آية الله خوانساري و علماي اعلام در منزل حضرت آيت الله بهبهاني اجتماع كردند و فتاواي تحريم خوانده شد، جمعيت حاضر از آنان كسب تكليف كردند. در پي آن مقرر شد، بازار به عنوان اعتراض به رفراندوم براي سه روز تعطيل شود و ساعت سه همانروز در مسجد سيد عزيزالله اجتماع كرده ابراز مخالفت كنند. بيانيه جامعه روحانيت تهران حادثه مربوط به عصر آن روز را چنين باز مي گويد:
در موقعي كه مردم متدين تهران به اتفاق حضرت آيت الله خوانساري و بقيه آقايان علماء به طرف مسجد مي رفتند عده زيادي از افراد پليس و نظامي و جمعي از مأمورين انتظامي دولت با باتوم و قنداقه تفنگ و چوب و چماق به سوي علماء و جمعيت كه فاقد هر گونه وسيله دفاعي بودند حمله كرده عده زيادي را مضروب و مجروح كردند و اهانت شديدي به مقامات روحانيت نمودند…
در قم نيز مأموران حفاظت و انتظامي به مدرسه فيضيه هجوم آوردند و به
صفحه ۲۲۶
غارت و چپاول و شكستن شيشه هاي مدرسه و ضرب و جرح طلاب پرداختند. آيت الله خوانساري نيز از حملات پليس در امان نماند. او همگام با ملت مسلمان به عنوان اعتراض به خيابان آمد و مورد حمله پليس و مأموران امنيتي قرار گرفت و از ناحيه پا مجروح گرديد با اين حال از حمايت منادي تشيع ناب دست بر نداشت.(۲۶)
حمله وحشيانه نيروهاي امنيتي به مردم و اهانت به ساحت مقدس مرجعيت، مورد خشم و انزجار مرجعيت شيعه و مردم متدين قرار گرفت.
آيت الله گلپايگاني ضمن نامه اي به آيت الله سيد احمد خوانساري تلاشهاي او در راه عزت اسلام را ستود و اعلام كرد كه تحمل سختي ها در راه عزت دين توسط شما زينت صفحات تاريخ خواهد شد. در بخشي از تلگراف آيت الله گلپايگاني كه در ۲۶ شعبان ۸۲ ارسال شد آمده بود:
متاعبي را كه حضرت مستطاب عالي در راه اعلام فتواي صريح دائر به حرمت شركت در مراجعه به آراي عمومي تحمل فرموده ايد باعث مزيد عزّت دين و اعتلاي حكم اسلام و زينت صفحات تاريخ مجاهدات علماي اعلام در راه حفظ اصول ديانت است. (۲۷)
تظاهرات روز چهارشنبه نيز ادامه يافت. اما شاه كه اين بار قصد عقب نشيني نداشت روز چهارم بهمن خود را به قم مركز اصلي انقلاب رساند و يكي از شديدترين سخنرانيهاي خود را در نهايت عصبانيت با توهينهاي بسيار در بين مردم قم و افرادي كه از تهران آورده بودند، انجام داد (۲۸) :
به هر حال با ارعاب و جو خفقاني كه ايجاد شد رفراندوم در شش بهمن
صفحه ۲۲۷
برگزار شد و رقم ۵/۵۹۸/۷۱۱ موافق و تنها ۴۱۱۵ رأي مخالف اعلام شد. فشار و ارعاب در پي اعلام نتايج افزونتر شد. در طول اين مدت سه روز بازارها تعطيل شد و علما نيز از رفتن به مساجد خودداري كردند.
جامعه روحانيت از مبارزه منفي آيت الله خوانساري (نرفتن به نماز جماعت براي اعلام مبارزه) طي بيانيه اي ياد مي كند:
به علت مراجعات و تقاضاي حضرت باري عزاسمه همه امور و مشكلات حل شد و آقايان ائمه جماعت بعد از اطلاع از اين كه آيت الله خوانساري را نمازگزاران به مسجد بردند به اقامه جماعت و انجام وظايف خود مشغول گرديدند. ولي اين نكته بايد مورد توجه عموم قرار گيرد كه عدم رضايت جامعه روحانيت و ملت مسلمان ايران باقي بوده و با خواست خداوند براي حفظ حريم مقدس اسلام در مواقع لازم تا سرحد امكان استقامت خواهند نمود.
جامعه روحانيت تهران
هشتم /رمضان المبارك/ ۱۳۸۲ (۲۹)
رسيدگي به زندانيان
شخصّيت سياسي و نفوذ اجتماعي آيت الله خوانساري موجب مي شد در سخت ترين شرايط كه ديگران قدرت ابراز نظر نداشتند وي دست به اعمال نظر بزند. از اين رو آنگاه كه گروه عمده اي از علما مانند حاج باقر قمي، سيد علي نقي تهراني، سيد محمد علي سبط و آيت الله محمد تقي فلسفي در زندان به سر مي بردند به ديدارشان شتافته موجبات آسايش شان را فراهم سازد. آيت الله فلسفي در خاطرات خود (ص ۲۷۸) مي نويسد:
صفحه ۲۲۸
معلوم شد كه در بيرون منعكس شده است وضع ما در زندان چگونه است و بعضي رفته اند از آيت الله سيد احمد خوانساري خواهش كرده اند كه شما برويد و با زندانيها ملاقات كنيد. قصد ساواك اين بود كه ما را به جاي مناسبي ببرند و براي آيت الله خوانساري وانمود كنند كه جاي زندانيها اينجاست. آنچه شنيده ايد حقيقت ندارد…پس از آن ملاقات اجازه دادند براي بعضي ها كه وضع مزاجي خوبي نداشتند از منزل غذا بياورند. (۳۰)
اقدامات آيت الله خوانساري در رسيدگي به وضع زندانيان و خانواده آنان بيش از آن است كه در اين مجال بگنجد با اين حال به ذكر موردي بسنده شد.
پانزده خرداد ۱۳۴۲دستگيري امام
در پي موفقيت در برگزاري رفراندوم و سركوب اعتراض علما شاه احساس كرد توانسته بر نيروهاي مخالف مذهبي جامعه غالب شود بنابراين با استناد به اصل قانون اساسي كه، مجلس شوراي ملي نماينده قاطبه اهالي مملكت است، اعلام كرد: نصف جمعيت اين مملكت تا كنون بر خلاف اين اصل مسلم قانون اساسي از حق خود محروم مانده و ما اين آخرين ننگ اجتماعي ايران را در انتخابات آينده برطرف خواهيم كرد.(۳۱)
در اين برهه از تاريخ مراجع تقليد حوزه علميه قم از امام خيمني، آيت الله گلپايگاني،… و علماي مجاهد پايتخت آيت الله خوانساري، بهبهاني، تنكابني به مخالفت با طرحهاي خائنانه شاه پرداختند هز چند علماي پايتخت بنا بر ملاحظات مصلحتي(حفظ عناصر اسلامي، روحانيت، نفوذ و حضور در مركز)ناچار از مواضع گاه بي سر و صدا اقدام مي كردند.
اين بار نيز حركت توفنده در قم و از طرف يگانه مرجع بيدار عصر امام
صفحه ۲۲۹
خميني صورت گرفت. امام در آستانه عيد نورز سال ۱۳۴۲ عزاي عمومي اعلام كرد و نوشت: دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرده و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد… .
امام همچنين در جواب سخنراني شاه، سخنان كوبنده سيزده خرداد را در مدرسه ايراد كرد:
ايا ما مفت خوريم كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ما وقتي از دنيا مي رفت همان شب آقا زاده اش شام نداشتند يا كه مرحوم بروجردي ما وقتي كه از دنيا مي روند ششصد هزار تومان بابت شهريه طلبه ها قرض باقي مي گذارند؟ ولي آنهايي كه بانكهاي دنيا را از دسترنج مردم فقير انباشته اند كاخهاي عظيم را روي هم گذاشته اند باز هم ملت را رها نمي كنند و باز هم دنبال اين هستند كه منافع اين كشور با ره جيب خود و اسرايي برسانند مفت خور نيستند؟ بايد دنيا قضاوت كند…(۳۲) .
شاه كه از سخنراني امام به شدت عصباني بود، دستور دستگيري ايشن را شخسا صادر كرد. ساعت چهار بامداد پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ امام دستگير و به تهران منتقل شد. بررسي عملكرد آيت الله العظمي خوانساري در اين برهه از تاريخ خونبار ميهن اسلامي كه جو خفقان بر همه جا حاكم شده بود، به خوبي مي تواند پرده از شهامت او بردارد. او در بخشي از اعلاميه اي كه در ۱۳۴۲/۳/۱۶ خطاب به عموم ملت مسلمان صادر شد نوشت:
انا لله و انا اليه راجعون
مسئولين امنيت كشور با نهايت گستاخي حضرات آقايان مراجع عظام و علماي اعلام دامت بركاتهم را موافق اموري كه مباينت آنها با شرع مطهر محرز و مكرر تذكر داده شده است جلوه مي دهند حقير در اين موقع حساس لازم مي دانم اولياء امور را متذكر سازم انجام اينگونه اعمال ضد انساني به حضرات علماء اعلام و قتل و
صفحه ۲۳۰
جرح مردم بي پناه نه تنها موجب رفع غاعله نخواهد بود بلكه جز تشديد امور و ايجاد تفرقه و وخامت اوضاع اثر ديگري نخواهد داشت. موجب كمال تأسف است كه بايد حريم مقدس اسلام و روحانيت از طرف اولياء امور اين چنين مورد تجاوز قرار گيرد انالله و انا اليه راجعون.(۳۳)
با انتشار خبر مربوط به دستگيري امام تظاهرات عظيمي در قم به راه افتاد كه با دخالت پليس رو به رو شد اين خبر همان صبح به تهران رسيد و با تعطيل شدن بازار تظاهرات بزرگي بر ضد رژيم از جنوب تهران آغاز شد. دانشگاه را نيز اعتراض فراگرفت و اندكي پس از آن آنان به سوي كاخ سلطنتي به راه افتادند.(۳۴)
تا اواسط اسفند ۴۲ امام همچنان در زندان بود و سرانجام بعد از دو ماه به خانه يكي از تجار تهران انتقال يافت.
با اين حال سران اطلاعات و مقامات امنيتي از ملاقاتها جلوگيري مي كردند و سختگيري از خودشان نشان مي داد يكي از فضلاي حوزه از همراهي آيت الله سيد احمد خوانساري در اين لحظات حساس هم خبر داده است او مي گويد: اوايلي كه امام در تهران به حالت تبعيد به سر مي بردند و ساواك نسبت به ملاقات با ايشان خيلي سخت گيري مي كرد و ليكن افراد مي توانستند با تحمل زحماتي ايشان را ملاقات كنند. يك روز صبح زود عازم ديدار امام شدم موقعي كه به نزديكي منزلي كه امام در آنجا تشريف داشتند، رسيدم، مشاهده كردم افرادي كه منتظر ملاقات امام هستند به صف ايستاده و به نوبت به محضر امام شرفياب مي شوند با كمال تعجب ديدم كه مرحوم خوانساري هم جزء همين افراد (نفر شانزدهم) به صف ايستاده و منتظر رسيدن نوبت هستند تا با امام ملاقات كنند.(۳۵)
صفحه ۲۳۱
تبعيد امام
لايحه اعطايي مصونيت سياسي به مستشاران نظامي آمريكا، بار ديگر آتش انقلاب را شعله ور كرد و امام د راعتراض به آن كوبنده ترين سخنراني تاريخ خود را ايراد كرد كه منجر به تبعيد ايشان در تاريخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به تركيه شد.(۳۶)
آيت الله خوانساري در اين موقعيت، ذخيره و اهرم اصلي حوزه علميه در تهران به حساب مي آمد او با اعلاميه ها، گفته ها و در خواستهاي خود حكومت شاه را در فشار قرار داد به صورتي كه در ماجراي تبعيد امام خميني به تركيه او توانست از موقعيتي كه داشت استفاده كند. علماي تهران نيز غالبا اعتراضهاي خود را د رقالب نامه به وي اظهار مي كردند(۳۷) و به اين طريق نقش علماي پايتخت را بايد در آن برهه حفظ خود براي حفظ قيام و فشار بر حكم زمان ارزيابي كرد.
اولين اقدام آيت الله خوانساري در ارتباط به تبعيد امام خميني تشكيل جلسه اي بود كه ضمن ارزيابي اوضاع، اقدامات لازم را مشخص كرد. جلسه در روز ۵ شنبه، ۲۱ آبان ۴۳ با حضور علماي طراز او ل تهران، حاج ميرزا احمد آشتياني، حاج سيد احمد خوانساري و شيخ حسين محمد رضا تنكابني در منزل مرحوم آشتياني تشكيل شد و از وزير دربار نيز دعوت به عمل آورد. دست آورد اين جلسه اعزام سيد فضل الله خوانساري (داماد آيت الله خوانساري) به تركيه براي ديدار با امام خميني بود. او در ۲۹ آذر ۴۳ امام را ملاقات
كرد و نامه هايي را كه با خود آورده بود تسليم امام كرد.(۳۸)
صفحه ۲۳۲
تبعيد به عراق
فعاليتهاي علني و پشت پرده آيت الله خوانساري راز سكوت او را آشكاري مي سازد و با اين اهرم در صدد بود تا وسيله آزادي يگانه رهبر شجاع شيعه را فراهم سازد. ستاره خوانسار به خوبي مي توانست از عهده آن برآيد و از اهرم سكوت استفاده كند. تا آن جا كه شاه طي پيامي شفاهي به آيت الله العظمي خوانساري توسط شريف امامي در ۴۴/۶/۱۷ گفت: خميني را به عراق مي فرستم يا به ايران بر مي گردانم.(۳۹)
آيت الله خوانساري طي تلگرامي در مهرماه ۱۳۴۴ خوشحالي خود ا زانتقال امام به نجف را اينگونه ابراز داشت:
بشارت تشرف حضرت عالي به عراق موجب مسرت؛ دوام تأييدات در ظل مبارك ولي عصر(عج) از خدا مسألت و ملتمس دعا هستم.
احمد الموسوي الخوانساري(۴۰)
قانون خانواده
آيت الله خوانساري با تمام گرفتاريهايي كه اوضاع متشنج و در حال انقلاب ايجاد كرده بود، هرگز از مركز قانون گذاري (مجلس) و امور داخلي كشور غفلت نكرد. در سال ۱۳۴۵ وقتي دولت لايحه اي به عنوان حمايت از خانواده تسليم مجلس كرد او با مطالعه دقيق به اشتباهات فاحش قانون گذاري اشاره كرد و نوشت:
صفحه ۲۳۳
راجع به لايحه خانواده مجلس شورا شده است. بعد از ملاحظه آنچه در آن درج شده است ظاهرا حدود دوازده ماده آن بر خلاف احكام اسلامي مي باشد. حقير تلگراف نمودم به جهت مجلس از قرار مسموع انتشار پيدا كرده امضاي حقير راجع به اين لايحه. نمي دانم اين افتراء و كذب محض از چه محلي ناشي شده است خداوند تبارك و تعالي همگي را از شر در اين دوره حفظ نمايد
احمد الموسوي الخوانساري(۴۱)
حادثه ۱۹ دي
اين حادثه با انتشار مقاله توهين آميز عليه امام خميني در روزنامه اطلاعات ۱۸ ديماه ۵۶ كه بنا بر نظر محققان شخصا توسط شاه دستور تهيه آن داده شد، آغاز گشت. در بخشي از اين مقاله آمده بود:
مالكان كه براي ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير و از روضه خوان تا چاقوكش در اختيار داشتند وقتي با عدم توجه عالم روحانيت و در نتيجه مشكل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته معاصر حاضر به همكاري با آنها نشدند در صدد يافتن يك روحاني بر آمدند كه مردي ماجراجو، بي اعتنا و وابسته و سرسپرده به مراكز استعماري و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمين نمايد و چنين مردي را يافتند.(۴۲)
انتشار اين مقاله كه دروغ و دغل بازي سياسي سراپاي آن را پوشانده بود خشم عمومي خصوصا مردم قم را فراگرفت. درسها تعطيل شد و طلاب به منزل مراجع حركت كردند و پس از تأييد حركت خود از طرف مراجع در مسجد اعظم قم اجتماع كردند.
با اين حال حادثه فرداي آن روز يعني صبح دوشنبه ۱۹ دي روي
صفحه ۲۳۴
داد. بازارها تعطيل شد و مردم شهر را يكپارچه بر عليه شاه بسيج كردند و مزدوران شاه اين قيام انقلابي را به خاك و خون كشيدند. پيامي كه امام در اين باره صادر كرد، نويد بخش سرنگوني رژيم شاهنشاهي بود؛
با بهانه مختصري كه مأمورين ايجاد كردند مركز تشيع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاك فاطمه معصومه(س) بست… من به ملت ايران با اين بيداري و هوشياري و با اين روحيه قوي و شجاعت بي مانند نويد پيروزي مي دهم…(۴۳)
آيت الله خوانساري در اين زمان چيزي بيش از ۸۹ سال از سنشان مي گذشت. او ديگر نمي توانست همانند واقعه انجمنهاي ايالتي و ولايتي همراه مردم در كوچه و بازار حاضر شود به اضافه اين واقعيت كه از ابتدا نيز علماء قم از وي همواره مي خواستند در مواقع اضطراري به مذاكره و گوشزد كردن وظيفه و انحرافهاي حكومتي با اولياء امر بپردازيد اين بار نيز علماء از وي خواستار ايفاء نقشي بودند. آيت الله سيد عبد الله شيرازي مي نويسد:
… اينجانب طي نامه اي كه به حضرت آيت الله خوانساري دامت بركاته، داشتم، خواستار شدم كه به مقامات مربوطه تذكر دهند كه وظيفه آنان است از روحانيت و احكام دين تجليل نمايند و ايادي مرموزي كه نسبت به آنان تعدي و تجاوز مي نمايند كوتاه نمايند(۴۴) .
حضرت آيت الله گلپايگاني نيز طي نامه اي به ايشان خواستار مذاكره و اخطار به مسئولين شد و اينگونه نوشت:
…مستدعي است به مسوولين امور اخطار نماييد كه مسؤليت اين حوادث فجيعه كه هم اكنون با دستگري و تبعدي بعضي طلاب محترم و سلب آزادي از مردم ادامه دارد، متوجه آنها است. و در برابر خداوند متعال مسئول هستند و جوابي نخواهند داشت…(۴۵) .
صفحه ۲۳۵
آيت الله خوانساري اين بار نيز با مقامات وقت مذاكره كرد و طي نامه اي در ۲۷/۱۰/۵۶ به آيت الله مرعشي نجفي در قم نوشت:از جهت وقوع حادثه در حوزه همگي مكدر و شديدا متأثر، با مقامات مربوطه مذاكره شد…(۴۶)
ديدار با امام
طوفانهاي شديدي كه تا سال ۱۳۵۷ همواره در حال وزيدن بود، بالاخره بنيان سلطه پهلوي را از ريشه كند. امام خميني در صبح روز ۵ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد ايران شد و در مدرسه رفاه تهران اقامت گزيد.آيت الله سيد احمد خوانساري با كهولت سن در حاليكه نود سالگي خود را پشت سر مي گذاشت در مدرسه علوي شماره ۱ به حضور امام شتافت. آيت الله خلخالي در اين باره مي گويد:
به خاطر دارم كه اوايل قيام آيت الله خوانساري… بعد از نماز مغرب و عشاء براي ديدن امام به دبيرستان علوي شماره ۱ آمده بود(۴۷) .
غروب ستاره خوانسار
بيش از ۹۶ سال از عمر پربركت آيت الله خوانساري مي گذشت يك هفته قبل از وفات آيت الله العظمي خوانساري اطرافيان را از وفات خود آگاه ساخت و سربر بالين نهاد.(۴۸) تا اينكه بعد از يك عمر تلاش در عرصه هاي گوناگون اخلاقي، معنوي، سياسي و اجتماعي در اولين ساعات بامداد روز ۶۳/۱۰/۲۹ مطابق با ۲۷ ربيع الثاني ۱۴۰۵ نداي حق را لبيك
گفت.
صفحه ۲۳۶
دروس حوزه هاي علميه تعطيل و از سوي دولت وقت يك هفته در سراسر كشور عزاي عمومي شد و بازار تهران نيز به مدت سه روز تعطيل شد. با احترام و استقبال مردمي با شكوه پيكر مطهرش را به قم آوردند و بعد از تشيعي بي نظير حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني نماز ميت خواند و در كنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاك سپرده شد.(مزار او كنار قبر علامه طباطبايي قرار دارد.) امام خميني در بخشي از پيام خود به مناسبت رحلت ستاره آسمان فضائل سيد احمد خوانساري، نوشت:
اين عالم جليل و بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاي علميه و مجامع متدين، مقام رفيع و بلندي داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت علم و عمل به پايان رسانده حق بزرگي بر حوزه ها دارد.چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيره خويش پيوسته در نفوذ مستعده مؤثر و موجب تربيت بود.(۴۹)
آيت الله گلپايگاني نيز در بخشي از اعلاميه خود زواياي گوناگوني از فضائل او را بيان كرد.
… با كمال تأسف رحلت مرجع عاليقدر، بقية السلف و اسوه فضائل و تقوا و فقيه اهل بيت(ع)، حضرت آيت الله آقاي حاج سيد احمد خوانساري(ره) را به آستان اقدس حضرت بقية الله(عج) و به محاضر علماي اعلام و حوزه هاي علميه و به عموم ملت مسلمان و شيعه جهان تسليت عرض ميكنم. آن فقيه روحانيت در علم و عمل و مخالفت هوي و اطاعت مولي و ترك اقبال به دنيا و انقطاع الي الله و جامعيت علمي و تدريس و تأليف عبادت و تواضع در بيش از نيم قرن مشار بالبنان و مسلم بين اقران بود…(۵۰)
پي نوشت ها:
۱ – از وي كتابي درباره ابو بصير بر جاي مانده است.
۲ – نور علم، شماره ۱۸، ص ۱۲.
۳ – آينه دانشوران، ص ۴۸۹ و ۴۹۰.
۴ – مكتب اسلام، سال ۲۴، شماره ۱۱، ص ۱ و ۲.
۵ – مشاهير دانشمندان اسلام، ج ۴، ص ۳۸۳.
۶ – پاسخ امام به نامه آقاي قديري، ۱۳۶۷/۷/۲.
۷ – آيينه دانشوران، ص ۴۸۹.
۸ – ماهانه سيصد هزار تومان شهريه طلاب مي داد.مشاهير دانشمندان اسلام، ج ۴، ص ۳۸۴.
۹ – دوست فاضل و محقق گرانمايه آقاي ناصر الدين انصاري قمي در تحقيقات خود راجع به سيد احمد خوانساري فرازهاي زيبايي از زهد و… سيد را ياد آور شده است. مقاله حاضر با همياري خالصانه ايشان فراهم آمد.
۱۰ – به نقل از شيخ ابراهيم غضنفري.
۱۱ – كرامات صالحين، ص ۳۱۹ و ۳۱۰.
۱۲ – نور علم، ش ۸، ص ۱۵.
۱۳ – برخي از علماي قم كه قبل از ورود آيت الله العظمي حائري در قم بودند عبارتند از:ميرزا محمد ارباب، محمد فيض، ابوالقاسم بن محمدكريم، محمد كبير، سيد فخر الدين سيدي، حسن فاضل، محمود روحاني، احدي حكمي، مير سيد محمد، سيد محمد تقي رضوي، علي اكبر اردكاني يزدي، سيد حسين كوچه حرمي، شيخ محمد حسين، شيخ حسن نويسي، ملا محمود، ميرزا جواد ملكي تبريزي، محمد تقي بافقي و…شرح احوال حضرت آيت الله العظمي اراكي، رضا استادي، ص ۶۶ تا ۷۷ را مطالعه كنيد.
۱۴ – برخي از مهاجرين از حوزه اراك به قم عبارتند از:آيت الله العظمي اراكي، محمد رضا گلپايگاني، روح الله خميني، محمد تقي خوانساري، سيد احمد خوانساري، شيخ اسماعيل چاپنقي، حسن فريد اراكي، ميرزا محمد علي اديب تهراني، ابوالفضل زاهدي، هدايت الله گلپايگاني، مير سيد محمد، عبدالحسن صاحب الداري، ريحان الله نجفي گلپايگاني، شيخ محمد بن ملاعلي جاپلقي، حسن فريد گلپايگاني، سيد محمد بن حاج ميرزا هدايت الله حائري گلپايگاني، سيد كاظم موسوي گلپايگاني، خليل كمره اي، شيخ عباس تهراني و…همان، ص ۵۳ تا ۶۴.
۱۵ – نور علم، ش ۱۱، ص ۶۴.
۱۶ – نقباء البشر، ج ۱، ص ۴۶۲.
۱۷ – داستان انقلاب، محمود طلوعي، ص .۱۹۲ آيت الله فلسفي در خاطرات و مبارزات خود مي گويد:شايد در زمان حيات آيت الله بروجردي دولت به فكر اجراي قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي به صورت دلخواه خود بود ليكن جرأت انجام آن را نداشت تا بالاخره يك سال و نيم بعد از فوت ايشان در حالي كه تنها چند ماهي از نخست وزيري علم گذشته بود و مجلس شورا و سنا هم با شروع نخست وزيري اميني منحل شده بود، دولت علم از فرصت استفاده كرد و در اوايل پاييز ۱۳۴۱ تصوبنامه اي گذراند كه طي آن در قانون انجمن هاي ايالتي و لايتي قيد اسلام و ذكوريت حذف مي گرديد. روزنامه جمهوري اسلامي، ۱۳ آبان ۱۳۷۶.
۱۸ – اين اعلاميه مربوط به نه آبانماه است. نهضت روحانيون ايران، ج ۳، ص ۱۳۸، اسناد انقلاب اسلامي، ج ۱، ص .۵۰ اولين اطلاعيه او در صفحه ۱۳۲ اسناد انقلابي ثبت شده است.
۱۹ – همان، خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفي، روزنامه جمهوري، ش ۳۱.
۲۰ – همان، ص ۱۹۶.
۲۱ – همان، ص ۱۹۷.
۲۲ – اسناد انقلاب اسلامي، ص .۵۲ اين اطلاعيه به امضاء آيات عظام بهبهاني، خوانساري، تنكابني و محمد تقي آملي رسيده است.
۲۳ – نهضت روحانيون ايران، ج ۳، ص ۱۵۵ و ۱۵۶.
۲۴ – همان، ص ۲۰۷ و اسناد انقلاب اسلامي، ج ۱، ص ۵۸.
۲۵ – اسناد انقلاب اسلامي. ج ۱، ص ۵۹.
۲۶ – همان، ج ۴، ص ۲۰.
۲۷ – همان، ج ۱، ص ۶۱.
۲۸ – بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ص ۲۶۵ تا ۲۶۳.
۲۹ – اسناد انقلاب اسلامي، ج ۴، ص ۲۷.
۳۰ – خاطرات حجة الاسلام فلسفي، ص ۲۷۸.
۳۱ – داستان انقلاب، ص ۲۰۳.
۳۲ – همان، ص ۲۱۰.
۳۳ – نهضت روحانيون، ج ۴، ص ۱۱۰ و ۱۱۱، اسناد انقلاب اسلامي، ج ۱، ص ۱۲۰ و ۱۲۱.
۳۴ – داستان انقلاب، ص ۲۱۴.
۳۵ – نور علم، شماره ۸، ص ۱۵.
۳۶ – داستان انقلاب، ص ۲۲۳ تا ۲۲۴.
۳۷ – نهضت امام خميني، ج ۲، ص ۲۲ و ۲۳ و ۴۲.
۳۸ – همان، ص ۵۱.
۳۹ – همان، ج ۲، ص ۹۹ و ۱۰۰.
۴۰ – اسناد انقلاب اسلامي، ج ۱، ص ۲۹۳.
۴۱ – همان، ص ۳۰۳.
۴۲ – تاريخ سياسي معاصر ايران، مدني، ج ۲، ص ۲۴۳ تا ۲۴۵.
۴۳ – پيام انقلاب، ج ۱، ص ۱۹۵ تا ۱۹۴.
۴۴ – نهضت روحانيون، ج ۷، ص ۴۷ و ۴۸.
۴۵ – اسناد انقلاب اسلامي، ج ۱، مربوط به سند تاريخ، ۱۳۵۶/۱۰/۲۲.
۴۶ – همان، ج ۱، ص ۴۱۶.
۴۷ – روزنامه سلام، ۱۳۷۱/۲/۱۷، خاطرات آيت الله خلخالي.
۴۸ – گنجينه دانشمندان، ج ۹، ص ۱۵۰ – از وي تنها يك پسر به نام سيد جعفر باقيمانده است.
۴۹ – نور علم، ش ۸،ص ۱۷.
۵۰ – همان.